مروری بر عملکرد دولت «اشرف غنی» در مقابل ایران ـ قسمت چهارم و پایانی/ اعطای همه امتیازات از سوی ایران و کارشکنی غنی در دادن «حقآبه»
خبرگزاری تسنیم به مناسبت یکسالگی فرار رئیس جمهور غربگرای افغانستان، به مرور کارنامه وی درباره چگونگی تعامل و ارتباط با جمهوری اسلامی ایران پرداخته است.
دفتر منطقهای خبرگزاری تسنیم به مناسبت یکسالگی فرار رئیس جمهور غربگرای افغانستان، به مرور کارنامه وی درباره چگونگی تعامل و ارتباط با جمهوری اسلامی ایران پرداخته است.
شش محور «همسویی با سیاستهای عربستان سعودی و ضدیت با ایران»، «حمایت و تقویت گروههای تروریستی مخالف ایران»، «فارسیستیزی نظاممند»، «ایجاد تنش در روابط کابل و تهران»، «عدم امضای پیمان جامع راهبردی علیرغم تلاش طرف ایرانی» و «ادعای نفت در برابر آب»، موضوعاتی است که به مناسبت سالگرد فرار اشرف غنی از کابل، طی چند گزارش تقدیم خوانندگان تسنیم میشود.
در چهارمین و آخرین بخش از این «پرونده ویژه»، به رفتارهای تنشزای دولت غنی در حوزه «آب» و «حقابه» جمهوری اسلامی پرداخته شده است. موضعی که در آخرین ماههای حضور غنی در قدرت و هنگام افتتاح سد «کمال خان» خبر از تنشزایی جدید به دستور اربابان فرامرزی وی میداد که البته به فرجام نرسید.
ادعای «نفت» در برابر «آب»
چهارم فروردین 1400 اشرف غنی در آخرین ماههای ریاست جمهوری خود، سد «کمال خان» را در جنوب شهر «زرنج» ولایت نیمروز افتتاح کرد.
بنا بر اطلاعات وزارت انرژی و آب، کار ساخت سد «کمال خان» در سال 1345 آغاز شده بود، اما به دلیل آغاز جنگها و تحولات سیاسی افغانستان، سالها تکمیل نشد.
این سد در 18 کیلومتری جنوب شهر زرنج ولایت نیمروز، در مسیر رودخانه هیرمند اعمار شده که از کوههای افغانستان سرچشمه گرفته و به دریاچه هامون، دریاچهای مشترک میان افغانستان و ایران سرازیر میشود.
اما نکته قابل توجه در افتتاح آبگیری این سد، سخنان جنجالی اشرف غنی بود که گفت: «پس از این به ایران «آب در مقابل نفت» میدهیم».
غنی همچنین گفت آب هیرمند قرنها از افغانستان خارج میشد، ولی اکنون مدیریت آن به دست افغانهاست، لذا از این پس به ایران آب در مقابل نفت میدهیم.
این سخنان و موضع غنی از سوی تحلیلگران و ناظران بوی باج خواهی از ایران میداد!
موضوع حقابه هیرمند، مهمترین مسئله موجود بین دو کشور همسایه ایران و افغانستان است که با وجود انعقاد قراردادهای مختلف از حکمیت «گلد اسمیت» در سال 1251 گرفته تا قرارداد برآمده از «کمیسیون دلتا» که سال 1351 بین نخستوزیر وقت ایران امیرعباس هویدا و موسی شفیق نخست وزیر افغانستان امضا شد، همواره طرف افغانستانی حاضر به اجرای دقیق قرارداد نبوده و مدعی است که کاهش بارش سالانه و خشکسالی موجب کاهش ورودی آب رود هیرمند به دریاچه هامون شده است.
براساس حکمیت گلداسمیت، هر دو کشور ایران و افغانستان باید به طور مساوی از آب هیرمند برخوردار شوند و اگر افغانستان نهرهایی را که از این رود منشعب میشوند آباد کند، نباید به زیان حقابه ایران باشد؛ اما طرف افغانستانی بعدها به این حکمیت اعتراض کرد و در نهایت در آخرین توافق مقرر شد در هر ثانیه 26 مترمکعب آب (معادل 850 میلیون مترمکعب در سال) سهم سیستان و دریاچه هامون باشد. البته از سال 1370 به بعد همواره طرف افغانستانی، موضوع خشکسالی، کاهش بارش سالانه و کمآبی رود هیرمند را مطرح کرده و این مسئله در کنار عدم اجرای دقیق معاهده فوق، موجب آسیب زدن به محیط زیست دریاچه هامون و خشک شدن آن شده و پیامدهای مهاجرتی نیز در پی داشته است.
افغانستان براساس اصل توسعه پایدار که قاعده آمره حقوق بینالملل می باشد، مکلف است از اقداماتی که منجر به بیآبی در خاک ایران می گردد، خودداری نماید، اقدامات دولت افغانستان در مانع سازی بر سر رسیدن آب هیرمند به خاک ایران، هم مخالف تعهدات دوجانبه دولت افغانستان و هم مغایر اصول اساسی حقوق بین الملل بوده است.
البته بدتر از آن سخنان رئیس جمهوری افغانستان در اینکه آب را با نفت مبادله میکنیم، نوعی نفرت پراکنی علیه ایران و اقدامی آشکارا مغایر حسن همجواری بود.
مشکل اصلی ایران و افغانستان از زمانی آغاز شد که رهبران سیاسی افغانستان تحت حمایت استعمار بریتانیا در اوایل قرن بیستم، رودخانه هیرمند را یک رودخانه داخلی فرض کرده و هرگونه استفاده از آب آن را «حق انحصاری» خود دانستند.
اظهارات اشرف غنی در سال 1394 در تهران و همچنین در مراسم افتتاح بند کمال خان، گویای بخشی از سیاست جدید ژئوپلیتیکی افغانستان در قبال ایران از طریق اهرمهای متعدد آبی است.
اشرف غنی مدعیست که کابل در مواجهه با کشورهای همسایه در موضع ضعف نیست و کشورهای همسایه هم به افغانستان احتیاج دارند. همچنین او معتقد است که افغانستان برای حل مشکل مهاجران به تهران التماس نکرده و اگر ایران به اخراج مهاجرین افغان ادامه بدهد، افغانستان تمام روابط بازرگانی خود با این کشور را قطع خواهد کرد.
این در حالی است که به اذعان نهادهای بینالمللی رفتار جمهوری اسلامی در میزبانی از چند میلیون مهاجر افغانستانی همواره مطلوب بوده است.
ایران و افغانستان در مهر سال 1396، سه یادداشت همکاری امضا کردند که براساس آن ایران در کنار اعطای امتیازات اقتصادی، اجتماعی و ترانزیتی ویژه برای افغانستان، به ویژه گشایش راههای تجارت در بندر چابهار، به پایان بردن راه آهن خواف_ هرات، برگزاری دوره های آموزش دانشگاهی برای کارمندان راهآهن افغانستان، آموزش کارمندان اداره هوانوردی افغانستان، آسانسازی امور گمرکی و تعرفهها، کاهش شهریه دانشآموزان و دانشجویان افغانی ماندگار ایران، قانونی کردن ماندگاران افغانیها در ایران و نیز برداشتن فشار برای بازگشت اجباری پناهندگان افغانی و نیز تداوم اعطای کمک های اقتصادی در مقابل کشور افغانستان به معاهده سال 1351 حقابه هیرمند پایبند بماند؛ اما عملا چنین نشده است.
اما مسئالهای که بیانگر بهانهجوییهای طرف افغانستانی در عدم اجرای این معاهده میباشد، احداث بندهای (سد) متعدد بر نهرهای رود هیرمند(بند سراج، بند کز کشک، بند رودبار، بند مهرآباد، بند چهار برجه، بند کمال خان، بند قلعه فتح، بند خوابگاه و چندین بند دیگر) است.
از سوی دیگر، «سیاست احداث سد» از سوی افغانستان تا اندازه زیادی به سود کشورهای رقیب ایران تمامشده است. کشورهایی چون ترکیه، هند و... با بستن قراردادهای پرسود با افغانستان وظیفه احداث سد را برعهده گرفته و بخش عمده کمکهای خارجی به افغانستان صرف احداث سد بر مسیر هیرمند و هریرود میشود.
با توجه به چنین پیشینهای و اظهارات متعدد اشرف غنی که همواره بر شعار «آب در برابر نفت» تاکید کرده است، به نظر میرسد دولت افغانستان در دوره اشرف غنی همانند روسای دولت قبلی، در ظاهر به رعایت حقابه ایران اذعان میکرد، اما در عمل با احداث بندها و نهرها، مانع از رسیدن آب به دریاچه هامون میشد.
با این همه، تحلیلگران سیاسی پس از اظهارات غنی معتقد بودند باجخواهی رئیس جمهوری افغانستان از ایران به این دلیل که «اشرف غنی» هیچ کدام از پارامترهای مقبولیت، مشروعیت و حمایت لازم داخلی و خارجی را ندارد، به جای نمیرسد و وی سعی میکند با فرار رو به جلو و طرح مواضعی نظیر نفت در برابر آب از ایران مقبولیتی، ولو اندک در داخل افغانستان کسب کند.
حقیقتی که بعدها با فرار مضحک وی، رنگ حقیقت به خود گرفت.
نتیجهگیری
فرجام دولت اشرف غنی و ریاست چند صباح وی بر ارگ ریاست جمهوری افغانستان که در هر دو دوره آن با کشمکشهای فراوان درباره سلامت نتایج انتخابات همراه بود، به خوبی نشان داد که دولتهای وابسته و غیرمردمی هر چند که به ظاهر از حمایت اربابان خارجی خود برخوردار باشد، سرانجامی بهتر از آنچه بر سر تیم «دولتساز» غنی آمد، نخواهند داشت.
اشرف غنی که به گفته طرفدارانش جزو صد نفر برتر دنیا و دومین «مغز متفکر» جهان انتخاب شده بود، در بازی سیاست، یک بازنده به تمام معنا بود که هیچ نشانی از یک فرد متفکر و بازیگر شایسته حداقل در روابط با همسایه دیرینه شرقی خود نداشت.
غنی از یکسو میدید که با میزان آرای کمی که آن هم ذیل ادعای برخی رقبا در سایه تقلب در انتخابات کسب کرده است نمیتواند به طور کامل و صددرصدی خود را رئیس جمهور افغانستان و نماینده کل مردم این کشور بداند.
علاوه بر این، این واقعیت را نیز نمیتوانست انکار کند که در سالهای آخر دوران ریاست جمهوریاش هم با اپوزیسیون خارج از قدرت درگیر است و هم با اپوزیسیون داخل قدرت؛ اینها علاوه بر آن بود که غنی با ابر چالشی به نام ناامنی گسترده در کل افغانستان و به طریق اولی تعیین تکلیف طالبان نیز دست به گریبان بود که خود این مسئله کارایی و مقبولیت این دولت را نزد افغانها به کمترین میزان خود رسانده بود. دانشآموخته سابق مراکز علمی آمریکا میدید که حاکمیت دولت مرکزی کابل به ریاست وی در کل 600 هزار کیلومتر خاک این کشور اعمال نمیشود و حتی پایتخت این کشور هم وضعیت مساعدی نداشت.
اما وی با چشمپوشی از واقعیتهای موجود، جبران مافات را در ایجاد تنش با ایران و تحریک عواطف و احساسات مردم افغانستان به بهانه حمایت از سرمایههای ملی میدید.
نمایشی که هیچ وقت برای «غنی» دستاوردی نداشت؛ او نه از همراهی با سعودیها بهرهای برد، نه تحقیر ترامپ در «بگرام» او را از مستی قدرت ظاهری بیدار کرد، نه فارسیستیزی برایش ثمرهای داشت نه نعرههای «آب» در برابر «نفت» برایش آوردهای داشت و نه سرزدن از امضای توافق جامع با تهران، مورد تقدیر اربابان غربی او قرار گرفت.
وابستگی بیش از حد غنی به اردوگاه غرب و اینکه نجات را در پناه بردن به دامن آمریکا میدانست، در کنار نقش آفرینی بازیگرانی مانند آیساف، دونرها، ناتو و غیره که هر کدام سهمی در معماری و سازندگی سیاست خارجی افغانستان داشتند، سبب شد که اشرف غنی علاوه بر سردرگمی و گیجی در حوزه دیپلماسی نتواند از امتیاز ارتباط حسنه با برخی از همسایگان کلیدی مانند جمهوری اسلامی ایران بهره لازم را ببرد.
این روزها و در حالی که اشرف غنی به یک فرد کاملاً منفور نزد اتباع افغانستان تبدیل شده است، شاید برای روزهایی که عدم درک درست از شرایط منطقه و همسایگان به ویژه ایران داشت، افسوس بخورد و از بیان اظهاراتی مانند آنچه در افتتاح سد «کمال خان» داشت که در اثر فشارهای غرب و سیاستهایی که به دولت افغانستان تحمیل میشد، پشیمان باشد، اما برای او راهی برای جبران مافات وجود ندارد. اقداماتی که میتوانست منجر به اختلافهایی در بین افغانستان و ایران شود.
غنی این روزها در حالی که متهم است، میلیونها دلار از سرمایههای مردم افغانستان را ربوده است، شاید به استراتژی دولت خود که با مشاوره جدی کشورهای اروپایی و رونوشتبرداری از استراتژیهای هیدروپلیتیکی ترکیه، «ملیسازی» و «سرزمینیسازی» منابع آب نیز بیندیشد؛ سیاستهایی که همواره با نجابت طرف ایرانی پاسخ داده شد.
در یک کلام، «اشرف غنی» قدر نجابت همسایه شرقی خود را ندانست و حقیقت قدرت پوشالیاش در روز فرار بر وی آشکار شد.
انتهای پیام/.