نجات دادن نسخههای خطی از طعمه سیلی ویرانگر
عارف نوشاهی، نسخهشناس پاکستانی، در کتاب «سیه بر سفید» گزارشی خواندنی از نجات نسخههای خطی و کتابخانه نوشاهیه از دل سیلی ویرانگر را روایت میکند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، این روزها که اخبار متعددی از وقوع سیل در گوشه و کنار کشور و حتی کشورهای همسایه منتشر میشود، بازنشر مطالبی از لابهلای کتابهای تاریخی و ادبی که گزارشی هستند از وقوع سیل در مقاطع مختلف تاریخ، در شبکههای اجتماعی رونق گرفته است. از جمله مطالبی که این روزها بازنشر شده و مورد توجه قرار گرفته، روایتی است از عارف نوشاهی استاد بازنشسته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه گوردون پاکستان و نسخهشناس نامآشنا از وقوع سیل در ساهن پال، محل زندگی نوشاهی در دوران کودکی.
این روایت که در کتاب «سیه بر سفید؛ مجموعه گفتارها و یادداشتها در زمینه کتابشناسى و نسخهشناسى» به قلم نوشاهی آمده، روزی را روایت میکند که در آن سیل به ساهن پال پاکستان یورش برده و خانههای بسیاری از اهالی را طعمه خود قرار داده است. نوشاهی که در آن زمان نوجوانی کم سن و سال بود، بر سر دو راهی سختی قرار میگیرد، خود و مال و اموال را نجات دهد یا کتابخانهای را که میراثی بود از گذشتگان. این روایت خواندنی را میتوانید از زبان این نسخهشناس در ادامه بخوانید:
نجات دادن کتابخانه نوشاهیه در ساهن پال از طعمه سیل
سیل 1352 ش/ 1973 م در پاکستان یکى از سیلهاى ویرانگر بوده که به چشم خود دیدم و در گرداب آن بودهام- در آن موقع در روستاى خود- ساهن پال شریف- زندگى مىکردم و از هر چهار طرف آب به روستا داخل شده بود. کتابخانه نوشاهیه، که فراهم آورده سیّد شریف احمد شرافت نوشاهى و نیاکان ایشان است، در همین روستا و در خانه ما قرار داشت. این کتابخانه داراى نسخههاى خطّى، که بیشتر آنها به تاریخ خاندان نوشاهیه تعلق دارد و یا از مؤلفات نوشاهیان است، و کتابهاى چاپى و نشریات و مجلات است. در این کتابخانه، نسخههاى خطى از هر کتابى دیگر مهمتر به نظر آمد زیرا هیچ بدل نداشتند. همه را از قفسههاى چوبى درآوردم و داخل صندوق آهنى که براى اسباب خانه داشتیم، گذاشتم. این صندوق جاى امنتر در مقابل یورش آب به نظر آمد!
کتابهاى چاپى در فضاى باز بود و مقدارى از کتابها را از راه پشتبامها، از یک بام به بام دیگرى منتقل کردم و تا پشتبام خانه یکى از اقوام خود رساندم که خانه او بناى مستحکمى داشت. بقیه کتابها هنوز در خانه خود در صندوق مانده بود. دیرى نگذشت که باز موجهاى سرکش آب یورش کرد، انگار از بالاى روستاى ما عبور خواهند کرد. اوضاع چنان با سرعت تبدیل مىشد که مجال اندیشیدن هم نمانده بود.
آب از هر سو ساهن پال را گرفته بود و دیگر جاى گریز نمانده بود. نمىدانستم که به فکر جان خود باشم یا اموال خانه یا کتابها؟ در همین گیر و دار، آب به خانه حیاط ما رسیده بود و معلوم نبود تا کى از دست این آب در امانم. لحظه تصمیم نهایى براى نجات دادن یکى از سه چیز- جان، اموال خانه، کتابها- رسیده بود. در آن کشاکش بدین نتیجه رسیدم که اگر جان باقى بود، مىتوان اموال خانه را دوباره تهیه کرد ولى اگر کتابها و نسخههاى خطى از بین رفت، دیگر نمىتوان عوض آنها را به دست آورد، باید تمام تلاش و همتم را براى نجات اینها به خرج دهم.
در همین فکر بودم که آب پیشتر آمده و یکى از دیوارهاى خانه ما را فروریخت. با فروریختن این دیوار، پلهها نیز شکسته شد و دیگر نمىتوانستم پشتبام بروم. اکنون صندوق نسخهها و دیگر قفسههاى کتابها در معرض خطر بود. از اقوام خود چند نفر را، که در روستا مانده بود، صدا کردم که باید این صندوق را جابهجا کرد و پشتبام رسانید. دیگر پلهها شکسته بود، کوچهها نیز پر از آب بود. چارهاى جز این نبود که یک نفر پشتبام بایستاد و ما دو نفر از پایین کتابها را مثل خشت و سنگ بالا پرتاب کردیم و او کتابها را به دست مىگرفت. در این عملیات موفق شدیم تمام کتابها را به پشتبام منتقل کنیم.
خودم را با وسیلهاى به پشتبام رساندم و کتابها را در چند پارچه بستم و در چند نوبت، کنار کتابهایى که قبلًا از پشتبام به خانهاى برده بودم، رساندم و مثل محافظى کنار کتابها نشستم. شب از راه رسیده بود و معلوم نبود صبحش چه پیغامى براى ما دارد. نشستن پشت بام خالى از خطر نبود؛ زیرا خانهها یکى بعد از دیگرى داشتند فرومىریختند. در حیاط خانه همسایه یک درخت برومند بود، تصمیم گرفتم شب بالاى درخت باشم. رفتم بالاى درخت. خانهاى که من در حیاط آن روى درخت پناه برده بودم، نیز فروریخت و درختى که پناهگاه من بود، متزلزل شد و آب در ریشههایش فرو رفت. از درخت فرود آمدم و از داخل آب گذشته، خود را پشتبام مسجد ساهن پال رساندم که بنایش از همه بناهاى دیگر روستا بلندتر و محکمتر بود.
صبح دمید و دیدم بهجز چند خانه، همه خانههاى ساهن پال ویران شده است. خانه ما هم جزو مخروبهها بود، ولى به خانهاى که کتابها پشتبام آنجا بود، آسیبى نرسیده بود. تا عصر آب سیل شروع به فروکش کرد؛ ولى هنوز باران کتابها را پشتبام تهدید مىکرد. فرداش (12 آگوست) کتابها را از پشتبام به داخل مسجد آوردم و خاطرم جمع شد- یک روز بعد (13 آگوست) صاحب کتابخانه، سیّد شرافت نوشاهى نیز خودش را با کشتى به ساهن پال رسانید. وقتى دید که به اندوخته زندگانیاش چندان آسیبى نرسیده است، برق در چشمش درخشید و صورتش از شادى دمید. مرا در آغوش گرفت و دعاهایى داد که از ته قلبش برآمده بود.
کتاب «سیه بر سفید؛ مجموعه گفتارها و یادداشتها در زمینه کتابشناسى و نسخهشناسى» توسط انتشارات میراث مکتوب منتشر شده است.
انتهای پیام/