مدیریت فرهنگ و هنر در عرصه موسیقی درست عمل نکرده است / رشید بهبوداف و پیوند آواز کلاسیک غرب با موسیقی شرق

مدیریت فرهنگ و هنر در عرصه موسیقی درست عمل نکرده است / رشید بهبوداف و پیوند آواز کلاسیک غرب با موسیقی شرق

امیرحسین سمیعی چهره سال هنر انقلاب در عرصه موسیقی است. او معتقد است که رشید بهبوداف و هم‌نسلان او خیلی زودتر از دیگران فهمیدند که باید میان آواز کلاسیک غرب و موسیقی شرق پیوندی برقرار کنند.

خبرگزاری تسنیم - امیرحسین سمیعی از معدود هنرمندانِ متخصص در عرصه موسیقی است که سِمت مدیریتی هم دارد. سمیعی سابقه فعالیت دور و درازی در عرصه موسیقی دارد و آهنگسازی و خوانندگی در این عرصه را تجربه کرده است. او در سال 1399 به عنوان مدیر مرکز موسیقی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران هم انتخاب شد. اواخر سال گذشته هم به معاونت هنری این سازمان رفت. سال گذشته هم در سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران دو آلبوم مهم در عرصه موسیقی انقلابی تهیه و تولید کرد. یکی از این آثار «پوئم سمفونی سرباز»‌و دیگری «پوئم سمفونی اروند» بود.
سمیعی در سال گذشته در کنار ارکستر صدا و سیما روی صحنه رفت و اجرایی موفق از «پوئم سمفونی سرباز» را پشت سرگذاشت. همچنین با همین ارکستر در افتتاحیه جشنواره موسیقی فجر هم اجرا داشت. در نهایت امیرحسین سمیعی با آثاری که در سال گذشته از خود به جای گذاشت، به عنوان چهره سال هنر انقلاب در عرصه موسیقی برگزیده شد.

از این روی برای آشنایی بیشتر با این هنرمند گفت‌وگویی با او ترتیب دادیم که در ادامه آن را می‌خوانید:

 

موسیقی , سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران ,

 

در این مصاحبه می‌خواهیم با شما بیشتر آشنا شویم. شما و آثارتان و البته کارهایی که در این یک سال گذشته انجام داده‌اید و به عنوان چهره هنر انقلاب در عرصه موسیقی انتخاب شده‌اید. موسیقی را از کجا شروع کردید؟

شروع موسیقی برای من شاید کمی داستانش کمدی باشد. در خانواده ما هیچ موزیسینی نبود. کلاس دوم ابتدایی بودم. روزی در مدرسه معلمم به من تذکری داد. من خواستم از خودم دفاع کنم، بعد معلم گفت: «که چرا سرِ من داد می‌زنی.» من با گریه گفتم که سرِ شما داد نزدم. معلم گفت: «همین الان هم داری سرِ من داد می‌زنی!»
ناظم مدرسه آمد. ماجرا را جویا شد. وقتی خواستم آنجا هم از خودم دفاع کنم، ناظم مدرسه هم گفت: «تو الان سرِ من هم داری داد می‌زنی.» من را پیش آقای مدیر بردند. همین ماجرا آنجا هم تکرار شد. همه می‌گفتند که تو سرِ ما داد می‌زنی.
خانواده‌ام را خبر کردند و ماجرا را به آنها گفتند. خانواده‌ام گفتند که گویی یک بلند‌گو در گلوی این بچه است...

این نقطه‌ی شروعی شد که خانواده‌ام به صدایم توجه کنند و احتمال بدهند که این صدا یک استعدادِ ذاتی باشد.

از بچگی افتخار این را داشتیم که همسایه‌ی استاد محسن نفر باشیم در محله‌ی ستارخان تهران. با پسرِ آقای نفر دوست بودم.
استاد نفر به عنوان الگوی قابل قبول و قابل پذیرش در عرف جامعه به عنوان موزیسین، خیلی کمک کرد که خانواده من اطمینان بیشتری داشته باشند که ورود فرزندشان به عرصه موسیقی می‌تواند موفقیت آمیز و البته موقر و قابل قبول باشد.
این همجواری و یادگرفتن از مکتب اخلاقی استاد نفر، به شناخت استعدادم انجامید.

موسیقی , سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران ,

یعنی با نواختنِ تار در نزد استاد محسن نفر کارِ آموختن موسیقی را شروع کردید؟

با تار شروع نکردم. بیشتر مکتب فکری استاد نفر روی من تاثیر گذاشت. بعدها از محلِ ستارخان مجبور شدیم به محل دیگری نقل مکان کنیم. اما تاییدیه‌ای که خانواده من از استاد نفر گرفتند، باعثِ ورود من به عرصه موسیقی شد.

خانواده با شرط اینکه هنرمندِ آبروداری باشم و عُرف را زیرسوال نبرم، اجازه ورودم به عرصه موسیقی را دادند.

نگرانی خانواده بابت چه بود؟

نگرانی از نگاه‌هایی بود که در جامعه نسبت به موسیقی وجود داشت. خانواده من فضایی مذهبی دارند و واهمه داشتند که نگاه جامعه به فرزندشان چگونه خواهد بود.

اینجا باز هم متوجه جایگاه محسن نفر و البته تاثیرش در روند ورود شما به عرصه موسیقی می‌شویم.

محسن نفر هنرمندی متشرع و چهره‌ای مذهبی است. خانواده‌ام با دیدن استاد نفر متوجه شدند که می‌شود در عین موزیسین بودن، مذهبی هم بود. ورودم به عرصه موسیقی را مدیون استاد نفر هستم.

 با چه سازی فعالیت موسیقی را شروع کردید.

با پیانو شروع کردم. بعد هنرستان موسیقی رفتم. بعدها تحصیلات تئاتر داشتم. به ارمنستان رفتم و دوره‌های آواز کلاسیک و آهنگسازی را در این کشور گذراندم. به صورت انفرادی هم خیلی تلاش کردم برای کسب دانش در عرصه موسیقی.

استادان‌تان در عرصه موسیقی چه کسانی بودند؟

در حوزه آهنگسازی از محضر استادانی مانند ساهاکیان، مشایخی، بیگلری‌پور، امیر بکان و بهزاد عبدی استفاده کردم. استاد اسفندیار قره‌باغی در زمینه آواز خیلی به من کمک کردند. استاد رشید وطن‌دوست هم از استادان آواز من بودند.

چند سال در ارمنستان درس خواندید؟

به صورت ناپیوسته دو سال.

حضور در ارمنستان و درس خواندن در این کشور چقدر در کارتان تاثیرگذار بود؟

آنجا دیگر انتخابم را کرده بودم که گرایش اصلیم آهنگسازی باشد. زیر نظر استادانم در ایران به جایی رسیده بودم که در ارمنستان خیلی چیزی به من اضافه نشد.

در آهنگسازی تحت تاثیر چه کسانی بودند.

در شروع تمایل اصلیم موسیقی فیلم بود. در آن سال‌ها شخصیتی موجه و تاثیرگذاری مانند بابک بیات را می‌دیدیم.

در آن سال‌ها فیلم‌هایی مانند «شکار» بارها و بارها از تلویزیون پخش می‌شد. موسیقی این فیلم را یادتان بیاورید که چه شاهکاری بود. این موسیقی را بابک بیات ساخته بود.

در آن اوایل خیلی تحت تاثیر کارهای این آهنگساز بودم. البته بعدها از این تاثیر فاصله گرفتم. تلاش کردم تا آثارم امضای خودم را داشته باشند. علاقه بیش از حدم به سازهای بادی برنجی باعث می‌شود که آهنگ‌هایم فضایی حماسی داشته باشند.

در یک برهه‌ای هم تحت تاثیر آثار محمدرضا درویشی بود. از آهنگسازان خارجی هم شوستاکوویچ و پرایزنر را خیلی دوست دارم.

از میان آثار بابک بیات کدام یک را بیشتر دوست دارید.

اگر از لحاظ تکنیکی بخواهم بگویم باید به «دست‌های آلوده» اشاره کنم که نیما مسیحا خوانده است. هارمونی و تکنیک در این اثر بسیار زیباست. اگر حس و حالی بخواهم بگویم، آهنگ «آسیمه سر» از نظرم بسیار زیباست.

در آواز تحت تاثیر چه خواننده‌ای بودید.

ما آموزش دیده‌ی آواز کلاسیک بودیم. هم نسلان من در سردرگمیِ خاصی بودند. یا خودشان را با رفتن به سمت موسیقی پاپ رها می‌کردند. یا اینکه باید چاره‌ی دیگری می‌اندیشیدند.

اساس آواز کلاسیک با فرم اصلی خودش، با شعر فارسی یک درون ستیزیِ عجیبی دارد. شنونده‌ی موسیقی ایرانی که شعر فارسی را با آواز ایرانی شنیده، خیلی برایش دشوار است که با آواز کلاسیکی ارتباط برقرار کند که شعر فارسی می‌خواند.

برای مثلا «کانتات حافظ» اثر شاهین فرهت را بشنوید که اوایل دهه 50 خورشیدی ساخته شده و استاد حسین سرشار هم آن را خوانده است. شنونده فارسی‌زبان با این آواز کنار نمی‌آید. من به عنوان کسی که در این حوزه کار می‌کنم و متخصص این حوزه هستم، می‌شنوم و لذت می‌برم.

اما وقتی این آواز را برای یکی از شاعران پخش می‌کنم، موضع می‌گیرد که چرا باید شعر حافظ با چنین لحن و استایلی اجرا شود. همه این‌ها در حالی است که ارکستراسیون درست و خواننده کارش را به بهترین شکل انجام می‌دهد، اما پیوندی میان این موسیقی و مخاطبش وجود ندارد.

در کشور آذربایجان اتفاقی رخ می‌دهد؛ خوانندگان موسیقی کلاسیکِ غرب در کشور آذربایجان می‌آیند و آوازِ کلاسیک را در موسیقی ملی این کشور بومی‌سازی می‌کنند.

هدف از این کار ارتباط برقرار کردن از طریق آواز کلاسیک غربی با مخاطب شرقی است.

آنها به این نتیجه رسیدند که آموزش آواز کلاسیک بسیار درست و دقیق است. اما آن‌ها درک کردند که این آواز برای شنونده شرقی نامتوازن است. تکنیک‌های آواز کلاسیک با شعر آذری یا شعر فارسی هم‌سان نیست و شنونده را درگیر نمی‌کند. انگار خوانندگان موسیقی کشور آذربایجان این نکته را زودتر از ما درک می‌کنند.

ما با موسیقی آذربایجان ریشه‌های مشترک بسیاری داریم. رشید بهبوداف و خوانندگان هم‌دوره‌اش این نکات را خوب درک کردند و توانستند میان آواز کلاسیک غربی با موسیقی آذربایجانی پیوندی ایجاد کنند که مخاطبِ آذری را به سمت خودش جذب کند.

آنچه رشید‌بهبوداف می‌خواند برای مخاطب شرقی قابل درک است.

این تجربه نشان داد که این فرم‌ها بیشتر می‌تواند مخاطب را به سمت خودش جلب کند. در ایران هم از دهه چهل از کاری که خوانندگان موسیقی آذربایجان انجام دادند، الهام گرفتند؛ کسانی مانند محمد نوری، گل‌نراقی و...

نسلی از خوانندگان ایرانی هم در ایتالیا آموزش دیده بودند و در دهه پنجاه اپرای تهران را راه‌اندازی کردند؛ خوانندگانی مانند حسین سرشار، اسفندیار قره‌باقی و رشید وطن‌دوست و...

این‌ها چقدر در روند هنری توانستند آواز کلاسیک را با شعر ادبیات کلاسیک ایران پیوند دهند، جای سوال است. به نظرم استاد قره‌باغی از کسانی بود که این پیوند را به خوبی انجام داد. چون خودِ استاد قره‌باغی آذری است و خوب می‌دانست که خوانندگانی مانند رشید‌بهبوداف و هم‌نسلانش در این زمینه چه کرده بودند.

به این ترتیب شما تحت تاثیر رشید بهبوداف هستید که علتش هم برقراری ارتباط عمیق از طریق آواز کلاسیک غربی با مخاطبِ شرقی است. شما روزگاری سولیست ارکستر سمفونیک صدا و سیما هم بوده‌اید؟

بله. زمانی که استاد مرتضی‌پور رهبر ارکستر بودند، به مدت 6 ماه سولیست ارکستر بودم. بعدها در سال 1399 با «پوئم سمفونی سرباز» که تولید مدیریت موسیقی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و مرکز موسیقی صدا و سیما و مرکز موسیقی حوزه هنری بود، به ارکستر صدا و سیما برگشتم و سولیست ارکستر بودم.

سال گذشته هم در کنسرت «مقام حماسه» و هم در افتتاحیه جشنواره موسیقی فجر، من سولیست ارکستر سمفونیک صدا و سیما بودم.

تلاش کردیم که در سال 1400 و سال 1399 اثری شایسته برای ردای شخصیت حاج قاسم برای ارائه به موسیقی جهانی داشته باشیم. به همین دلیل در مدیریت موسیقی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، «پوئم سمفونی سرباز» را طراحی کردیم. آهنگساز این اثر آرمان مهربان بود. قرار نبود من خواننده این اثر باشم. در مسیر کار به مشکلاتی برخوردیم؛ برخی همراهی نکردند، برخی از حضور در این پروژه واهمه داشتند، برخی هم می‌خواستند حضور داشته باشند اما صدایشان به این کار نمی‌خورد.
در نهایت قرعه باز هم به نام من افتاد و دوستان از من خواستند که خودت این اثر را بخوان؛ انگار قسمت من بود.

شما در عین هنرمند بودن، سِمتِ مدیریتی هم دارید و در حال حاضر معاون هنری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران هستید. وقتی چنین کارهایی را اجرا می‌کنید، برخی‌ها با نگاه دیگری ماجرا را می‌بینند. می‌گویند سمیعی هم مدیر است و هم می‌خواند. ماجرا چیست.

سال 1399 بحران کرونا تازه شروع شده بود و خیلی از نهادها درگیر چالش‌های مالی اساسی بودند. من در اردیبهشت 1399 مدیر موسیقی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران شدم. وقتی اوضاع بودجه را پرسیدم گفتند که دریغ از یک ریال که بتوانیم به شما اختصاص دهیم. گفتم یعنی آنقدر وضعیت وخیم است که هیچ بودجه‌ای نیست! بودجه‌ای باشد، هرچند کم!
جالب اینکه گفتند هیچ بودجه‌ای نیست.

درآمد سازمان از سینماها و جاهایی بود که به دلیل شیوع ویروس کرونا تعطیل شده بودند. یعنی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در بحران مالی شدیدی قرار داشت.

به من گفتند که شما را به این دلیل انتخاب کرده‌ایم که شما خود آهنگساز، خواننده، صدابردار و... هستید. من برای راهبری موسیقی آمده بودم. اما شرایط خیلی خاص و بحرانی بود. گفتند اگر خودتان کاری کردید که هیچ، اگر نه، هیچ بودجه‌ای برای تخصیص وجود ندارد.

مناسبت‌های مختلف می‌آمد و سازمان می‌خواست واکنش و فعالیت داشته باشد. این محدودیت فرصت‌هایی هم ایجاد کرد؛ بسیاری از هنرجویان موسیقی آمدند و وارد کار شدند. در خیلی از موارد از جمله «پوئم سمفونی سرباز» من فقط پروژه را مدیریت می‌کردم و برای ضبط این اثر یک پایمان سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران بود و یک پایمان ارکستر سمفونیک صدا و سیما و استودیو 103 بود که مشغول ضبط بودیم؛ همه این‌ها در اوج پیک سوم کرونا بود.

ضبط ما به گونه‌ای برنامه‌ریزی شده بود که به سالگرد حاج قاسم برسیم و یک هفته قبل از سالگرد، پوئم سمفونی را رونمایی کنیم.

پیک‌های مختلفی که به وجود می‌آمد باعث می‌شد برخی از نوازندگان را از دست بدهیم. این روند ادامه داشت تا زمانی که به موومانی رسیدیم که خواننده داشت.

با خیلی از خوانندگان تماس گرفتیم که بیایند و اثر را بخوانند. اما خیلی از آنها نپذیرفتند. برخی برای خودشان حضور در چنین پروژه‌ای را ریسک می‌دانستند. خیلی هم دوست داشتند باشند اما ملاحظاتی داشتند و یا صدایشان به آن خواننده نمی‌خورد.

در یک بزنگاهی به استودیو 103 رفتم. دیدم که آقای امینی و آرمان مهربان جور خاصی من را نگاه می‌کنند. گفتند بیا و این را هم خودت بخوان!
گفتم با افتخار کار حاج قاسم را می‌خوانم. اما خواندن این اثر هجمه زیادی را به سمت من روانه می‌کند. من از وقتی به سازمان رفته بودم، به خاطر نبود بودجه مجبور شده بودم که آثار زیادی را بخوانم.

بررسی آهنگساز و رهبر ارکستر این بود که این اثر باید صدایی حماسی داشته باشد. بالاخره من این اثر را خواندم.

پوئم سمفونی را برایمان شرح می‌دهید که چه فُرمی دارد؟

پوئم سمفونی روایتی موسیقایی براساس یک روایت یا داستان یا شعر است. این روایت را موسیقایی می‌کنند. پوئم سمفونی می‌تواند شعر داشته باشد. پوئم سمفونی آغازگر فُرم‌های باز و آزاد است. فُرمی است که آهنگساز می‌تواند که خیلی در چنبره فُرم قرار نگیرد. با توجه به اینکه اتفاقاتی که در این چهل سال برای ما رخ داده، همگی روایت‌گونه بوده، باید با همین فُرم پوئم سمفونی وارد ساخت چنین آثاری شویم.

فرق سمفونی و پوئم سمفونی چیست؟

در سمفونی فُرم خیلی پررنگ است. از نظر بزرگی ارکستر هر دو می‌توانند یک اندازه باشند. پوئم سمفونی اما اسیر روایت است و هدفش روایت یک داستان است.

خواندن پوئم سمفونی سرباز این چه احساسی برای شما داشت. این پوئم سمفونی برای ادای احترام به سردار حاج قاسم سلیمانی ساخته شد. چرا سراغ این قالب از موسیقی رفتید؟

من بر این باورم که هنر انقلاب اسلامی در دوره‌های مختلف، قله‌های خودش را پیدا کرده است. در خودِ انقلاب قله‌های مهم هنری داریم. شعارهایی که در دوران انقلاب داده می‌شد، ملودی‌پردازی و نغمه پردازی شده است. موسیقی در ابتدای انقلاب وجود داشته و خیلی هم خودجوش و تکنیکی حضور داشته است.

موسیقی در دفاع مقدس نقش تهییج کننده دارد و این وظیفه را هم به درستی انجام می‌دهد.

موسیقی انقلاب در دهه هفتاد در عرصه سینما خودش را نشان داد و در آنجا ادای دین کرد. موسیقی «بوی پیراهن یوسف» یا موسیقیِ فیلم از «کرخه تا راین.»

در دهه‌ی هشتاد و دهه نود اتفاقات دیگری را رقم می‌زند. پس موسیقی در این چند دهه همیشه با قدرت جریان داشته و هرگز متوقف نشده است. در هر دوره چهره‌ها و قله‌های خودش را شناخته است.

اساسا هنر انقلاب به این شکل است که اگر کسی در این مسیر از قطار هنر انقلاب پیاده شود، چند سال بعد خودش دوباره سوار این قطار می‌شود. این خصیصه استثنایی هنر انقلاب است.

در تمام جنبش‌های انقلابی در دنیا، به خاطر گستردگی و بکر بودن حوادث فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، موضوعات هنری شکفته می‌شود. چرا در هنر انقلاب اسلامی این قله‌ها تمام نمی‌شوند و مانند جنگ شده‌اند. علتش این است که ما در هیچ کجای دنیا ترکیب حمایه و عرفان نداریم؛ ولی در هنر انقلاب اسلامی ترکیب حماسه و عرفان را داریم.

در موسیقی چهره‌های انقلابی وجود دارد. اما مدیریت ناکارآمد در دوره‌های مختلف امکان بروز و ظهور به این هنرمندان نداده است. در همین مراسم معرفی چهره‌های سال هنر انقلاب، در سال‌های پیش چند چهره‌ی سینمایی داشته‌ایم؟ هم آقای حاتمی‌کیا و هم آقای مجیدی بوده است. این نشان می‌دهد که تمرکز ما به حوزه سینما بیشتر است.

ما باید هنرمندان شاخص در عرصه موسیقی جدی را شناسایی و راهبری کنیم.

با توجه به اینکه در حال حاضر حجم استفاده از موسیقی در سبد فرهنگی مردم بسیار بیشتر از سینما و دیگر هنرهاست.

چرا نباید امثال آرمان مهربان و حسین پارسافر را شناسایی کنیم و به آنها فضا بدهیم. مدیریت ما در حوزه فرهنگ و هنر گاهی خوب و گاهی ضعیف عمل کرده است. اما این مدیریتِ حوزه فرهنگ و هنر در عرصه موسیقی هیچ وقت خوب عمل نکرده است.

برای شما آرزوی موفقیت می‌کنم. امیدوارم در سال 1401 یک هم شاهد درخشش شما در عرصه موسیقی باشیم.

یا اینکه بستری برای ورود هنرمندان به عرصه هنر انقلاب شویم.

 

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon
گوشتیران