آرزوی یکی از همرزمان شهید بروجردی برای فیلم «غریب»

آرزوی یکی از همرزمان شهید بروجردی برای فیلم «غریب»

اکبر براتی یکی از همرزمان شهید بروجردی به این نکته اشاره کرد که بسیار خوشحالم بالأخره طلسم ساخت فیلمی درباره شهید بروجردی شکسته شد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، فیلم «غریب» یکی از آثار سینمای ایران است که در چهل و یکمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر حضور خواهد داشت. کاری که به زندگی و زمانه شهید بروجردی می‌پردازد. بابک حمیدیان نقشِ مسیح کردستان را در این فیلم ایفا می‌کند و محمدحسین لطیفی به عنوان کارگردان و حامد عنقا در مقامِ تهیه‌کننده، به اواخر فیلمبرداری نزدیک شده‌اند.

اکبر براتی از جمله همرزمان و همراهان شهید محمد بروجردی است که سابقه آشنایی آنها به پیش از انقلاب و گروه توحیدی صف برمی‌گردد. این دو از جمله افرادی‌اند که مسولیت حفاظت از امام خمینی(ره) هنگام بازگشت به ایران را برعهده داشتند. براتی همزمان با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد آمد و کمی بعد به عنوان قائم‌مقام اطلاعات سپاه در غرب کشور منصوب شد و شهید بروجردی را در مبارزات این خطه از کشورمان همراهی کرد.

این اتفاق باعث می‌شود براتی با با بسیاری از تفکرات و منش بروجردی آشنا باشد. به بهانه ساخت فیلم سینمایی «غریب» به کارگردانی محمدحسین لطیفی که برگی از زندگی شهید محمد بروجردی است،  با براتی گفت‌و‌گو کردیم. این فیلم محصول سازمان اوج است که برای جشنواره فجر آماده می‌شود.‌

در فضای انقلابی رشد کردیم

اکبر براتی از دوران نوجوانی به دلیل زیست در محله‌ای که کانون اتفاقات سیاسی اجتماعی بوده است، با فعالیت‌های سیاسی آشنا می شود. خانواده براتی در خیابان ایران ساکن بودند؛ جایی که از بهارستان تا میدان امام حسین (ع) وقایع تاریخی بسیاری را به خود دیده است. او در این باره می‌گوید: «پتانسیل سیاسی، انقلابی و مذهبی محله‌ای که ما در آن زندگی می‌کردیم بسیار زیاد بود و پدرم در آن دوران جزو هواداران فداییان اسلام بود و چون نانوا بود با بسیاری از مردم نیز سر و کار داشت. من نیز در چنین فضا و محیطی بزرگ شده بودم و از سال 1351 به دنیای سیاست و فعالیت‌های سیاسی ورود پیدا کردم. در این سال‌ها من تازه وارد دبیرستان شده بودم و نوارها و اعلامیه‌های امام (ره) که جزو موارد امنیتی بود به دستمان می‌رسید. من در آن زمان در دبیرستان مدرس درس می‌خواندم. این مدرسه یکی از مراکز مهم فعالیت‌های سیاسی به حساب می‌آمد که اگر نوار یا اعلامیه‌ای منتشر می‌شد قطعا نسخه‌ای از آن به این مدرسه می‌رسید.»

او با وجود آنکه در زمینه ورزشی نیز فعالیت‌های حرفه‌ای انجام می‌داد، اما برای آنکه بتواند بر روی مسائل اجتماعی و سیاسی متمرکز باشد، ورزش را رها می کند و به صورت جدّی وارد حوزه سیاست می‌شود: « به مرور می‌دیدم که هر روز بیشتر از روز قبل وارد سیاست می‌شوم. ورزش را کنار گذاشتم و از سال 1353 نیز به صورت پاره وقت به حوزه علمیه تهران و قم می‌رفتم. آن زمان من در تهران به مدرسه مرحوم مجتهدی تهرانی می‌رفتم. جایی که برای اولین بار شهید محمد بروجردی را دیدم. اما این دیدار دورا دور بود و فقط از نظر چهره‌ای می‌دانستم او کیست و با هم در آن مدرسه هم کلام نشدیم.»

آغاز همراهی با شهید بروجردی

سال‌های 1354-1355 اکبر براتی به هیاتی که علاوه بر کارهای مذهبی کارهای سیاسی هم انجام می‌داد، وارد شد. آنها در این هیات به این نتیجه رسیده بودند برای آنکه دچار انحراف نشوند لازم است سراغ کتاب هایی چون نهج البلاغه بروند و از نظرات مراجع تقلید در این زمینه کمک بگیرند و آیت‌الله خمینی(ره) را در این مسیر انتخاب می‌کنند. براتی می گوید: «من در شاخهای از سازمان به عضویت پذیرفته شدم که شهید محمد اکبری آهنگران مسئول آن شاخه بود و هیات هم برای ایشان بود. تصمیم بر این گرفتیم تا سازمانی را با تفکرات قرآنی و به رهبری امام خمینی (ره) تشکیل دهیم و اعلام موجودیت کنیم. تا قبل از آنکه اعلام موجودیت کنیم یک وقفه‌ای پیش آمد و من در این فاصله با شهید محمد بروجردی از نزدیک آشنا شدم.»

 آنها برای آنکه با یک دیگر دیداری داشته باشند مقدمات ملاقات را فراهم می‌کنند: «قرار گذاشتیم تا پشت بازار تهران همدیگر را ببینیم. با موتور ایشان به سمت مسجد امام حسن(ع) رفتیم و مفصل درباره موضوعات مختلف مانند ولایت فقیه، تاریخ نهضت سال‌های گذشته، سوابق گذشته، مجاهدین خلق و... صحبت کردیم. جالب اینجا بود که در اکثر موارد هم نظر بودیم و مطالعات‌مان نتایج یکسان داشت و برداشت‌هایمان یکی بود. برای همین نخستین جلسه برای هر دوی ما بسیار امیدوارکننده بود. همان جا محمد بروجردی به من گفت آنها گروهی دارند و اگر بخواهم من هم می‌توانم وارد این گروه شوم.»

تشکیل گروه توحیدی صف

براتی خاطره‌اش را این طور پی می‌گیرد: «او به من گفت برای آنکه در آن گروه به صورت سرخود عمل نکنیم، از نظرات امام (ره) استفاده می‌کنیم و آیا مایل هستم به این گروه اضافه شوم؟ چون هم عقیده بودیم پذیرفتم. قرار شد به جز خودم (چون هم آموزش حوزوی و هم نظامی دیده بودم) افراد دیگری را هم معرفی کنم تا در صورت لزوم به این گروه اضافه شوند. من و محمد بروجردی خیل عظیمی از نیروهای مومن، شجاع و کاردان را در گروه توحیدی صف(یکی از 7 گروهی که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند) سازمان دادیم و عملیات‌های موفقیت آمیزی نیز توانستیم به ویژه علیه آمریکایی‌ها انجام دهیم.»

همراهی شهید محمد بروجردی و اکبر براتی از گروه توحیدی صف آغاز می‌شود. فعالیت‌ها آن ها ادامه پیدا می‌کند تا اینکه به زمان ورود امام (ره) می‌رسد: «از آنجایی که شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید مفتح و شهید عراقی گروه ما را می‌شناختند، پذیرفتند تا به عنوان تیم حفاظت ورود امام (ره) حضور داشته باشیم. شهید بروجردی به من مسئولیت ترمینال یک را داد و با مدیریتی که صورت گرفت حرکت امام (ره) از فرودگاه به سمت بهشت زهرا را در دست گرفتیم.»

امنیت نه با اسلحه بلکه با اندیشه  

در نخستین روزهای پیروزی انقلاب ناآرامی‌های غرب کشور، گنبد کابوس، سیستان و بلوچستان، خلق عرب و... آغاز شد و شهید بروجردی در تلاش بود تا نیروهایی را برای مقابله با چنین آشوب‌هایی تربیت کند. براتی درباره شرایط آن زمان می‌گوید: «آشوب‌ها و توطئه‌ها آغاز شده بود و شهید بروجردی در آن زمان در زندان اوین در بخش آموزش مشغول آموزش نیروهای مخصوص بود تا بتوانند مقابله درستی در برابر آشوب‌ها و توطئه‌ها داشته باشند. ایشان آنقدر درگیر آموزش بودند که تنها می‌توانستم او را در جلسات هفتگی ببینم و با هم صحبت کنیم. تمام تلاش‌او بر این بود تا افراد زیادی را تربیت کند و آموزش بدهد تا هر چه سریع‌تر از تجزیه و تفرقه جلوگیری کند.»

از آنجایی که اکبر براتی آموزش نظامی دیده بود قرار بر آن می شود تا همراه با شهید بروجردی به غرب کشور برود تا مسائل کردستان را حل کنند: «شهید محمد بروجردی در ساماندهی کردستان نقش بسزایی داشت. او از همان ابتدا تفکرش بر این بود که نباید مردم را با دشمن یکی دانست. باید مردم را به سمت خود جذب کرد؛ به شیوه اقناعی آنها را روشن کرد و سپس آنها را با خود همراه ساخت. او با همین تفکر توانست گروه پیشمرگان کرد مسلمان را پایه‌ریزی کند. شهید بروجردی خط تفکر مردم کردستان را از ضد انقلاب جدا کرد. حتی ساعت ها با زندانی‌ها نیز  حرف می‌زد و سعی می‌کرد با مذاکره به آنها بفهماند راهی که رفته‌اند اشتباه بوده و حالا برای همین زندانی هستند یا قرار است اعدام شوند.»

براتی بر این نکته تأکید دارد که کارهای فرهنگی شهید بروجردی ساده نبود؛ با این حال در همان شرایط سخت تلاش او بر این بود تا فرهنگسازی درستی داشته باشد: «شهید بروجردی در آن فضا به عنوان یک فرد نظامی باز هم تلاش می‌کرد با فکر و مباحثه وارد عمل شود و کسانی که گمراه شده‌اند را بیدار کند. او ایجاد امنیت را با اسلحه نمی‌دانست با اندیشه می‌دانست. می‌گفت ضد انقلاب اندیشه‌اش به مشکل خورده است که اسلحه به دست گرفته و باید ابتدا اندیشه او را اصلاح کرد.»

اکبر براتی در ادامه از سختی‌هایی می‌گوید که برای آزادسازی کردستان پیش‌رو داشتند: «شهید بروجردی وجب به وجب غرب کشور را با طراحی و برنامه‌ریزی پاک‌سازی می‌کرد. فرماندهانی را کشف و به سر کار می‌آورد که بهترین نتیجه را به همراه داشته باشد. از آنجایی که شب‌ها امکان پیشروی برای ما نبود و شناخت کافی از آن محیط و فضا نداشتیم، شهید بروجردی یگان ویژه‌ای را ترتیب داد تا بتواند به وسیله آنها ضد انقلاب را در شب و روز، سرما و گرما در کوهستان و دشت و... تعقیب کند و از حرکت نیاستند. او تمام تلاش‌اش را کرد تا برای آن یگان ویژه امکانات تأمین شود. بچه‌های این تیپ دوره‌های ویژه دیدند که نخستین فرمانده آن شهید ناصر کاظمی بود. بعد شهید محمدعلی گنجی‌زاده و سپس شهید محمود کاوه که هر کدام موفقیت‌های بسیاری در این مسیر به دست آوردند.»

وقت عمل که می‌رسید از خیلی‌ها خبری نبود

براتی با یادآوری این که «کسانی بودند که نمی‌خواستند همکاری لازم را برای بهبود اوضاع کنند» می‌گوید: «من و شهید بروجردی در آن زمان دو نوع صحبت داشتیم. یک دسته از صحبت‌های‌مان درباره کار بود که بیشتر در شورای فرماندهی منطقه مطرح می‌شد. یک دسته از صحبت‌های‌مان به صورت دو نفره بود که درباره تهدیدهای دشمنان و اینکه در آینده قرار است چه اتفاقاتی رخ دهد حرف می‌زدیم تا بر اساس آن برنامه ریزی کنیم. بعضی مواقع هم درباره مواضع دولت و شخصیت‌های آن دوران حرف می‌زدیم. به هر حال شرایط جنگی بود و خون بچه‌ها را مهم و مقدس می‌دانستیم.»

او ادامه می‌دهد: «با این وجود در آن زمان همه به دنبال این نبودند تا کمکی در این زمینه‌ها انجام دهند. می‌خواستند خودی نشان دهند؛ اما وقت عمل که می‌رسید خبری نبود. در مکان‌های امن قول‌های مساعد می‌دادند؛ اما به وقت‌اش عمل نمی‌کردند.»

 

آدم‌های بزرگ به خودشان سخت می‌گیرند

براتی همچنین خاطره‌ای درباره جاده‌های ناامن کردستان و اهمال مسئولان وقت تعریف می‌کند: «یک بار با بروجردی درباره ناامن بودن جاده‌های کردستان صحبت می‌کردیم. چون آن زمان جاده‌های کردستان اکثراً خاکی بود و دشمن به راحتی درون جاده می‌توانست با یک بیلچه باغبانی، مین گذاری کند. به همین خاطر هم بسیاری از رزمنده‌ها، این گونه به شهادت می‌رسیدند. ما بارها درخواست کرده بودیم جاده‌ها را آسفالت سرد که در آن زمان هزینه آن‌چنانی نداشت بریزیند تا حداقل دشمن اینقدر راحت مین‌گذاری در جاده‌ها را انجام ندهد. یکی از معاونان اجرایی نخست وزیر وقت به کردستان آمد. ما به او گفتیم برای آنکه جاده‌ها امن نیست شما را با هلیکوپتر به مناطق می‌بریم. قبل از سوار شدن هماهنگ کرده بودیم تا خلبان در مسیر مقداری مانور بدهد و خیلی آرام و در یک خط حرکت نکند. بسیار ترسیده بودند و در همان زمان گوشی کمک خلبان را به آن مسئول دادیم و شهید بروجردی پشت خط گفت برگه آسفالت کردن خیابان‌ها را امضا کند. بعد از آن امضا بود که بچه‌های جهاد سازندگی آمدند و تا جایی که امکان داشت و شرایط ناامن منطقه اجازه می‌داد کار آسفالت‌کشی را انجام دادند. ما این کار را برای امنیت جان جوانان و منافع و امنیت ملی انجام دادیم. چون در هر صورت شهید بروجردی در مصالح و امنیت ملی با کسی شوخی نداشت. او معتقد بود آدم‌های بزرگ به خودشان و خودی‌ها سخت می‌گیرند و آدم‌های کوچک به دیگران.»

30 سال آینده را هم می‌دید

اعتماد و همراهی افراد نظامی با تجربه از جمله اتفاقاتی است که برای شهید محمد بروجردی به کرات رخ داد. اکبر براتی در این زمینه یادی از شهید حسن آبشناسان می‌کند و می‌گوید: «شهید آبشناسان یکی از بزرگان ارتش کشور بود که فعالیت‌های بزرگی در خدمت نظام و جنگ تحمیلی انجام داد. او بسیار جذب منش شهید بروجردی بود و در جلسات تصمیم گیری و طراحی نظامی به صحبت‌های شهید بروجردی اعتبار بسیاری می‌بخشید. شهید بروجردی نیز برای ایشان احترام بسیاری قائل بود و شهید آبشناسان به جوان‌های همچون شهید بروجردی بسیار میدان می‌داد تا آنها نیز بتوانند افکار خود را بیان کنند.»

براتی با اشاره به پیشنهاد فرماندهی کل سپاه به شهید بروجردی و نپذیرفتن او می‌گوید: «دو بار از شهید بروجردی خواسته شد تا فرمانده کل سپاه شود. بار اول را نپذیرفت و بار دوم را نیز مشروط پذیرفت که او به تهران نیاید و ستاد مرکزی به سنندج آورده شود. چون او معتقد بود در آنجا یک پروژه توطئه تخریب ایران و انقلاب برای 30 سال آینده در نظر گرفته شده و نباید آنجا را رها کرد. او معتقد بود جنگ تمام می‌شود؛ اما ستاد مرکز باید در صحنه سنندج باشد تا پاکسازی‌ها مداوم صورت گیرد. شهید بروجردی باور داشت موساد، سیا و... در کردستان عراق لانه دارند. او می‌دانست خطر هست. چنین افق دیدی در میان فرماندهان کم پیدا می‌شود.»

خاطره روز شهادت

براتی روزشهادت شهید بروجردی همراهش نبوده است؛ چون برای عمل جراحی به دلیل آسیبی که به کمرش وارد شده بود در تهران به سر می‌برد: «روز شهادت شهید بروجردی روز ترخیص من از بیمارستان بود. عمل سنگینی بر روی کمر من انجام شده بود و با وجود آنکه نیاز به مراقبت زیاد داشتم؛ اما می‌خواستم مرخص شوم و سر کار بروم. با این حال پزشک نپذیرفته بود و گفته بود نهایت می‌توانم در خانه استراحت کنم. آن روز به خانه رفتم و ما تلفن مشترکی با همسایه‌ها داشتیم. در خانه بودم که گفتند تلفن با من کار دارد. من به سختی و با عصای زیر بغل پای تلفن رفتم و آنجا به من گفتند محمد بروجردی بر روی مین رفته و شهید شده است. همانجا پاهایم خالی شد و بر روی زمین افتادم. به زور من را به خانه بردند و آنقدر حالم بد بود و شرایط جسمی بدم هم به آن دامن زده بود که نتوانستم در مراسم ایشان شرکت کنم و برادرم رفت و من توفیق نداشتم تا در دیدار پایانی با او وداع کنم.»

غریب راوی منش شهید بروجردی باشد

اکبر براتی در پایان با ابراز خرسندی از این که بالاخره طلسم ساخت فیلمی درباره شهید بروجردی شکسته شده است، می‌گوید: «آرزو می کنم فیلم «غریب» بتواند منش شهید بروجردی را بدرستی به نسل امروز نشان دهد. مسئولیت سنگینی برعهده سازندگان این فیلم است، چون سراغ مردی بزرگ رفته‌اند که دارای ابعاد مختلف شخصیتی بود و شبیه او را کم داشته‌ایم. ان‌شاءالله «غریب» اثری درخور و ماندگار باشد.»

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران