علامه مصباح یزدی علوم انسانی اسلامی را بهمعنای نفی مطلق علوم انسانی غربی نمیدانست/ گفتگو با حجتالاسلام عبداللهی
"با توجه به جایگاه رشتههای مختلف علوم انسانی همچون علوم اخلاقی، علوم سیاسی، علوم اقتصادی و علوم تربیتی در ساحتهای بنیادین زندگی بشری، معارف اسلام نمیتواند نسبت به توصیفها و توصیههای این علوم بیتفاوت باشد".
گروه اندیشه خبرگزاری تسنیم: بهمناسبت سالگرد ارتحال آیتالله مصباح یزدی در گفتگو با حجت الاسلام دکتر مهدی عبداللهی، استادیار گروه فلسفه علوم انسانی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به بحثهایی چون علوم انسانی اسلامی، رابطه حوزه و دانشگاه و فعالیتهای مرحوم مصباح در این رابطه پرداختهایم.
در ابتدا توضیحی در رابطه با حیات علمی مرحوم آیتالله مصباح یزدی بفرمایید.
حجت الاسلام عبداللهی: آیه الله مصباح یزدی بهعنوان یکی از شاگردان ممتاز علامه طباطبایی، در عمر پربرکت خویش همواره به تحصیل، تحقیق، تألیف و تدریس اشتغال داشتهاند. ایشان تدریس تفسیر، مباحث اخلاقی و تربیتی را از مدرسه حقانی آغاز کردند و در همین مدرسه کتابهای فلسفتنا و اقتصادنای شهید صدر را درس میدادند. در سالهای بعد در مؤسسههای در راه حق، باقرالعلوم(ع) و امام خمینی(ره)، اسفار، شفا و... را تدریس میکردند.
آیتالله مصباح یزدی بیش از یکصد اثر در زمینه تفسیر قرآن، فلسفه اسلامی، عقاید و کلام، اخلاق و اندیشه سیاسی اسلام دارد. از جمله مهمترین این آثار میتوان به آموزش فلسفه، تعلیقۀ علی نهایة الحکمة، آموزش عقاید، دروس فلسفه اخلاق، شرح برهان شفا، شرح الهیات شفاء، شرح اسفار و معارف قرآن (تفسیر موضوعی قرآن در 9 جلد) اشاره کرد.
یکی دیگر از ویژگیهای بارز استاد مصباح، مبارزه علمی با التقاطها، دفاع از آموزههای اسلامی و پاسخگویی به شبهات است که هم پیش از انقلاب اسلامی و هم پس از آن بهروشنی در فعالیتهای ایشان قابل مشاهده است، بیسبب نیست که مقام معظم رهبری درباره ایشان فرمودند: «اگر خدای متعال به نسل کنونی ما، این توفیق را نداد که از شخصیتهایی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری استفاده کند، اما بهلطف خدا، این شخصیت عزیز و عظیم القدر، خلأ آن عزیزان را در زمان ما پر کرده است». بیتردید شخصیت ایشان وجوه فراوان علمی، سلوکی، سیاسی، مدیریتی داشت که از هر یک از آنها باید در جای خود بهتفصیل سخن گفت.
ایشان در طول عمر شریفشان دغدغه برقراری رابطهای مناسب میان حوزه و دانشگاه را داشتند، این دغدغه از چهزمانی در ذهن ایشان به وجود آمد و ایشان در این راستا چه فعالیتهایی را انجام دادند؟
حجت الاسلام عبداللهی: آیت الله مصباح با سیره علمی و عملی خود پیش از انقلاب و از دهه 30، برای ایجاد الفت میان حوزه و دانشگاه می کوشید و پس از پیروزی انقلاب نیز، با تأسیس دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، مهمترین گام را در ایجاد مفاهمه و آشنایی حوزه و دانشگاه برداشت.
رژیم طاغوت سعی داشت حوزویان و دانشگاهیان را نسبت به یکدیگر بدبین کند. از این رو، پیش از انقلاب شکوهمند اسلامی، چنان برای جدایی حوزه و دانشگاه تبلیغ شده بود که نگرش غالب آن بود که اهالی حوزه، دانشگاهیان را طیفی غربگرا و بدون علاقه به دین میدانستند و دانشگاهیان نیز، حوزویان را متحجر، عقبمانده و مخالف علم و پیشرفت معرفی میکردند. از این رو، برخی از اندیشمندان اسلامی مانند شهید باهنر، شهید مفتح، شهید بهشتی و شهید مطهری برای از بین بردن این بدبینیها تلاش کردند.
استاد مصباح از همان سال ورود به حوزه علمیه یزد، به مطالعه و تحصیل دروس حوزوى اکتفا نکردند و از روى علم دوستى و حقیقت جویى، در کلاسهاى فیزیک، شیمى و... و نیز زبانهاى خارجى فرانسوى و انگلیسى، که به همت روحانى دانشمندى به نام «محقّق رشتى» تشکیل شده بود، شرکت جستند.
پس از ورود به حوزه علمیه قم، رواج افکار و تبلیغات مارکسیستى سبب شد تا استاد به منظور پاسخگویى به شبهات و دفاع از حریم اندیشه دینى، آشنایى با فلسفه هاى غربى را در دستور کار خود قرار دهند. به این ترتیب ایشان باید براى یافتن زبانى مشترک در بحث و مناظره با تحصیلکردگان دانشگاهى، نظریهها و اصطلاحات خاصِ علوم انسانىِ دانشگاهى را فرا میگرفتند. به این منظور با مشورت و همت آیت الله شهید دکتر بهشتی که آن زمان مدیر دبیرستان «دین و دانش» قم بود، قرار شد کلاسى در دبیرستان تشکیل شود تا عدهاى از فضلا و طلاب حوزه در آن شرکت کنند.
در این کلاسها زبان خارجى و نیز معلومات دبیرستانى و دانشگاهى در رشته هاى فیزیک، شیمى، فلسفه علم، متدولوژى، ریاضیات و جامعه شناسى تدریس مىشد. استاد از ثمرات ارزشمند آن کلاس ها، این گونه یاد مى کند: «شرکت در آن کلاس باعث شد که با اصطلاحات روز بیشتر آشنا شویم و بیشتر بتوانیم با قشر دانشگاهى تفاهم داشته باشیم؛ و طبعاً چون پاسخهایى که ما در مباحثات و گفتگوها میدادیم با اصطلاحات خودشان آمیخته بود، برایشان بیشتر قابل درک بود، و همین سرمایهاى شد که ما در دورههاى بعد تاحدودى بتوانیم نقش وساطت میان حوزه و دانشگاه را ایفا کنیم و بعدها دفتر همکارى حوزه و دانشگاه را تشکیل دهیم».
علامه مصباح یزدی پس از انقلاب فرهنگی از نخستین افرادی بود که وارد عرصه علوم انسانی اسلامی شد. فعالیت بنیادین ایشان تأسیس «دفتر همکاری حوزه و دانشگاه» بود. پس از تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی در دانشگاه و لزوم بازنگری متون آموزشی، استاد مصباح طرحی برای اسلامی کردن دانشگاهها ارائه کردند که بر اساس آن پیشبینی شده بود در مدت پانزده ماه با برگزاری یکصد و پنجاه همایش، برای رشتههای اصلی سایر علوم، یک کتاب درسی تألیف شود. این همایشها از تابستان 61 با حضور صد نفر از استادان دانشگاه در پنج رشته از علوم انسانی شروع شد.
استاد مصباح در خلال این فعالیت، شبانه روز، شانزده ساعت فعالیت میکرد. این اقدامات به گونهای مؤثر بود که نگرش بسیاری از اساتید نسبت به مجموعه حوزه و علوم انسانی را تغییر داد. اساتید در مباحث دوره معارف اسلامی استاد شرکت کردند تا سرانجام نوبت به نگارش سرفصل دروس در رشتههایی چون سیاست و حقوق رسید. البته متأسفانه این طرح مبارک به علت مخالفت عدهای از اعضای آن زمان شورای عالی انقلاب فرهنگی به سرانجام موردنظر نرسید.
استاد مصباح از اولین اساتید حوزه علمیه در دوران معاصر بودند که دغدغه مواجهه دین با علوم انسانی مدرن را داشتند. علوم انسانی اسلامی مد نظر ایشان تا چهمیزان به مواجهه مذکور پاسخ متناسبی میدهد؟
حجت الاسلام عبداللهی: تأسیس دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، از همان اوایل مخالفت برخی را با استاد مصباح در خصوص مسئله علوم انسانی اسلامی برانگیخت و متأسفانه این خط مخالفت همچنان از سوی عدهای دنبال میشود. برخی پرداختن به علوم انسانی اسلامی را نفی و طرد تجربه بشری معرفی میکنند. برخی دیگر با نگرش حداقلی به دین، معارف دینی را محدود به امور اخروی و اعمال عبادی میدانند. در نتیجه مجالی برای ورود دین به علوم انسانی باقی نمیماند.
در خصوص دیدگاه نخست باید گفت ایده علوم انسانی اسلامی هرگز به معنای نفی مطلق علوم انسانی غربی نیست. یکی از آموزههای بلند دین اسلام حقیقتجویی و پذیرش سخن حق است. از سوی دیگر، یکی از اصول اخلاق پژوهش که در فرهنگ دینی بدان سفارش شده، این است که انسان بر اساس شناخت دقیق از هر سخن و مکتبی درباره آن قضاوت کند. رویکرد آیت الله مصباح یزدی در مواجهه با علوم بشری، برگرفته از این فرهنگ دینی است. ایشان بر آن بودند که افکار مکاتب و اصحاب اندیشه را از منابع دست اول و صاحبنظران خود آن مکتب شناخت. و البته در پی این شناخت دقیق، میتوان بر اساس منابع وحیانی به ارزیابی و داوری در خصوص آنها پرداخت.
نگرش دوم در واقع با جاودانگی و جامعیت دین اسلام تعارض دارد. بنا بر مبانی دینشناختی اندیشمندان مسلمان، دین اسلام آخرین دین الهی است و معارف آن ضامن سعادت بشری تا پایان تاریخ است. از این رو، با توجه به جایگاه رشتههای مختلف علوم انسانی همچون علوم اخلاقی، علوم سیاسی، علوم اقتصادی و علوم تربیتی در ساحتهای بنیادین زندگی بشری، معارف اسلام نمیتواند نسبت به توصیفها و توصیههای این علوم بیتفاوت باشد.
علوم انسانی نرم افزار اداره فرد و جامعه بشری و علومی است که تنظیمگر کنشهای فردی و جمعی است و تنظیم و تطبیق برنامه در ساحتهای مختلف زندگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، تعلیم و تربیتی و سایر ساحتها را برعهده دارد.
استاد مصباح به جایگاه مهم این دانشها توجه داشتند و علوم انسانی را یکی از مهمترین زمینههایی میدانستند که اندیشمندان اسلامی باید با پژوهش در خصوص آنها، دیدگاه و مبانی اسلام را در این باره ترسیم کنند. در واقع ایشان معتقد نبودند که مرز نفوذناپذیری میان علوم اسلامی و علوم انسانی وجود داشته باشد، بلکه بر این اعتقاد بودند معارف اسلامی اقتضای علوم انسانی خاصی را دارد.
برای اداره جامعهای براساس ارزشها و احکام اسلامی بیتردید باید گونه خاصی از علوم انسانی وجود داشته باشد که در مبانی و روشها و در نتایج، چه در بعد توصیف، تبیین و تفسیر و چه در حوزه باید و نباید و دستورالعملها به معنای واقعی کلمه اسلامی باشد.
استاد مصباح به تعارض بنیادین فرهنگ غربی با فرهنگ اسلامی توجه بایسته داشت و با دقتنظر ستودنی خویش به مواضع این تعارض وقوف داشت. فرهنگ اسلام ناب و فرهنگ غرب مدرن در مقابل یکدیگر قرار دارند. خدامحوری، آخرت مداری، اصالت دین و محدودیت قانونی کنشهای انسان در دایره اطاعت از خدا عناصر اصلی اندیشه اسلامی را تشکیل میدهند، در حالی که مؤلفههای اصلی فرهنگ مدرن غربی عبارتند از: اومانیسم، سکولاریسم و لیبرالیسم. نگرش توحیدی و خدامحوری اسلام هرگز با نگرش اومانیستی قابل جمع نیستند، چنانکه آخرتمداری اسلام و نگاه به دنیا به منزله مزرعه آخرت و پل عبور به منزلگاه جاودان آخرت با دنیامحوری غربی سر سازگاری ندارد. این اصالت بخشیدن به مبدأ و معاد در عرصه اعتقادی و هستیشناختی در اسلام، در عرصه بایدها و نبایدها نیز نتایج روشنی دارد.
فرهنگ اسلامی ما را به اطاعت محض از خداوند دعوت میکند و بایدها و نبایدهای دینی برای سعادت انسان اصالت دارند، در حالی که فرهنگ لیبرال غربیۀ انسان را به آزادی مطلق از همه چیز، حتی آزادی از اطاعت خداوند دعوت میکند. حاصل آنکه از پایگاه فرهنگ اسلامی، پذیرش یا سازش با فرهنگ غربی امکانپذیر نیست. بر این اساس، علوم انسانی برگرفته از مغرب زمین نیز که مبتنی بر نگرشهای اومانیستی، لیبرالیستی و سکولاریستی است، مورد پذیرش اندیشه اسلامی نیست.
ما مسلمانان باید به جهت اعتقاد به دین آسمانی اسلام که جاودان و جامع و نسخه الهی دستیابی به سعادت است، بر پایه جهان بینی توحیدی و آخرت مداری و با استفاده از معارف نورانی کتاب آسمانی و آموزههای ائمه طاهرین علوم انسانی متناسب با مکتب اسلامی را کشف و استنباط کنیم. مقصود از ایده علوم انسانی اسلامی یا تحول در علوم انسانی (یا هر عنوان دیگری در این خصوص) همین است که بتوانیم در عرصههای مختلف علوم انسانی، ارتباط میان مبدأ و معاد را کشف کنیم و حلقههای واسط میان توحیدمحوری و آخرتمداری را به صورت موجه و قابل دفاع بیان کنیم. بدین ترتیب، علوم انسانی اسلامی خواهیم داشت که برآمده از جهانبینی توحیدی اسلام است و انسان را برای رسیدن به هدف نهایی آفرینش یاری میرساند.
آیت الله مصباح خود، این سیر علمی را در زمینههای مختلفی در پیش گرفتند و مبانی برخی از این علوم تحقیق و تبیین کردند. ایشان یکی از نظریهپردازان عرصه اسلامیسازی علوم انسانی هستند که دیدگاههایشان در زمینههای فراوان از جمله نظریه حقوقی اسلام، نظریه سیاسی اسلام، پیشنیازهای مدیریت اسلامی، فلسفه اخلاق اسلامی، فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی و نیز مبانی اقتصاد اسلامی میتواند راهگشا و الگوی درخشانی برای استمرار و تکمیل اندیشه علوم انسانی اسلامی توسط پژوهشگران باشد.
شاید زیباترین و کوتاهترین عنوانی که در ایام ارتحال علامه مصباح در رسانهها منتشر شد، عنوان خبرگزاری ملکه انگلستان بود. آنها با کینه دیرینه خود از آیت الله مصباح نوشتند: «60 سال کادرسازی برای جمهوری اسلامی». این سخن درست است، البته نه به آن معنای سطحی که دشمنان قصد کردهاند و در نگاه نخست از آن به ذهن میآید؛ یعنی تربیت مدیر برای جمهوری اسلامی، بلکه به معنایی عمیقتر میتوان بدان نگریست. جمهوری اسلامی پرچمدار برپایی نظامی است که عهدهدار عینیت بخشیدن به معارف و احکام اسلامی در همه عرصههای انضمامی زیست انسانی است. و بر پایه آنچه گفتیم، این مهم جز با اکتشاف و تحقق نظری و عینی علوم انسانی اسلامی صورت نخواهد نبست.
میراث فکری علامه مصباح پس از ارتحال ایشان به چه سرانجامی خواهد رسید؟
حجت الاسلام عبداللهی: به طور معمول، با ارتحال افراد تأثیرگذار از شدت مخالفتها و تندی هجمهها به ایشان کاسته میشود؛ اما این امر در خصوص آیت الله مصباح معکوس شد و پس از ارتحال ایشان، اظهارنظرهای جدید و مخالفتهای علمی گاه آمیخته با کینهورزی ادامه پیدا کرد. علت این تداوم دشمنی با استاد مصباح را باید در تداوم مسیر نورانی و اندیشه سترگ و برکات وجودی آن اندیشمند فرازانه جستجو کرد. به گفته یکی از منتقدان علامه، «متأسفانه راه او همچنان رهرو دارد».
یکی از اقدامات بنیادین استاد مصباح تأسیس مؤسسات، مدارس و تشکیلات علمی بود که برای تحقق بخشیدن به هدف بلند تحول در علوم انسانی در سطوح مختلف تأسیس کردند. از بخش آموزش «مؤسسه در راه حق» پیش از از انقلاب گرفته تا ایجاد «دفتر همکاری حوزه و دانشگاه» به منظور بازسازی علوم انسانی بر اساس مبانی اسلامی و سپس تشکیل بنیاد فرهنگی باقرالعلوم(ع) که تربیت نیروی متخصص در این زمینهها را هدف گرفته بود و نیز مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) که در واقع تکاملیافته همان بنیاد باقرالعلوم بود.
این مؤسسه در سال 1374ش با هدف تبیین و بهکارگیری معارف اسلامی در رشتههای مختلف علوم انسانی و تربیت پژوهشگر در معارف اسلامی و علوم انسانی پایهگذاری شد و در زمان حیات استاد مصباح زیرنظر ایشان اداره میشد. این مرکز علمی تاکنون دانشآموختگان بسیاری در رشتههای چهاردهگانه علوم انسانی اسلامی در سطح کارشناسی، ارشد و دکتری را به جامعه علمی تقدیم کرده است. آثار پژوهشی این دانشآموختگان بهویژه شاگردان ممتاز استاد، از نقاط درخشان در کارنامه ایشان است که داستان آن همچنان ادامه دارد.
انتهای پیام/