«بیروط» خواندنی شد
کتاب «بیروط» جدیدترین رمان ابراهیم اکبری دیزگاه توسط نشر صاد منتشر شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، کتاب «بیروط» جدیدترین رمان ابراهیم اکبری دیزگاه توسط نشر صاد منتشر شد. در معرفی این کتاب آمده است: بیروط فقط یک مکان نیست، فقط یک شهر خاورمیانهای نیست؛ بیروط سرآغاز تغییری است برای مرد جوان مستندسازی که در زمانهی پراضطراب و هیاهویی که داعشی ها و تکفیریها راه انداختهاند از آلمان به بیروط میرود تا با مردی آشنا شود که میگوید: کشور با محبت ساخته میشود.
نترس خدا با ماست
در بخشی از این داستان میخوانیم:
ناگهان سه گرگ خاکستری زدند به گله. چوپان و سگهایش رفتند سمت آنها بگیر بگیر و صداها درهم شد، گله رم کرد پاره شد، پاشید. مه، غبار، لحظهای هوا را بلعید روشنی را تاراند. همه جا تاریک شد ظلمت مطلق... . ما از ترس اژدها و گرگها از جایمان تکان نخوردیم صالح فقط نجوا کرد «نترس خدا با ماست».
چند ثانیهای طول نکشید که گله پراکنده را دیدیم هر گوسفندی وحشت زده سمتی میرفت؛ همه سرگردان بودند و ترس خورده. از چوپان خبری نبود. من هرچه ریز کردم در بین سنگها و بوتهها چوپان را ندیدم. نیست شده بود گوسفندان هم با معمع خود چوپان را میجستند و سگها با پارس به آسمان چوپان را میخواستند. ما هم با سرک کشیدن چوپان را میخواستیم؛ اما از چوپان فقط عصایی مانده بود و یک نی و چوخایی که وسط معرکه باد بر آن میدمید که بلندش کند. با صدای گرفته و خفه شده نجوا کردم گرگها کجا رفتند؟
صالح مات و مبهوت به من نگاه کرد به دشت نگاه کرد به گلهها نگاه کرد به همه جا نگاه کرد لال شده بود هیچ حرفی نمیزد فقط از تکان لبهایش فهمیدممی گوید: «خدا با ماست».
به برهوت دوروبر خود اشاره کرد و کلمات نامفهومی از دهانش خارج شد. گفتم چوپان کجاست؟ با انگشت اشاره عصا را نشان داد بعد از کلی تقلا آب دهانش را قورت داد با زبان، سنگین بریده بریده گفت: من عصا را بردارم. من قوچ.. بگیرم نی...بزنم گوشت قربانی گوشت قوچ سیاه... آن پرنده...»
اشاره کرد به آسمان...
نشر صاد کتاب «بیروط» نوشته ابراهیم اکبری دیزگاه را در دو نسخه الکترونیک و کاغذی منتشر کرده است، علاقه مندان برای تهیه کتاب میتوانند به وبگاه این نشر به آدرس https://saadpub.ir/ مراجعه کنند.
انتهای پیام/