یادی از داریوش اسدزاده و بازی‌هایش در خانه سبز و قلاده‌‎های طلا

یادی از داریوش اسدزاده و بازی‌هایش در خانه سبز و قلاده‌‎های طلا

امروز زادروزِ بازیگری است که سه سالی است با صحنه روزگار خداحافظی کرد. سریال‌های ماندگار و بیش از ۵۰ فیلم سینمایی و تئاتر از او به یادگار مانده است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شهریورماه 1398 بود که داریوش اسدزاده همچون جمشید مشایخی، عزت‌الله انتظامی و چندی بعد محمدعلی کشاورز، جزو پیشکسوتان و بزرگان سینما، تئاتر و تلویزیون، با صحنه روزگار خداحافظی کرد. مردِ خوش‌خنده و خوش‌برخوردی که هر بار از او می‌خواستیم کلامی درباره سینما و تلویزیون بگوید، پول را عامل مسمومیت فضای سینما عنوان می‌کرد و می‌گفت: 

"در سینما وجود یک سناریو بکر و جدید کیمیا شده است. پول، فضای سینما را مسموم کرده به‌طوری که می‌بینی یک بازیگر در یک فصل در 3 یا 4 فیلم در ژانرهای مختلف حضور دارد. یک فیلم در کمترین زمان به مرحله تدوین می‌رسد. تلویزیون هم باید در بهره‌گیری از سناریوهای قوی و جدید پیشتازی کند و الا با کاهش مخاطب روبرو خواهد شد."

سریال , تلویزیون , صدا و سیما ,

تحلیل‌های قابل تأمل داریوش اسدزاده حقیقت دارند. چه در سینما که پای پول‌های کثیف به برخی از آثار وارد شد و نگاه تجاری و سرمایه‌داری دست از سرِ فضای سینما برنمی‌دارد. از طرفی کاهش مخاطبِ تلویزیون و جدّی نگرفتن سناریوهای قوی و نویسندگان کاربلد هم جزو ضعف‌های دیگری است که رفته رفته بیشتر خودشان را نشان می‌دهند. 

بازخوانی نوستالژی‌ها با پدربزرگِ تلویزیون

امروز زادروز داریوش اسدزاده یا به قولی پدربزرگِ تلویزیون است. او را در روزهایی که وارد 98 سالگی شده بود بیشتر به این نام می‌شناختند. یادِ کارهایی مثل "خانه سبز" می‌افتادند و او پدربزرگِ این خانه بود بیشتر به نام پدربزرگ صدایش می‌زدند. اسدزاده 20 ساله بود که وارد عرصه بازیگری شد.  او در سال 1391 مدرک درجه یک هنری را از وزارت فرهنگ وارشاد دریافت کرد. اسدزاده همچنین مدرک دکتری هنری و معماری در رشته هنر حرفه‌ای (ادبیات هنر) را از دانشگاه تهران دریافت کرده است. در کنار "خانه سبز"، "سمندون" و "همه فرزندان من" از دیگر کارهای نوستالژی این بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون بود. 

 

یکی از نکاتِ جالب دیگر، تأسف داریوش اسدزاده از وضعیت سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی بود که یک بار در بازخوانی سریال‌های نوستالژی تلویزیون با او همکلام شدیم چنین گفت:  "وضعیت سریال‌ها و فیلم‌هایمان را که می‌بینیم، متأسف می‌شویم؛ البته می‌گوییم که خیلی خوب شده، اما دروغ می‌گوییم. نمی‌خواهیم قبول کنیم کارها خوب پیش نمی‌رود؛ البته فیلم‌های خوبی هم داریم. در سال، 100 فیلم ساخته می‌شود اما وقتی شما آن‌ها را نگاه می‌کنی 6 - 7 فیلم قابل نمره دادن است."

سریال , تلویزیون , صدا و سیما ,

چرا اسدزاده تعددِ شبکه‌ها را نمی‌پسندید؟

اسدزاده درباره تعدد شبکه‌های تلویزیونی هم نقطه نظر جالبی ارائه کرد که هنوز بازخوانی آن خالی از لطف نیست:  "تعدد شبکه‌ها را نمی‌پسندم، کار قشنگی نیست. مردم را گم می‌کند، گیج می‌کند، 25 تا شبکه است! برای چه، چرا؟ مگر مردم چه می‌خواهند، نمی‌دانم به هر حال عقیده و سیاست است. من وارد سیاست نمی‌شوم. اما به نظر من کار قشنگی نیست."

یادمان نمی‌رود روز یکشنبه سوم شهریورماه سال 1398 وکیلش خبر داد که استاد در سن 96 سالگی در منزلش به دیار باقی شتافت. حالا در زادروزش، بیژن بیرنگ تهیه‌کننده سریال "خانه سبز" که مدت‌ها است در تلویزیون و دنیای تصویر نه برنامه‌ای دارد و نه سریالی، از داریوش اسدزاده یادی کرده است. البته درباره روزهایی که دیگر کاری نمی‌سازد هم نکاتی را یادآور شده که قابل تأمل‌اند. 

بیرنگ در سال‌های قبل، مسعود رسام کارگردان "خانه سبز" که سال‌ها با هم همکار بودند را از دست داد. بعدها حمیده خیرآبادی و چندی بعد هم خسرو شکیبایی و سال گذشته هم داریوش اسدزاده. این‌ها همه جزو خانواده‌ای بودند که "خانه سبز" را تشکیل می‌داد. هنوز هم خیلی‌ها این سریال و دغدغه‌هایش را می‌پسندند اما از آن سبکِ ساخت فقط شکل و شمایل آپارتمانی‌ساختن و به کلیشه افتادن باقی مانده است. 

سریال , تلویزیون , صدا و سیما ,

روایت‌هایی درباره بازیگرِ کهنسال سینما و تلویزیون

بیژن بیرنگ درباره مرحوم اسدزاده و حال و روز خودش ترجیح داد نوشته‌ کوتاهی را در اختیار خبرنگار خبرگزاری تسنیم،  قرار دهد. او نوشت: "هرچه سعی کردم نتوانستم چیزی بگویم. چرا که حالم این روزها اصلاً خوب نیست. خیلی عصبانی و ناامیدم از همه‌چیز این زندگی. از سال 1380 که کنارم گذاشتند سعی کردم خوب باشم. سعی کردم ادامه بدهم و به خودم بگویم من برای خودم نیستم و باید منتظر فرصت‌ها باشم که دوباره برای مردم باشم. برای مردمی که هر روز می‌خواهند، لطف دارند و می‌پرسند چرا کار نمی‌کنم. 

من در این سال‌ها سکوت کردم و باز می‌کنم. من دیگر برای این زمان نیستم چیزهایی که این زمان می‌خواهد من نمی‌توانم و چیزهایی که من خواستم و می‌خواهم در این زمان و شرایط اجازه نمی‌دهد. آقای اسدزاده هم بخشی از زمان گذشته بود مثل من، رسام و خیلی‌های دیگر. خدا رحمتشان کند مرد نازنینی بود. ما امید داشتیم که آن همدلی‌های خانوادگی و عشق در ساختن سریال‌های خوب مثل "خانه سبز" تکرار شوند اما آن‌ها نوستالژی شدند و دیگر خبری نشد.

هنوز آن قصه‌ها را داریم اما من دیگر نمی‌توانم بنویسم. البته تقاضایی هم نیست و خیلی خسته‌ام."

سریال , تلویزیون , صدا و سیما ,

حضور داریوش اسدزاده در دو اثر "قلاده‌های طلا" و "یتیم‌خانه ایران" قابل توجه است. چرا که برخی از هنرمندان "قلاده‌های طلا" هنوز هم از سوی بسیاری سرزنش می‌شوند و با واکنش‌های متعددی همراه بود. همان‌طور که داریوش اسدزاده خودش اشاره کرده بود: «عده زیادی تماس می‌گرفتند که چرا در «قلاده‌های طلا» بازی کردی، من گفتم کاری به سیاست ندارم و تلاش می‌کنم نقشم را خوب بازی کنم.»

یا درباره «یتیم‌خانه ایران» هم گفت: «فیلم خوبی است و کارگردان سعی داشت قسمتی از تاریخ تلخ ایران که مربوط به آثار جنگ جهانی اول است را به تصویر بکشد. تصویری که در آن بسیاری از ایرانیان دچار فقر و قحطی می‌شوند و تعداد زیادی فوت می‌کنند.»

سریال , تلویزیون , صدا و سیما ,

روایت‌های ابوالقاسم طالبی کارگردان این دو اثر هم جالب است که درباره حضور داریوش اسدزاده در "قلاده‌های طلا" و "یتیم‌خانه ایران" به خبرنگار تسنیم  می‌گوید:  آقای اسدزاده وقتی سر صحنه بود گویا جوان‌ترین فرد گروه است. پر از انرژی، سرشار از صداقت و اخلاق حرفه‌ای. ایشان در فیلم «یتیم‌خانه ایران» خودشان گفتند برای اولین بار است یک نقش پیرمرد "درب و داغان" را بازی می‌کنم. منظورشان این کاراکتر در حال مردن است.

وی افزود: داریوش اسدزاده به من می‌گفت در همه کارها یک آدمی بودم که صاف و محکم راه می‌رفت. البته درست هم می‌گفت تا آخرین لحظه این سَرِحالی و طراوت را می‌دیدیم. ایشان در جریان کار «یتیم خانه ایران» 94 ساله بودند و عین یک سرو راه می‌رفتند. واقعاً انسان از این هنرمند پیشکسوت انرژی می‌گرفت.

کارگردان فیلم سینمایی "یتیم خانه ایران" تأکید کرد: حقیقتاً خجالت می‌کشیدیم در مقابل ایشان حرفی از درد و خستگی بزنیم. کسی کمردرد هم می‌گرفت به ایشان چیزی در این باره نمی‌گفتیم. چون به واقع هیچ‌وقت از دردش حرف نمی‌زد؛ خدایش بیامرزد.

اسدزاده در طول حیاتش در 58 سریال و تله‌فیلم بازی کرده است که از آن جمله می‌توان به سمندون، خانه سبز، آژانس دوستی، روزگار جوانی، هوش سیاه، دردسرهای عظیم و چرخ فلک اشاره کرد. او در کنارِ بازی‌های درخشان نمایش‌های تئاتر، سینما و تلویزیون که شاید برای مردم ایران، نام‌آشناترین کارهای داریوش اسدزاده، پدربزرگی "خانه سبز" بوده است.

مروری بر زندگیِ داریوش اسدزاده

براساس این گزارش، داریوش اسدزاده (زاده 1 آذر 1302، کرمانشاه – درگذشته 3 شهریور 1398، تهران) هنرپیشه تئاتر، فیلم و سریال ایرانی بود. اصالتاً اهل تهران بود اما بخاطر شغل نظامی پدر در کرمانشاه زاده شد. او دارای نشان درجه یک فرهنگ و هنر جمهوری اسلامی ایران بود. ایشان در 20 سالگی وارد زمینه بازیگری شد و در مقام بازیگر، نویسنده و کارگردان در تئاتر نصر (تئاتر تهران) فعالیت کرد.

در دهه 1340 و دهه 1350 در بیش از پنجاه فیلم سینمایی ایفای نقش کرد. در سال 1355 ایران را ترک کرد و در سال 1365 پس از 10 سال زندگی در ایالات متحده آمریکا به ایران بازگشت و در دو سریال سمندون و خانه سبز شرکت داشت. از دیگر آثار او می‌توان به بازی در فیلم کوتاه دایره، اثر محمد شیروانی و برگزیده منتقدان بین‌المللی جشنواره کن در 1999، اشاره کرد. فعالیت او در دهه 1390 متمرکز بر نوشتن کتاب‌هایی دربارهٔ تاریخ نمایش در ایران و تاریخ تهران بود. او 3 شهریور 1398 در سن 96 سالگی درگذشت.

دوره ابتدایی را در «دبستان ترقی» و دبیرستان را در دارالفنون به پایان برد. سپس وارد دانشکده بازرگانی و دارایی شد. او در کودکی به همراه پدرش به دیدن تئاتر می‌رفت. هر هفته درسش را به خوبی می‌خواند تا پدرش برای تشویق، او را به دیدن تئاتر ببرد. بعدها که بزرگتر شد عاشق هنر شد. پدرش که خود او را با هنر نمایش آشنا کرده بود، به‌شدت با کار هنری مخالف بود و از او می‌خواست تا آموزش نظامی ببیند و صاحب مقام و منصب شود.

اسدزاده در جوانی ویولن می‌نواخت و طبع شعر هم داشت، اما به‌دلیل مخالفت شدید پدر مجبور شد موسیقی را رها کند. او پس از پایان دوره دبیرستان، این بار به دور از چشم پدر، وارد نخستین دوره هنرستان هنرپیشگی شد و هم‌زمان برای خاطر جمعی پدرش به دانشگاه نیز رفت.هنرستان هنرپیشگی که زیرنظر سید علی نصر اداره می‌شد نخستین مدرسه حرفه‌ای تئاتر در ایران بود و از بطن آن تئاتر تهران (نصر) گشایش یافت. مدتی نگذشت که برای بازی در نمایشنامه‌های رادیویی که توسط فضل‌الله بایگان اجرا می‌شد، به رادیو ایران رفت.

در آن زمان شمار کمی از مردم در خانه‌های خود رادیو داشتند. از این رو پدر اسدزاده خبر بازیگری پسرش را در آن نمایش‌ها، نه از رادیو که از زبان آشنایان شنید و او را به جرم «مطرب شدن» به خانه راه نداد تا آنکه بعد از یک ماه، با وساطت اقوام، به خانه برگشت. پدر با آنکه از راهی که پسرش انتخاب کرده بود راضی نبود، اما رفته رفته با آن کنار آمد. در سال 1323 (خورشیدی) به استخدام وزارت دارایی درآمد و در آنجا نیز از گوشه و کنایه‌های همکارانش که او را مطرب می‌خواندند، در امان نبود.

او از سال 1321 کار در تئاتر را با بازیگری، کارگردانی و نویسندگی در تئاتر تهران (نصر) و دهقان (لاله‌زار) آغاز کرد. نخستین بازی حرفه‌ای او بر صحنه تئاتر در سال 1321، در نمایشی به نام «لیلی و مجنون کمدی» به نویسندگی و کارگردانی معزدیوان فکری بود. «تئاتر تهران» نخستین جایی بود که اسدزاده در آن بازی کرد. این تئاتر نخستین مکان ثابت و دائمی بود که در ایران برای تئاتر کلاسیک ساخته شده بود و این استاد بزرگوار در همه سال‌ها مدیریت این تئاتر را هم برعهده داشت و از تأثیر گذاران آن دوران طلایی تئاتر به‌شمار می‌رفت که سه رکن اساسی تئاتر یعنی نویسندگی (ترجمه) کارگردانی و بازیگری را گاه همزمان و گاهی در یک رشته نمایشی را به صحنه می‌برد.[1]

پس از آن در سال 1328، کار در سینما را با فیلم همسر مزاحم آغاز کرد. او همچنین در سال 1335، از طرف اداره کل هنرهای زیبای ایران برای بزرگترین جشنواره بین‌المللی تئاتر به پاریس فرانسه فرستاده شد و به مدت سه ماه به پژوهش و مطالعه پرداخت. پس از بازگشت به ایران، از طرف رادیوی ایران دعوت به کار شد. از آنجایی که او به تئاتر علاقه زیادی داشت، به نویسندگی و کارگردانی نمایشنامه‌هایی چون: ازدواج فوری، سه زندانی، هنرپیشه، پرواز دخترها، میشل استروگف و مسیو ژوزف و… که شمار آن‌ها به 20 نمایشنامه می‌رسد و ایفای نقش در 200 نمایش پرداخت.

در بازدیدی که هنرمندان آمریکایی از تئاترهای ایران داشتند، هنر او (کارگردانی، نویسندگی، و بازیگری) در دید آن‌ها بی‌همتا آمد و در سال 1346، به دعوت یک شرکت فیلم‌سازی آمریکایی در شهر مینیاپولیس، رهسپار ایالات متحده آمریکا شد و در فیلم در آمریکا اتفاق افتاد به ایفای نقش پرداخت و علاوه بر آن در نوشتن فیلم‌نامه فیلم با جواد قائم‌مقامی (کارگردان فیلم) مشارکت کرد. این فیلم در در همان سال‌ها در ایران به اکران عمومی درآمد.

او که از همان آغاز با جدیت کار هنری را در پیش گرفته بود، همزمان به عنوان کارمند وزارت دارایی نیز کار می‌کرد. نهایتاً در سال 1348، با توجه به حجم بالای فعالیت‌هایی که در وادی نمایش به او پیشنهاد می‌شد و با وجود آنکه پست بالایی در وزارت دارایی داشت، تقاضای بازنشستگی داد و پس از آن به کار هنری که به آن علاقه داشت پرداخت.

او در سال 1351 به عضویت هیئت مدیرهٔ سندیکای سینمای ایران درآمد. در سال 1355، برای مطالعه و پژوهش در امور تئاتر، به همراه خانواده‌اش به آمریکا رهسپار شد. در سال 1365 به ایران بازگشت و بار دیگر در زمینه بازیگری در تئاتر و سینما به ایفای نقش پرداخت. او در سال‌های 1379 و 1380 به ریاست انجمن بازیگران ایران منصوب شد و همچنین به مدت پنج دوره، عضویت داوران خانه سینمای ایران را بر عهده داشت.

نگارش در زمینه تاریخ تئاتر، از جمله فعالیت‌های مورد علاقه او بوده که می‌توان به کتاب‌های تماشاخانه تهران، سیری در تاریخ تئاتر ایران و برگ‌های خواندنی: گزینشی از رویدادهای تاریخی اشاره کرد. کتاب دیگری که در دست نگارش دارد، تاریخ تئاتر ایران از لاله زار تا شانزلیزه نام دارد. او همچنین جوایز و تقدیرنامه‌های فراوانی را از دولت‌مردان، استادان و صاحب‌نظران دریافت کرده است. 

اسدزاده در سال 1377، در فیلم کوتاه دایره ساخته محمد شیروانی بازی کرد که این فیلم منتخب منتقدان بین‌المللی جشنواره کن در سال 1999 میلادی شد. در سال 1395 ابراهیم شفیعی، فیلم مستند «زندگی و دیگر هیچ» را، درباره زندگی داریوش اسدزاده و در تقدیر از هفتاد سال فعالیت او در سینما، ساخت.

وی در سال 1391 از رئیس‌جمهور وقت ایران، نشان درجه یک فرهنگ و هنر دریافت کرد. او در دوران زندگی در آمریکا، پژوهش‌هایی در دانشگاه انجام داد و دوره‌هایی را طی کرد که مدرک معادل آن از سوی دانشگاه تهران به عنوان دکترا در رشته «ادبیات هنر» ارزیابی شده‌است.

اسدزاده در آبان ماه سال1397 بر اثر احساس درد در ناحیه قفسه سینه در بیمارستان بستری شد و مدت بعد به دلیل سرطان مثانه تحت عمل سیستوسکوپی قرار گرفت و پس از یک روز استراحت روانه خانه شد. او بار دیگر در تیرماه سال 1398 با مراجعه به پزشک و پس از چکاپ‌های لازم با توصیه پزشکان در بیمارستان بستری شد و پس از چند روز 14 روز به منزل رفت.

او که در دوران کهنسالی بارها می‌گفت آرزو دارد یک قرن را سپری کند سرانجام در 3 شهریورماه سال 1398 در منزل و در سن 96 سالگی درگذشت. پیکر او در 5 شهریورماه سال 1398 از مقابل خانه هنرمندان ایران تشییع و در کنار مزار غلامحسین نقشینه به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon
گوشتیران