تاکتیکهای آمریکا برای ادامه نقشآفرینی و پیگیری منافع در افغانستان
این فرضیه که آمریکا پس از خروج از افغانستان این کشور را رها کرده و دیگر سودای آن را در سر ندارد، خیالی بیش نیست؛اما «یانکیها» سودای حضور مجدد در افغانستان را چگونه پی میگیرند؟
دفتر منطقهای خبرگزاری تسنیم؛ یکسال پس از خروج مفتضحانه نیروهای اشغالگر آمریکایی از افغانستان، حلاجی موضعگیریهای مقامات فعلی یا سابق این کشور نسبت به دولت موقت طالبان که بعضاً متناقض نیز مینماید، نشان میدهد که آمریکاییها علیرغم خروج ظاهری از افغانستان، کماکان تمایل بسیاری برای اثرگذاری در تحولات این کشور و به تبع نقشآفرینی جدی در منطقه دارد، ازاینرو با مهندسی دقیق، به دنبال تداوم این امر است.
به اذعان کارشناسان منطقهای و فرامنطقهای آنچه آمریکاییها را وادار میکند که در کشور به ظاهر فقیر افغانستان همچنان حضور فعال داشته باشند، ابعاد متعددی دارد؛ برخورداری از ثروتهای ارزشمند طبیعی خدادادی، پیشپا افتادهترین و سادهترین عامل محرک برای این امر است.
برآورد ارزش 3 هزار میلیارد دلاری برای بخشی از معادن و ذخایر افغانستان و نه تمام آن، خود به تنهایی برای کارگزاران هر ساختار استثمارگری، وسوسه لازم را ایجاد میکند که به انحای گوناگون خود را از آن بهرهمند سازند.
اهمیت این موضوع فراتر از طرح صرفاً نظری آن است، چندان که آمار و ارقام ارائه شده کمّی و توصیفات بیان شده کیفی و شواهد میدانی گفته شده در رسانههای آمریکایی بیانگر صحت این مطلب است.
ذخایر ارزشمند «لتیوم» در شرق افغانستان که روزنامه «لس آنجلس تایمز» در یکی از شمارههای اخیر خود به آن اشاره کرده و با اشاره به حضور فعال رقبای منطقهای آمریکا مانند ایران، چین و روسیه در افغانستان، از دسترسی نداشتن به این منابع ابراز نگرانی میکند، یکی از دهها و شاید صدها منابع ارزشمند کشور جنگزده افغانستان باشد که سودای حضور در این کشور را کماکان در اذهان اشغالگران آمریکایی زنده نگه میدارد.
به اذعان این روزنامه اینکه آمریکا از دسترسی به منابع غنی معدنی افغانستان دورمانده است، منجر به نگرانی برخی مقامات این کشور شده است. ضمن اینکه این روزنامه آمریکایی در شمارش منابع معدنی افغانستان آورده است: «ذخایر معدنی افغانستان منحصر در کروم و لتیوم نیست و این کشور علاوه بر این دو ماده معدنی ارزشمند، معادن ارزشمندی مانند مس، آهن و فلزات کمیاب مانند طلا، نقره و اورانیوم نیز دارد».
اکنون نیروهای آمریکایی مجبور به ترک اشغال چنین کشور ثروتمند اما محروم شدهاند؛ غیبتی که لس آنجلس تایمز آن را واگذاری میدان به رقبای منطقهای میداند: « ایالات متحده و سایر کشورهای غربی سال گذشته با خارج شدن از افغانستان این کشور را به کشورهایی واگذار کردند که با ایالات متحده در تقابل قرار دارند».
ارزش ثروتهای معدنی افغانستان به اندازهای است که 5 سال قبل و در زمان دولت فاسد اشرف غنی، روزنامه پشتو زبان «سرخط» گزارش داد که رفتوآمد نمایندگان شرکت امنیتی آمریکایی «بلک واتر» به افغانستان افزایش یافته و این شرکت پس از تلاشهای ناکام برای در اختیار گرفتن جنگ، این بار به معادن افغانستان چشم دوخته است.
در گزارش این رسانه آمده بود: «رئیس شرکت «بلک واتر» این بار طرحی را برای سرمایهگذاری آمریکا در معادن افغانستان به دولت ترامپ ارائه و ترامپ را تشویق کرده تا برای دستیابی به ثروت سه تریلیون دلاری معادن افغانستان نظامیان بیشتری به این کشور اعزام کند».
اینکه در دوران 20 ساله اشغال افغانستان توسط آمریکاییها و شرکای غربی آن، چه حجمی از غارت سرمایههای مادی و معنوی این کشور انجام شده است و چه خسارتهایی به مردم مظلوم آن سامان و نسلهای بعد آن وارد شده است، بیگمان نیازمند زمان و روشنگری افغانهای متعهد است.
تاراج منابعی که البته چندان هم پنهان نیست؛ چه اینکه روی کار بودن دولت دستنشانده و کاملاً غربگرای «اشرف غنی»، بستر بسیار مناسبی برای آن فراهم کرده بود و غارتگران ثروت مردم افغانستان هیچ مانع عمدهای را در سایه چنین دولتی فراروی خود نمیدیدند.
در آن دوره و با تحرکات شرکت بدنام «بلک واتر» برای حضور در بهرهوری از معادن افغانستان، رسانههای افغان نوشتند: «دولت افغانستان نیز بیش از چین و هند تمایل دارد تا شرکتهای غربی به ویژه آمریکایی در معادن افغانستان سرمایهگذاری کنند تا آمریکا را برای طولانی مدت در افغانستان نگه دارند. رئیس شرکت امنیتی «بلک واتر» بر این باور است که آمریکا برای حضور طولانی مدت در افغانستان و توسعه اقتصادی این کشور باید در استخراج معادن افغانستان نقش ایفا کند».
از سوی دیگر مقامات فاسد دولتهای پیشین افغان(القابی که نهادهای بینالمللی و کارشناسان غربی در توصیف رفتارهای مسئولان دولت پیشین افغانستان از آن استفاده میکنند) نیز به عنوان مهرههایی که با دریافت رشوههای احتمالی، نقش تسریعکننده در چرخه غارت را بازی کنند، بسیار محتمل به نظر میرسد.
منفعت اقتصادی افغانستان برای آمریکا و دیگر کشورهای غربی، تکمولفهای نبوده، بلکه پازل کلان و متنوعی را شامل میشود که در سایر حوزهها از جمله حوزه انرژی که امروزه به یک مؤلفه استراتژیک تبدیل شده است، نیز تسری مییابد، لذا انتظار اینکه آمریکا و شرکای غربی آن، از این بازار چشمپوشی نمایند، نامعقول است.
در عرصه امنیتی و رقابتهای استراتژیک منطقهای نیز وضعیت حضور رقبای آمریکا در افغانستان به گونهای است که آمریکاییها به شدت از آن ناراضی هستند.
جمهوری اسلامی ایران علیرغم میل آمریکاییها کماکان به دلیل ریشههای مشترک با مردم افغانستان در تحولات این کشور نقش مؤثر دارد و چین و روسیه نیز با رویکرد مشترک با ایران، درباره لزوم شکلگیری «دولت فراگیر» میروند که نقش رقیب خود(آمریکا) را در افغانستان به «صفر» برسانند.
با این همه، از نگاه تحلیلگران سیاسی، این فرضیه که آمریکا پس از خروج از افغانستان این کشور را رها کرده و دیگر سودای آن را در سر ندارد، خیالی بیش نیست؛اما «یانکیها» سودای حضور مجدد در افغانستان را چگونه پی میگیرند؟
پاسخ به این پرسش را میتوان با تحلیل رفتارهای مقامات پیشین و حال، و رسانههای آمریکایی جستجو کرد. دو گونه رفتار در این میان، بیش از پیش قابل توجه هستند:
1. با اینکه گفتگوهای امنیتی بین مقامات کشورهای مختلف، امری عادی در روابط دیپلماتیک به شمار میرود که به طور معمول، رسانهای نمیشوند و سران دولت موقت طالبان نیز از این امر مستثنا نبوده و دیدارهای منطقهای و فرامنطقهای گوناگونی با کشورهای مختلفی داشتهاند، دیدارهای انجام شده و یا احتمالی مقامات دولت سرپرست کابل با طرف آمریکایی، به خلاف قواعد بازیهای سیاسی، رسانهای میشود.
در همین محور، نکته قابل تأمل اینکه، منبع انتشار این خبرها نیز نه رسانههای ایرانی، روسی، چینی و دیگر کشورها، بلکه رسانههای آمریکایی بوده و هستند!
2. رفتار دیگر قابل تأمل، اظهارنظرهای بعضاً شاذ مقامات آمریکایی نسبت به مقامات دولت موقت طالبان یا کلیت آنان است. به عنوان مثال در تازهترین این اظهارات، زلمی خلیلزاد نماینده پیشین آمریکا در افغانستان با خطاب قرار دادن طالبان آنان را از تکرار اشتباهات سران دولتهای پیشین این کشور برحذر داشته است! توصیهای که بر اساس قواعد زبانی، نوعی ارائه راهکار برای ماندگاری «امارت» ارائه شده و البته این برداشت را هم به وجود میآورد که رابطه طرف آمریکایی با مقامات دولت موقت طالبان، حسنه است.
به نظر میرسد آنچه ورای این مهندسی حساب شده، آمریکاییها به دنبال آن هستند، «ایجاد تردید در همسایگان» افغانستان برای شکلدهی یک روابط عمیق، گسترده و استراتژیک است!
آمریکا و به تازگی شرکای غربی آن، دشمنی آشکاری با جمهوری اسلامی ایران، روسیه و چین دارند و منافع هر یک به گونهای در تضاد با منافع بلوک مقابل محسوب میشود، ازاینرو شائبه اینکه مقامات دولت موقت طالبان همسوی با آمریکاییها هستند، این کشورها را برای توسعه و تعمیق ارتباط با مقامات کابل دچار تردید خواهد کرد.
ناگفته نیز پیداست که بسامد منفی چنین تردیدهایی، متوجه روند دولتسازی و توسعه در افغانستان خواهد بود؛ دقیقاً همان هدفی که آمریکا با فضاسازی رسانهای به دنبال آن است، تا مبادا از همکاری کشورهای قدرتمند منطقه در موضوع افغانستان، این کشور جنگزده شاهد تحولات مثبت در عرصههای گوناگون باشد.
اتفاق مبارکی که اگر سامان یابد، کارنامه 20 سال اشغال افغانستان به بهانه مبارزه با تروریسم و توسعه این کشور را به شدت با چالش دچار خواهد کرد و در دراز مدت، مانع بزرگی برای حضور آمریکاییها و شرکای غربی آن در این کشور یا در دیگر کشورهای منطقه به شمار خواهد رفت.
موضع طرف مقابل، یعنی مقامات دولت سرپرست در کابل نسبت به رفتارهای محاسبه شده آمریکاییها که با هدف ترساندن رقبای منطقهای و فرامنطقهای، به ویژه کشورهای همسایه از نزدیک شدن به دولت موقت طالبان صورت میگیرد، تا کنون به شکلی بوده است که سعی در اعتمادسازی داشتهاند.
به عنوان مثال، در پاسخ به نگرانیهای ابراز شده توسط کشورهای آسیانه میانه از نفوذ گروههای تروریستی از مبدأ افغانستان به خاک این کشورها، عالیترین مقامات طالبان گفتهاند که هیچ تهدیدی از خاک افغانستان متوجه همسایگان نخواهد شد.
مقابله سخت طالبان با گروه تروریستی داعش نیز این اعتماد را به کشورهایی مانند جمهوری اسلامی ایران داده است که مواضع این گروه دقیقاً در نقطه مقابل اندیشههای این گروه تکفیری، صهیونیستی است.
با این همه، مقامات دولت طالبان میتوانند روی نکات ذیل نیز تأمل بیشتری داشته باشند:
1. سابقه تعامل آمریکا با متحدانش نشان داده است، آمریکا شریکی کاملاً غیر قابل اعتماد است؛ شاهد آشنای این ادعا، «فرجام حکومت اشرف غنی» است!
دولت سرسپردهای که رئیس جمهور آن برای خدمتگزاری به ارباب خود هر آنچه در چنته داشت به میدان آورد، چندان که همچون یک سرباز اشغالگر آمریکایی نیمهشب، با شتاب به استقبال «دونالد ترامپ» در پایگاه آمریکایی «بگرام» رفت و با اشاره دست او، در میان آمریکاییها ایستاد! اما در روزی که انتظار پشتیبانی از مثلاً شریک آمریکایی خود داشت، هیچ چیزی از آنها ندید!
عطف به سرنوشت اشرف غنی، شاید تا کنون مقامات دولت موقت طالبان نیز به این نتیجه رسیده باشند که آمریکاییها نمیتوانند طرفِ قابلِ اعتمادی برای یک توافق بردـبرد و یا همکاری احترامآمیز دو طرفه باشند، چنان که ذبیحالله مجاهد سخنگوی طالبان در تازهترین اظهارات خویش، با متهم کردن آمریکاییها به نقض توافقنامه «دوحه»، میگوید: «آنان دو بندِ رفع تحریمها و عادی سازی روابط را عملی نکردهاند».
این تجارب میتواند برای دولت موقت کابل، وزنه انتخاب همسویی با کشورهای همسایه را بیش از پیش سنگین نماید.
2. دولت موقت طالبان مبنای مبارزه با نیروهای اشغالگر و در رأس آن آمریکا را پایبندی به دستورات دینی خوانده است؛ بر همان اساس، یکی از گزارههای هشداردهنده و مبنایی دینی در رابطه با آمریکا، بخشی از آیه 120 سوره مبارکه بقره است که میفرماید: «وَلَن تَرضى عَنكَ اليَهودُ وَلَا النَّصارى حَتّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم».
گزاره راهبردی مستنبط از این آیه، کوتاه نیامدن و باج ندادن در برابر فشارهای دشمن است؛ چه اینکه در صورت انتخاب مسیر نادرست، گام به گام تا برآورده شدن نیات دشمنان با آنان همسویی و همراهی نمود.
مقامات دولت موقت کابل شاید تا کنون این را دریافته باشند که مسئله اساسی آمریکا و بلوک غرب، «اسلام» است و نه چیز دیگر؛ رضایت غرب نیز زمانی فراهم خواهد شد که جغرافیای جهان اسلام به طور کامل از اندیشههای اسلامی کناره بگیرند یا نسخه آمریکایی آن را پذیرفته و به آن بسنده کنند! بسنده به «شیر بییال و دُم و اشکم»!
فرجام سخن اینکه افغانستانی آزاد، آباد و توسعهیافته با همراهی و همدلی مردم این کشور و با تعامل با همسایگانی رقم خواهد خورد که علاوه بر اشتراکات دینی، اشتراکات خونی و زبانی نیز دارند.
انتهای پیام/.