یادداشت| برای محمدکاظم کاظمی؛ شمع محافل ادبی ایران، افغانستان و تاجیکستان
موسی عصمتی در یادداشتی که برای انتشار در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده، به بهانه سالروز تولد محمد کاظم کاظمی به بیان برخی از تلاشهای او در جهت ایجاد همدلی میان فارسیزبانان پرداخته است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، بیستم دیماه، سالروز تولد محمد کاظم کاظمی، شاعر و پژوهشگر افغانستانی، است. کاظمی از جمله شخصیتهای فرهنگی در کشور است که در سالهای اخیر سهم قابل توجه و غیر قابل انکاری در پیوند میان فارسیزبانان و اعتلای فرهنگ کشورهای فارسیزبان داشته است. به همت او و مانند او، در سالهای اخیر فصل جدیدی در روابط فرهنگی میان کشورهای فارسیزبان ایجاد شده است.
موسی عصمتی، از شاعران کشور، در یادداشتی به مناسبت روز تولد کاظمی، به تلاشهای او در این زمینه پرداخته است. این یادداشت که برای انتشار در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار گرفته، به این قرار است:
بیستمین روز از ماه اول زمستان یا همان 20 جَدی، زادروز استاد محمدکاظم کاظمی است؛ شخصیتی که بیش از سه دهه شمع محافل ادبی ایران، افغانستان و تاجیکستان است. در این میان خراسان از این بخت و اقبال بهصورت ویژه برخوردار بوده که سالیانی دراز میزبان او و دیگر شاعران برجسته و تأثیرگذار مهاجر افغانستانی باشد.
حمله وحشیانه ارتش سرخ شوروی سابق باعث خسارات جبرانناپذیر مادی و معنوی برای مردم ستمدیدهی آن سامان شد و زمینه آوارگی بخش بزرگی از مردم مسلمان این دیار کهن را در گوشه و کنار جهان بهویژه ایران و پاکستان فراهم کرد. زخمهایی که بر پیکره نحیف افغانستان وارد آمد، نه تنها التیام نیافته بلکه آتش فتنهای که ارتش سرخ برافروخت همچنان شعلهور است و این پاره تن پارسیزبانان از آن روزگار روی خوش به خویش ندیدهاست.
با تمام این اوصاف در کنار تلخکامیهایی که برای همزبانان دوسوی مرزهای سیاسی رخ داد، حضور پر رنگ مهاجران افغانستانی در ایران آغازی شد بر فصلی جدید از همدلی و همزبانی. استاد کاظمی از چهرههای شاخصی است که بر شعر معاصر جامعه پارسیگویان تأثیر شایانی داشته است و همچنین کوشش بیدریغ استاد در شناساندن بیدل و نازکطبعیهای شعری او به نسل امروز بر کسی پوشیده نیست.
داوریهای دقیق و منصفانه، حضور مؤثر و بیحاشیه در جلسات ادبی، تألیف و انتشار کتابها و مقالاتی در حوزه آموزش و نقد شعر و نیز فروتنی ذاتی، از استاد چهرهای دوستداشتنی و ماندگار در بین اهالی ادب و فرهنگ ساخته است.
قرنهاست که این گستره وسیع فرهنگی با درختان تناور و کهنسالی که در عرصه شعر و ادب دارد از چشمزخم، بدخواهی و آسیب دشمنان کینهورز ایمن نبوده است. باور دارم برای اینکه این درختان ستبر و این شاخ و برگ، همچنان سرسبز و پرثمر بماند بایستی چارهای اندیشید و راهی یافت برای حفظ و نگاهبانی از این میراث کهن. نیز احساس میکنم جای یکروز یا یکهفته در تقویم پارسیزبانان خالی است. روز یا هفتهای که به «همدلی» و «همزبانی» اختصاص داشته باشد تا ژرفتر به این مهم بیندیشیم و جشن بگیریم:
در کوچه دیشب یک نفر تنبور میزد
میرفت امّا تا سحر تنبور میزد
آوازهای سرزمین مادری را
در کوچههای در به در تنبور میزد
شمسی که از نینامههای بلخ میخواند
در قونیه آسیمهسر تنبور میزد
اشکی که از پامیر جاری شد به این دشت
چون رود، در حال سفر تنبور میزد
باران گرفت و... بوی نم بر خاست از خاک
وقتی که او دیوانهتر تنبور میزد
باران گرفت و... یادش آمد روزگاری
در بلخِ احساسش پدر تنبور میزد
امّا زمین چرخید و او این گوشه افتاد
حالا غریبانه پسر تنبور میزد
حالا زمین یک ساز ناکوک است اینجا
باید که با لحنی دگر تنبور میزد
در لحظههامان بیحضور ابری او
باران نمیآمد مگر تنبور میزد
از قندهار روزگاران غزل بود
مردی که چون شهد و شکر تنبور میزد
دیری است بوی نم نمیخیزد از این خاک
ای کاش یک کم بیشتر تنبور میزد
انتهای پیام/