زنی که ضدانقلاب در ابتدای انقلاب وحشیانه سرش را با سنگ برید
شهیده فرشته باخویشی نماد مظلومیت شیرزنان استان کردستان است که پس از شهادتش نیز ضدانقلاب سرش را با سنگ میبرند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم در سنندج، مردم مناطق مرزنشین کرد از جمله استان کردستان محرومیتهای زیادی در دوران پهلوی تحمل کرده و از سادهترین امکانات بهداشتی و رفاهی محروم بودند. نفرت عجیب رژیم پهلوی از مردمان غیور این دیار، داستان عجیبی است که هنوز در ذهن افراد مسن باقی مانده و ماجراهای سوزناکی از آن در خاطر دارند.
با پیروزی انقلاب اسلامی مردمان این دیار با دو گروه کومله و حزب دموکراتی مواجه شدند که به آنها وعده آبادانی و خوشبختی بعد از خودمختاری مناطق کردنشین میدادند، وعدهای واهی تا با فریب و جذب آن، مردان و زنان این دیار را به شهادت برسانند.
با شروع فعالیت مسلحانه ضدانقلاب در مناطق مرزی کردنشین علیه نیروهای سپاه و مردم، کم کم حقایق برای مردان و زنان کردستان روشن شد و ضمن اینکه راهشان را از آنان جدا کرده در برابر زورگویی و جنایتهای آنان ایستادند، جانشان را دادند، اما اجازه ندادند مزدوران ضدانقلاب به آنان تعرض کنند.
شهیده فرشته باخویشی یکی از شهیدههای استان کردستان که ضدانقلاب ناجوانمردانه به شهادتش میرساند، او در خرداد ماه 1339 در خانواده مذهبی در روستای خشکین به دنیا آمد. به علت وضعیت خاص اجتماعی در آن زمان موفق به کسب علم نشد. در سال 1353 ازدواج کرد و در روستای "دگاشیخان" اقامت گزید و بعد از آن همراه خانوادهاش به شهر مریوان نقل مکان کرده و در سال 1363 به دلیل بمبارانهای مکرر رژیم بعثی عراق مجبور به ترک مریوان شده و به عنوان آواره جنگی به روستای «ننه» مریوان رفت.
این شهیده گرانقدر از خیل مسلمانان متعهد و دلسوختهای بود که در هر شرایط و در هر موقعیت از کمک به نیروهای رزمنده اسلام دریغ نکرده و مرتب در زمینه انتقال اطلاعات لازم با سپاه همکاری میکرد. شهیده فرشته با خویشی انسانی متدین، اهل تقوا، مادری مهربان و نمونهای از صداقت و گذشت بوده و از ایشان 5 فرزند به یادگار مانده است.
یکی از فرزندان شهیده باخویشی در وصف ویژگیهای مادرش در گفتوگو با خبرنگار تسنیم اینگونه روایت میکند: مادرم زنی فداکار و مهربان بود، آن شب را که گروهکها به خانه ما ریختند به خوبی به یاد دارم، پدرم خانه نبود همین که مادرم در را باز کرد به درون خانه ریختند و از مادرم پرسیدند، شوهرت کجاست؟ مادرم با شجاعت در مقابل آنان ایستاد و گفت: دست از سر ما بردارید، شوهرم خانه نیست و فعلاً هم باز نخواهد گذشت.
اما مگر این از خدا بیخبران راضی میشدند، حتی مادرم را مجبور کردن برایشان غذایی مهیا کند و همچنان منتظر پدر بودند.
پدرم بعد از مدتی به خانه بازگشت و توسط عوامل ضدانقلاب دستگیر شد، مادرم هم به دنبال پدر راهی شد، به محض خارج شدن از روستا پدر و مادرم را از هم جدا میکنند و مادر بیچاره و بیگناهم را در حالی که هفت ماهه باردار بود، از پشت با گلوله میزنند و برای به یغما بردن جواهراتش سرش را نیز از پشت با سنگ میبرند.
صبح همان روز جسد خونین مادرم توسط مردم روستا پیدا شد و در سه راه حزبالله مریوان روستای «مرگ» به خاک سپرده شد. پدرم هم چهار ماه بعد از شهادت مادرم در حالی که در بسیاری از روستاها چرخانده شده و شکنجههای زیادی توسط گروهکها متحمل شده بود، به شهادت رسید.
خاطره تلخ شهادت مادرم سالها بعد از این در تهران در حالی برایم بار دیگر تداعی شد که به همراه یکی از دوستانم برای رفتن به مسیری ماشین گرفتیم، در ماشین در حالی که با دوستم صحبت میکردم راننده از ما پرسید اهل کجائید و من هم پاسخ دادم «کردستان شهر مریوان».
راننده که این را شنید، گفت: من دوران سربازیم را در یکی از روستاها مریوان به نام «ننه» گذراندهام و خاطرات زیادی از آن روزهای سخت دارم. دلیر مرد و شیرزنی را در آن روستا میشناسم که در مسیر کمک به رزمندگان اسلام تلاشهای زیادی کرد و آن زن هر روز نان پایگاه را با دستان خود پخت میکرد و برای سربازان آنجا مادری میکرد.
آدرس خانه زن را که داد اشک به یک باره از چشمانم سرازیر شد و از راننده خواستم ماشین را نگه دارد، وقتی دلیل را پرسید، گفتم آن خانه و زن و مردی که در موردشان صحبت میکنی، مادر و پدر من بودند که به دست گروهکهای ضد انقلاب به شهادت رسیدند.
راستش را بخواهید شنیدن چنین جملاتی در مورد پدر و مادرم سالهای سال بعد از شهادتشان آن هم در دیاری که فرسنگها با روستای زادگاهم فاصله داشت، افتخار بزرگی است که هیچگاه از صفحه ذهنم پاک نمیشود.
به گزارش تسنیم، گروهک ملحد و بیدین کومله که وجود چنین افرادی را بر نمیتافت در 31 مردادماه سال 1366 این شیرزن کردستانی را با شلیک چند گلوله به شهادت میرساند و سپس سرش را نیز میبرند، اوج مظلومیتی که این شهیده داشته است.
انتهای پیام/481/