روایت یک "کلاهبرداری پیچیده" در سیستم بانکی کشور/ کلاهبردار حرفهای چطور با یک "سوتی ریز" لو رفت؟!
اینکه در ساختمان شرکت، هیچ دوربینی مداربستهای نبود، اندکی ذهن "بهروز" را به خود مشغول کرد و اینکه یادش آمد هر وقت که به شرکت مراجعه میکرده بیشتر افراد حاضر تلاش میکردند چهرههای خود را به بهانه مطالعه و ... از او بپوشانند ...
به گزارش خبرنگار اجتماعی تسنیم، با پیشرفت تکنولوژی و افزایش اطلاعات، شگردهای کلاهبرداری هم بهروزتر و در عین حال عجیبتر میشود؛ وقتی کلاهبرداری در پوشش خریدار و بر بستر فضای مجازی صورت میگیرد، خلاها پیگیری ردپاها را برای ماموران انتظامی سختتر میکند.
در این گزارش، به شگرد بسیار حرفهای و در عین حال عجیب یک کلاهبردار در سیستم بانکی کشور پرداختهایم:
"بهروز عینی" کارمندی بازنشسته بود که به دلیل نیاز اقتصادی، مدتی پس از بازنشستگی به دنبال شغل جدیدی رفت. به دلیل سن و شرایط خاصی که داشت، توقع بالایی برای شغل و حقوق هم نداشت. در این میان با آگهی استخدامی یک موسسه کاریابی روبهرو شد: «به فردی بازنشسته و با تجربه جهت کار اداری نیازمندیم!»
وجاهت موسسه کاریابی و معرفی به شرکت خاص!
بهروز به دلیل مشکلات اقتصادی با وجود بازنشستگی، خیلی زود جذب آگهی شد. از طریق این موسسه کاریابی به سراغ شرکت مورد نظر رفت که دفترش در حوالی پونک بود، غافل از این که مسیر زندگی چه دامی پیش روی او قرار داده است.
اما با پذیرش بهروز در این شرکت از او انجام چه کاری خواسته شد؟! مدیر شرکت ابتدا از وی خواست به مغازههای لوازم یدکی سطح شهر تهران مراجعه کند و فقط از آنها کارت مغازه و لیست قیمتهای لوازم یدکی را دریافت کند!
دریافت مدارک کامل برای استخدام در یک شرکت خاص!
در همین حین، روسای شرکت از وی خواستند که اصل شناسنامه و کارت ملیاش را به همراه کپی آنها را برای بررسی و ثبت مدارک در کارگزینی تحویل شرکت بدهد. هر چند روسای شرکت تلاش داشتند مدت بیشتری مدارک را نزد خود نگه دارند اما بهروز بهدلیل سفر زیارتی که در پیش داشت، صرفا یک روز بعد به شرکت مراجعه و مدارکش را دریافت کرد.
شغل فریبنده با شرایط دورکاری دلچسب!
شغل جدید بهروز به صورت دورکاری از شرکت بود و از وی خواسته بودند صرفاً یک روز در هفته و با اطلاع قبلی، کارتها و اطلاعات جمعآوری شده از صنف لوازم یدکی را تحویل شرکت دهد! اما بهروز هنوز هیچ ذهنیتی از دامی که این شرکت برای او پهن کرده بود، نداشت.
موعد دریافت حقوق از شرکت
بهروز از همه جا بیخبر به کارش ادامه میداد تا اینکه در انتهای 30 روز وقتی به شرکت برای دریافت حقوق مراجعه کرد، متوجه تخلیه آنجا شد! با پیگیری بهروز در ساختمان، صاحب ملک به او اعلام کرد این شرکت کلاهبرداری بود و آنها بدون پرداخت وجه اجاره، دفتر شرکت را شبانه تخلیه کرده و گریختهاند. بهروز با ناراحتی بابت اینکه کارش را انجام داده و دستمزدی دریافت نکرده، راهی خانه شد؛ در این میان اینکه در ساختمان شرکت، هیچ دوربینی مداربستهای نبود، اندکی ذهن بهروز را به خود مشغول کرد و اینکه یادش آمد هر وقت که به شرکت مراجعه میکرده بیشتر افراد حاضر تلاش میکردند چهرههای خود را به بهانه مطالعه و با وسایل مختلف از جمله کلاه از چشمان وی پنهان کنند!
یک سهلانگاری ساده اما دردسرساز!
پسر بهروز با شنیدن ماجرا از پدرش میخواهد که به کلانتری مراجعه و این موضوع را گزارش کند تا مشکلات بعدی گریبانش را نگیرد اما بهروز میگوید فرضا اگر یک حقوق پایه، سهم اوست برای ثبت شکایت و دریافت آن باید چند برابر این پول را هزینه کند و در انتها هم مشخص نیست به حقش میرسد یا خیر!
خودنمایی دردسر 300 میلیون تومانی!
تنها یک ماه بعد و حوالی ظهر پنجشنبه جوانی حدوداً 32 ساله به منزل بهروز مراجعه و گفت: «او در معاملهای پسته فروخته و در ازای این تبادل، چکی به مبلغ 300 میلیون تومان تحویل گرفته است. حتی در انتقال پستههای فروخته شده به فرد موردنظر کمک کرده است البته هوا تاریک بوده اما فرد موردنظر بسیار خودش را شبیه بهروز بوده! عجیبتر آنکه چک این معامله به نام بهروز بوده البته فرد فروشنده میدانسته که بهروز در روز معامله حضور نداشته و معامله با فردی دیگری صورت گرفته اما ...
از درخواست همکاری تا حکم جلب
با این شرایط، بهروز به همراه خاکسار (مالباخته پرونده) راهی کلانتری حوالی منطقه پونک شدند. خاکسار در نزدیکی کلانتری اعلام کرد که حکم جلب بهروز را دریافت کرده است. آنجا بود که بهروز متوجه شد به چه دردسر بزرگی افتاده است و باید روز شنبه به شعبه دادگاه مراجعه کند.
معمای شگرد کلاهبرداران حرفهای
در بررسیهای بعدی مشخص شد یک گروه کلاهبرداری حرفهای با سواستفاده از وجاهت یک موسسه کاریابی، به دنبال فردی حدوداً 45 ساله بودند؛ کلاهبردار موردنظر در این شرکت صوری تمامی شکل و حالات خود را مشابه با بهروز گریم و با مدارک هویتی که از او بابت استخدام دریافت کرده بود، به بانک مراجعه کرده و با معرفی یک معرف، اقدام به افتتاح حساب و دریافت دسته چک کرده است!
برخلاف اصول رایج هیچگونه نامهای به منزل یا محل سکونت بهروز به عنوان افتتاحکننده حساب دسته چک ارسال نشده است؛ در واقع این کلاهبردار حرفهای با استفاده از روابط معرف، سیستمهای اعلان و هشدار افتتاح حساب را به روز بهروز بسته است!
استعلام حساب چک هم حقیقت را برملا نکرد!
جالب اینکه این کلاهبردار برای افتتاح حساب تنها 100 هزار تومان واریزی داشته است؛ خاکسار به عنوان مالباخته پیش از انجام معامله مذکور، برای محکمکاری به بانک مراجعه میکند و چکهایی که به نام بهروز بوده را استعلام میکند و بانک خوشحساب بودن بهروز را تایید میکند! اما غافل از اینکه کلاهبردار چه نقشه پیچیدهای را طراحی کرده است.
از گریم تا سوتی ریز آقای کلاهبردار!
خاکسار(مالباخته پرونده) برای اثبات ادله شکایت خود از طریق مراجع ذیصلاح مجوز دریافت فیلم نظارتی بانک را دریافت کرد تا بتواند بهروز را محکوم کند. با اینکه ابتدا تصور کرد بهروز شخصاً به شعبه مراجعه کرده اما دادیار متوجه چند تفاوت ریز شد.
اول چپ دست بودن فرد مراجعه کننده به بانک (کلاهبردار) و سبک راه رفتن وی که نسبت به بهروز کمی متفاوت بود! در ادامه کارشناسان خطشناسی قوه قضاییه هم تفاوت دستخط فرد حاضر در بانک را نسبت به بهروز تایید کردند و تا بهروز از متهم اصلی این پرونده به مطلع و شاهد در دادگاه تغییر جایگاه بدهد؛ با توجه به این شرایط دادیار سراغ دیگر نشانهها و افراد حاضر در پرونده رفت.
دور زدن موضوع مالکیت خط تلفن همراه
برای ثبت آگهی این شرکت کلاهبردار، نیاز به ثبت شماره تلفن همراه بود. کلاهبردار یک خط موبایل اعتباری به صورت غیرحضوری و بدون ارائه مدارک از یک فروشنده عمده خطوط تلفن خریده بود؛ با خط موبایلی که به نام فروشنده خط بود، آگهی استخدام شرکت صوری خود را ثبت کرده و تمام مکالماتش برای وقوع معامله را از این طریق پیش برده بود؛ همین امر هم باعث شد دادیار پرونده از پیگری مالکیت خط همراه، راه به جایی نبرد.
تناقض در صحبتهای مالک ساختمان
با این تفاسیر دادیار پرونده مالک ساختمان را به شعبه فراخواند. وی صحبتهای متناقضی را به زبان آورد اما مدعی شد یک کپی کارت ملی از اجارهکنندگان ساختمان دارد. هر چند دادگاه ادله مستحکمی برای صدور حکم محکومیت مالک ساختمان پیدا نکرد اما به نظر میرسید وی بیش از یک مالک ساده ساختمان، در این پرونده است؛ در این میان مالباخته پرونده دائما ساختمان شرکت را زیرنظر داشت تا در صورت رویت افراد موردنظر سریعاً پلیس را در جریان موضوع بگذارد. در این میان حضور بعضی نفرات توجه خاکسار را جلب کرد. همسر مالک ساختمان به همراه یک مرد که در ساختمان شرکت حضور داشتند، توسط پلیس دستگیر شدند. با وجود اینکه یکی از افراد توسط بهروز در ساختمان رویت شده بود، اما هویت وی به عنوان کلاهبردار تایید نشد.
دستگیری فردی شبیه به کلاهبردار اصلی در اصفهان
بعد از این دستگیریها، پیگیری برای دستگیری فرد کلاهبردار ادامه داشت؛ در ادامه فردی به نام «نصورانی» دستگیر شد. خاکسار با پیگیریها فراوان فرد موردنظر که در محله خود با شغل کلاهبرداری شناخته میشد را از اصفهان به تهران منتقل کرد. در این میان، از بهروز خواسته شد هویت این کلاهبردار را تایید کند تا برای صدور حکم به دادگاه معرفی شود اما بهروز اعلام کرد با وجود شباهت بسیار این فرد، آن فردی نیست که به عنوان مدیر شرکت با وی صحبت کرده است.
طمع چطور بلای سرمایه داماد جوان شد؟!
بعد از دو سال پیگیری این پرونده و برگزاری جلسات پرتعداد دادگاه، در نهایت این پرونده مختومه اعلام شد! در این پرونده خاکسار به عنوان مالباخته، خانه خود را فروخت تا بدهی خود بابت فروش پسته به کلاهبردار این پرونده را پرداخت کند؛ در واقع این پستهها متعلق به پدرخانم خاکسار بود و او قصد داشت با فروش این پستهها به قیمتی بالاتر از بازار، سود هنگفتی را از آن خود کند اما اسیر کلاهبردار حرفهای این پرونده شد.
در نهایت، بهروز هم در این پرونده با تحمل گرفتاری و رفتوآمدهای کُشنده به دادگاه شد و با تجربهای تلخ دو ساله گرفتاری در دام این کلاهبردار حرفهای، از این پرونده خلاص شد!
انتهای پیام/