دلیل وجود خدا در مناظره امام صادق (ع)
طرح شبهه از سوی منکران خدا و قائلان به ثنویت گاهی به قدری دشوار بود که امام چارهای نمیدید جز اینکه خود وارد عرصۀ مناظره شوند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، یکی از روشهای مواجهه اهل بیت علیهمالسلام با مخالفان و منکران خدا، روش احتجاج بود. احتجاج بهمعنای اقامه حجّت بر مدّعا است؛ گفته میشود احتجّ بالشّیء أی اتّخذه حجّةً»؛ یعنی به چیزی احتجاج کرد، یعنی آن را حجّت قرار داد. حجّت در لغت به معنای دلیل و برهان است. این مسئله را به صورت خاص در دوران امام صادق علیهالسلام بیشتر میبینیم، چرا که در این دوران، فرقهها و نحلههای فکری زیادی ظهور و بروز یافتند و امام نیز با هر فرقهای به مناظره و گفتوگو میپرداختند. به قدری تعداد فرقهها زیاد بود که آن حضرت در زمینههای مختلف فقهی، کلامی، فلسفی و حتی علمی، شاگردانی تربیت کردند؛ مثلاً هشام بنحکم در زمینۀ کلام دارای تبحر بالایی شد و مفضل بن عمر در زمینۀ علمی و حکمتهای آفرینش نیز وارد عرصۀ مناظره شد.
با این وجود طرح شبهه از سوی منکران خدا و قائلان به ثنویت گاهی به قدری دشوار بود که امام چارهای نمیدید جز اینکه خود وارد عرصۀ مناظره شوند. بهرهگیری از آیات قرآن، ارائۀ استدلال با منطق خود فرقهها، استفاده از مثالها و حتی در گاهی موارد بهره از معجزات عینی، از روشهایی بود که امام صادق علیهالسلام در احتجاج از آنها استفاده میکردند.
به عنوان نمونه دو گانهپرستى به حضور امام صادق علیهالسلام آمد و از عقیده خود دفاع مىکرد؛ عقیدهاش این بود که جهان هستى داراى دو خدا است: یکى خدای نیکیها و دیگرى خداى بدىها. امام صادق در رد عقیدۀ او و هرگونه دوگانهپرستى چنین فرمود: اینکه تو مىگویى خدا دوتا است، بیرون از این تصورات نیستند: 1- یا هر دو نیرومند و قدیم هستند 2- یا هر دو ناتوان هستند 3- یا یکى قوى و دیگرى ناتوان است. پس چرا یکى از آنها دیگرى را از صحنه خارج نمىکند تا خود به تنهایى بر جهان حکومت کند؟ در صورتى که یکى قوى و دیگرى ضعیف باشد، ثابت میشود که خدا یکتا است به واسطه عجز و ناتوانى که در دومى فرض شد.
امام در این فراز با استفاده از استدلال فلسفی و با بهرهگیری از یک مثال همهفهم، به آن فرد فهماندند که اگر جهان را دو نفر اداره کنند، همین امر سبب تعارض بین آن دو و در نهایت بر هم خوردن نظم عالم میشود؛ چرا که هیچ دو نفری نیستند که در یک امری با هم مشارکت کنند و بین آنها تعارضی در عقاید و رفتارها به وجود نیاید.
هشام مىگوید: آن دو گانهپرست بحث در مورد دوگانه پرستى را به اصل وجود خدا کشانید. به امام صادق علیهالسلام گفت: دلیل شما بر وجود خدا چیست؟ فرمود وجود آن همه ساختهها بیانگر وجود سازنده است، چنان که وقتى که تو ساختمان استوار و محکم و سربر افراشتهاى را دیدى، یقین پیدا مىکنى که آن ساختمان، بنایى داشته است، گرچه تو آن بنا را ندیده باشى.
همان طور که میبینیم، امام نیز در اینجا از مثال بهره بردند. حضرت برای اثبات وجود خدا، توجه به ساختمان دادند که جز یک بنا نمیتواند آن را بسازد؛ حال چگونه ممکن است تدبیر این عالم و عناصر شگفتانگیز و دقیق آن بدون خالقی مدبر بوده باشد؟
بعد آن فرد ادامه داد پس او چیست؟ فرمود: او چیزى بر خلاف چیزها؛ وقتى میگویم چیزى است، توجه کن یک معنى ثابت میشود و اینکه او چیزى است به معنى واقعى چیز بودن، اما جسم و صورت نیست؛ نه حس و نه درک میشود و با حواس پنجگانه درک نمیشود؛ خیال او را نمییابد، گذشت قرنها کم و کاستى در او به وجود نمیآورد و زمان در او تغییرى نمیدهد.
گفت پس شما میگویید او سمیع و بصیر است. فرمود: سمیع و بصیر است، میشنود، اما نه با عضو میبیند، اما بدون آلت بینایى به نفس خود میشنود و میبیند. اینکه میگویم به نفس خود میشنود و میبیند نه این است که او شىء است و نفس شىء دیگر چون تو از من میپرسى و باید طورى تعبیر کنم که بفهمى، میگویم با تمام ذات خود میشنود! باز نه این کل و تمامى را که گفتم جزء و بعض باشد. میخواهم به تو بفهمانم تعبیر از من است منظورم جز این نیست که خدا سمیع و بصیر و عالم و خبیر است، بدون اینکه اختلافى در ذات و یا اختلاف در معنى پیدا کند. (منبع: الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص80)
انتهایپیام/