حکایتهای فاطمی نیا | اعجاز امام هادی (ع) در ماجرای یونس نقاش
یکی از ویژگی سخنرانیهای مرحوم آیتالله فاطمی نیا، بیان حکمتها و حکایتهای شیرین تاریخی و روایی بود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، یکی از ویژگی سخنرانیهای مرحوم آیتالله فاطمی نیا، بیان حکمتها و حکایتهای شیرین تاریخی و روایی بود. شیرینی زبان همراه با سادگی بیان استاد فاطمینیا سبب میشد این حکایتها بیشتر به دل مخاطب بنشیند و تا مدتها در یاد و خاطره او باقی بماند.
ایشان ضمن داستانی نقل میکند «در زمان امام هادی علیهالسلام شخصی به نام یونس نقاش در همسایگی حضرت زندگی میکرد. یک روز او در حالی که از ترس و وحشت به شدت میلرزید خدمت امام رسید و گفت "ای آقای من، زمان زیادی به مرگم باقی نمانده است. حالا خدمت شما رسیدهام تا خواهش کنم که پس از مرگم، مراقب همسر و فرزندانم باشید.
بعد از آن که حرفهای یونس نقاش تمام شد، امام در حالی که با مهربانی لبخندی بر لب داشتند به او گفتند "مگر چه شده است که آماده ی مرگ شده ای؟" یونس نقاش گفت "یک نفر از نزدیکان قدرتمند حاکم، یک عدد نگین گران قیمت برای من فرستاده است تا بر روی آن نقشی بیندازم. وقتی نگین را برداشتم تا آن را نقاشی کنم، یک دفعه از وسط شکست و دو قسمت شد. دیگر نتوانستم بر روی آن نقاشی کنم. فردا هم قرار است که صاحب نگین بیاید و آن را ببرد. مطمئن هستم وقتی که بفهمد نگینش را شکسته ام دستور خواهد داد آن قدر به من تازیانه بزنند تا بمیرم. " امام هادی علیهالسلام با آرامش و مهربانی به او گفتند "نگران نباش. برگرد به خانهات. مشکلی برایت پیش نمی آید.»
ادامه آن را در صوت کوتاه زیر گوش میدهید.
انتهایپیام/