حکمرانی فضای مجازی ما در وضعیت برزخی است / باید به بدنه اجتماعی هم توجه کرد|گفتگو با محمدصادق نصراللهی
«بعضی اوقات ما خیلی سخت میگیریم و ذهنمان سریع به سمت محدود کردن میرود اما اگر قرار است یک سند حقوقی برای سلبریتیها و فضای مجازی نوشته شود، باید طوری نوشته شود که جنبههای حمایتی و تشویقی برای آنها لحاظ شده باشد.»
گروه اندیشه خبرگزاری تسنیم - یاسین ادب: بخشی از روند فهم اتفاقات و وقایع اخیر کشور در گرو فهم تحولات نوین در حوزه ارتباطی است. در این باره در گفتوگو با دکتر محمدصادق نصراللهی، استاد فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع)، تلاش کردیم تا وضعیت حکمرانی در حوزه فضای مجازی را بررسی کنیم.
نصراللهی معتقد است نداشتن ضمانت اجرا برای سندهای موجود در حوزه فضای مجازی باعث شده بسیاری از آن ها اجرایی نشوند.
در ادامه مشروح این گفتوگو را خواهید خواند.
* برای مقدمه بفرمایید حکمرانی فضای مجازی به چه معناست و به چه چیزی اطلاق میشود ؟
نصراللهی: در باب حکمرانی فضای مجازی قبل از اینکه وارد چیستی و تعریفش بشوم، مقدمهای عرض کنم. اساساً واژه "Governance" که معادل حکمرانی است، یک واژهی جدید است. اتفاقاً فضای مجازی در ابتلا و روند افزایشیِ استفاده از این واژه ، خیلی موثر بوده است.
واژهای مثل تنظیمگری(regulation)، حکمرانی(Governance) در مقایسه با واژههایی مثل سیاستگذاری (policy making) مقداری بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. در درون مایهی حکمرانی، در واقع یک نوع فضای مشارکتی یا توجه به ایفای نقش مردم، مفروض است. به ویژه وقتی که از واژهای مثل "good governance" یا حکمرانی خوب صحبت میشود؛ آنجا دیگر به صراحت بحث مشارکت مطرح است و در کنار قدرت متمرکز، به بدنهی اجتماعی هم توجه میشود.
چرا فضای مجازی به استفاده از این واژه کمک کرده است؟ چون ذات فضای مجازی یک ذات غیرمتمرکز و شبکه باز "open network" است. بدین معنی که اساساً چند نفعی و متکثر و پراکنده است.
با توجه به این مقدمه معمولاً تعریفی که در خصوص حکمرانی فضای مجازی ارائه میکنند این است که: «اعمال اقتدار، اعمال آن قدرت، در فضای مجازی یا از طریق فضای مجازی.» یعنی وقتی میگوییم حکمرانی در فضای مجازی، یعنی ما میخواهیم در راستای آن اهداف و مصالح و منافعمان در فضای مجازی، اعمال اقتدار داشته باشیم. یعنی فضای مجازی بشود فضای مجازیای که مطلوبِ قدرت و حاکمیت است.
یک ساحت دیگر هم حکمرانی از طریق فضای مجازی است. یک تعبیر سومی هم که شاید جمع بین این دو است و استفاده میشود «حکمرانی در عصر فضای مجازی» است. یعنی اینکه آن قدر فضای مجازی غلبه دارد، آن قدر گسترش و عمق پیدا میکند که اساساً زندگی فیزیکی ما، با زیست مجازی ما با یکدیگر ممزوج و مختلط میشوند به طوری که امروز ما باید از یک زیست ترکیبی حرف بزنیم.
در این حالت سخن از زمانه، عصر و بستر فضای مجازی میشود که شما با یک زیست متفاوتی مواجه هستید. حالا از همین منظر شما میتوانید اغتشاشات اخیر را تبیین کنید. مثلاً بگوییم اغتشاش در عصر فضای مجازی و بعد آن موقع میبینیم قواعد حاکم بر آن، ضوابط حاکم بر آن، ساز و کارش متفاوت است. مثلاً این اغتشاشگران نوع نظام معناییشان، انگیزهشان و نوع فعالیتهایی که میکردند کاملاً با نمونه های قبلی متفاوت بود که بعضاً باعث تعجب یکسری از فعالان و کنشگران حاکمیتی هم شده است.
* اتفاقات و مسائل اخیر کشور نشانهای از بحران حکمرانی در فضای مجازی بود و بیش از پیش ضرورت درک ظرایف این مسئله را یادآوری کرد. در ده سال اخیر سیاستگذار می توانست حتی با نوعی از آزمون و خطا به حکمرانی مطلوبی در فضای مجازی برسد. آیا ما در این سال ها به سیاستِ ثابتی در فضای مجازی رسیدهایم؟
نصراللهی: ما روی کاغذ، میتوانیم یک خط سیر سیاستی یا تصمیمسازی خاصی را مخصوصاً بعد از تشکیل شورای عالی فضای مجازی (در ده سال اخیر یعنی از اسفند1390 ) و تصمیماتی که آن شورا میگیرد تحلیل کنیم. اما چرا میگوییم فقط روی کاغذ؟ چون متاسفانه تصمیمات شوراهای عالی، از جمله شورای عالی فضای مجازی، به دلیل اینکه ضمانت اجرا ندارد، بخش قابل توجهی از آن به مرحلهی اجرا نمیرسد.
برای مثال یکی از ابرپروژه های حکمرانی ما، شبکه ملی اطلاعات است. برای این موضوع سه الی چهار سند حقوقی در شورای عالی داریم. یک سند برای تعریف و الزامات شبکه ملی اطلاعات، سند دیگر برای تبیین و تشریح این الزامات و سندی دیگر برای معماری کلان آن موجود است.
این ابر پروژهی شبکه ملی اطلاعات، نقطهی مرکزی و متمرکزِ حکمرانی فضای مجازی جمهوری اسلامی بوده است. اما در عمل با وجود اینکه در دوره دولت آقای روحانی خبر داده شد 80 درصد تحقق پیدا کرده است اما مرکز ملی اطلاعات آمار، میزان تحقق را 30 تا 40 درصد اعلام کرد و اخیراً وزیر ارتباطات آقای زارع پور عدد 60 درصد را اعلام کردند.
پس علت اجرایی نشدن طرح، از طرفی قدرت کم آن است و از طرف دیگر این است که دولتها میخواهند نظر خود را در خصوص اجرای طرح اعمال کنند و به عنوان یک طرح فرا قوهای به آن نمینگرند. لذا در آن نقطه کانونی که رهبری برای تصمیمسازی ترسیم کرده است، عملا اتفاق خاصی رقم نخورده است.
اگر بخواهم به طور مصداقی بیان کنم، از سال 90، بحث OTT ( بعد ها به اسم شبکه ها یا پیام رسان های اجتماعی) جدی شد. در یک مقطعی تلگرام پلتفرم اصلی بود. طی 3 الی 4 سال بنا بر این شد با تلگرام مخالفت شود. در این جا اوجِ تفرقه و عدم اجماع حاکمیتی در کوچ و مهاجرت مردم به سوی پلتفرمهای جایگزین (داخلی یا خارجی) کاملاً هویدا میشود.
بهواسطهی حکم بازپرس قوه قضاییه، فیلترینگ تلگرام دائمی میشود و شما در قضیه تلگرام میبینید که قوهی مجریه یا دولت یک پروژه را جلو میبرد و نهادهای غیردولتی دیگر، پروژه دیگری را جلو میبرند. در اینجا خیلی جالب است مردم از تلگرام نیمه آمریکایی به واتساپ یا اینستاگرام کاملاً آمریکایی مهاجرت میکنند. این یعنی همان نقض و غرض سیاستی!
یعنی شما مردم را طی سه الی چهار سال در یک زیست مجازی عادت میدهید و به همان بهانه سال 97، امروز هم یک اوضاع غیرمنظم و سردرگمکننده و متشتت برای کاربران، برای بخش خصوصی، برای جامعه مدنی و برای خود حاکمیت درست میکنید.
مردم ایران زمانی یک زیست مجازی واحد در شبکه های اجتماعی (تلگرام) داشتند. کمکم تبدیل به دو شبکهی اجتماعی که یکی پیامرسان است و آن یکی به معنای خاص شبکهی اجتماعی، تبدیل شد و الان یک وضعیتی است که میشود گفت مردم ایران در چهار الی پنج شبکهی اجتماعی پخشاند. این وضعیت، وضعیت خوبی نیست. فضای دو قطبی یا چند قطبی جامعه عملاً در انتخاب و مصرف شبکهی اجتماعی کاملاً بروز و ظهور پیدا کرده است و باید به سرعت برای آن یک راه علاج و درمانی اندیشیده شود.
* ناظر به چند پاره شدن زیست فضای مجازی مردم، ما در فضای مجازی شاهد برساخت گروه های مرجع هستیم. بدین معنی که جامعه به آن ها برای امور مختلف اتکا یا رجوع میکند. گروههای مرجع در فضای مجازی چگونه صورتبندی میشود؟ و حاکمیت باید به چه نحوی میانجیگری بین دولت و مردم را به سامان مدیریت کند؟
نصراللهی: اگر از منظر ارتباطی به ماجرا نگاه کنیم با استفاده از نظریه اشاعه نوآوری، برای آن که یک موضوع جدیدی بین مردم شکل بگیرد، رسانهها ابتدا از طریق رهبران و مراجع گروههای اجتماعی پیامشان را منتقل میکنند و آنها را اقناع میکنند. اینجا باور صورت میگیرد و در طی یک جریان دو مرحلهای یا چند مرحلهای وارد بدنه اجتماعی میشود.
اگرچه این نظریه برای عصر تلویزیون است اما با یکسری اصلاحات و تغییرات شاید بتوان از آن برای توصیف فضای مجازی هم استفاده کرد. برای مثال یکی از سیاستهای روبیکا برای انتقال و جذب کاربر این بود که یکسری صفحات برای چهره های مشهور در روبیکا ساخت (با اطلاع یا بی اطلاع).
در واقع در عصر فضای مجازی ما با طبقات جدیدی از گروههای رهبران فکری مواجه هستیم. اگر تا قبل از این عصر، به عنوان مثال یک استاد دانشگاه یا یک نخبهی سیاسی، رهبر و مرجع گروهی بود، اکنون فردی بدون هیچ مزیتِ ویژهای( از نظر علمی یا نگاه سنتی) تنها با کمی خلاقیت میتواند یک مرجع بشود، فالوور پیدا کند و به تبع آن قدرت پیدا کند.
این موضوع هم در مقیاس جهانی و هم در مقیاس بومی و داخلی قابل رصد است. یعنی زمانی که طبقهی بلاگرها و اینفلوئنسرها ایجاد میشود تکثر و تعددِ افرادِ اثرگذار زیاد میشود. این جمله مشهور است که در عصر وب2 (عصر شبکه های اجتماعی) هر کسی بنا به خلاقیت و ویژگی هایی که دارد میتواند یک رسانه باشد.
پس معیار و ملاکی که فرد به واسطه آن مرجع میشود و به تبع آن دیده میشود متفاوت شده است. برای مثال وقتی سخن از شورای انقلاب در آنسوی مرزها میشود، یک پایهی ثابت آن در کنار نخبگان سیاسی، بازیگرها و بازیکنها هستند.
کسانی که نه هیچ فهم سیاسی درستی دارند، نه ایدهی سیاسی خاص و ویژهای دارند اما به صرف این که یک مرجع فکری و جریان ساز تلقی میشوند، میتوانند در یک سازوکار سیاسی، برایشان نقش تعریف شود.
* کنش این گروه با چه منطقی هست؟ برای مثال ما میگوییم سلبریتی منطقش دیده شدن است، ساختن سرمایه نمادین برای خودش است و... به طور کلی منطق کنش این افراد چیست ؟
نصراللهی: به نظر من به دو، سه عامل برمیگردد. بعضی از این کنشگران، ریشه و سابقهای در فضای فیزیکی شهرتشان دارند. مثلاً قبلا بازیگری بودند و یا شهرتشان (به واسطهی مهارت یا اتفاقاتی که برای کشور رقم زدند) را غیر از مجرای فضای مجازی کسب کردهاند.
اما اگر کسی بدون این سابقه به یک چهرهی مشهور تبدیل شده است، به واسطهی خلاقیت و نوآوری ارتباطی اوست. در واقع او توانسته است با کسب رضایت و پاسخ به نیاز مخاطب، یک گروهی را به صورت فزاینده و رو به رشد نمایندگی کند. در واقع او به واسطهی امتیازات و ویژگیهای ارتباطی که برای خودش تعریف میکند بین خودش و دیگران با استفاده از خلاقیت، تمایز ایجاد میکند و این منطقش کاملاً مخاطبگرایانه، مخاطبمحورانه و مخاطبشناسانه است.
* بحث دیگری که مطرح میشود کنش این افراد در سپهر سیاسی کشور هست. از طرفی سلبریتی هم به عنوان یک عنصر اجتماعی در قبال برخی مسائل احساس مسئولیت میکند که شاید شایسته تکریم هم باشد اما از طرف دیگر برخی از ایشان بعضاً بر مبنای عدم آگاهی رفتارهای پرمخاطرهای هم انجام میدهند. چگونه میتوان این فضا را به نحو مطلوبی مدیریت کرد؟
نصراللهی: در بحث قوانین حوزه کیفری و جزایی، قوانین ما هم قدیمی است و هم ناظر به اتفاقات روز نیست و از این جهت به شدت خلأ احساس میشود (به خصوص نسبت به اتحادیه اروپا و آمریکا). این خلأ، خلأ قانونگذاری و تصمیمگیری حاکمیتی است.
در اتفاقات اخیری که در آن یکسری سلبریتیها به شکل فعالانه و یا منفعلانه نسبت به رسانههای معاند، ایفای نقش کردند، این بحث تازه مطرح شد که مسئولیت یک سلبریتی در قبال پیامرسانیای که انجام میدهد، چیست؟ آیا عملش همانند دیگران هست؟ آیا از همان عناوین مجرمانهی سابقی که مثلاً در بحث جرایم رایانهای داریم، میتوانیم استفاده کنیم؟ در حقوق، چیزی که مهم است اثر اجتماعی است. یعنی ما جایی قانونگذاری میکنیم که با یک پدیدهی اجتماعی و عمومی مواجه هستیم. مثلاً یک گروه دو نفرهی تلگرامی برای قانونگذار مهم نیست ولی اگر همین گروه یا کانال بالای یک میلیون یا دو میلیون عضو داشته باشد، دیگر آن موضوع، موضوع اجتماعی و عمومی(پابلیک و سوشیال) میشود و برای قانون گذار مسئله میشود.
در همین اغتشاشات اخیر خیلی از افرادی که دستگیر شده بودند بعضاً به صراحت ذکر میکردند که به واسطهی موضعگیریهایی که فلان سلبریتی کرده ما درخیابان آمدیم. یعنی در زمان حاضر تا این قدر مرجعیت هویتی و فکری را میتوان برای یک سلبریتی در نظر گرفت.
این طبیعتاً به این معناست که سلبریتی با یک آدمِ معمولی که مسئولیتی در برابر پیامی که ارسال میکند دارد، کاملاً متفاوت است.
البته در جهان و در فضای آنگلوساکسونی ( آمریکا و انگلیس) خیلی از این قوانین و قواعد در بحث خودتنظیمگریِ پلتفرمها حل میشود. یعنی خود پلتفرمها یکسری ضوابط برای افراد مرجعی که مخاطبانشان زیاد است، قرار میدهند. وجه امتیازی یا تشویقیشان، آن تیک آبی یا آن تأییدیه هویتی است. ما چه از حیث حقوقی چه از حیث خودِ سواد رسانهای کنشگرانِ مشهورمان، متأسفانه خیلی نقص داریم.
در این زمینه ما خلا حقوقی-قانونیِ جدی داریم. این افراد به سبب اینکه مسئولیتهای ویژهای دارند باید تکالیف ویژهای هم باید برایشان مقرر کرد. باید عامل بازدارندگی برای فردی که مثلاً دروغی یا توهین و یا افترایی را منتشر میکند، ایجاد شود.
* این قانونمند کردن حائز چه ویژگیهایی باید باشد؟
نصراللهی: با توجه به اتفاقات اخیری که رخ داد و این که اینستاگرام یکهتاز زیست مجازی مردم بوده است، باید برای سلبریتیهایی که با مخاطبین بالا کنشگری های ارتباطی در سطح جامعه انجام میدهند، سند حقوقی تنظیم شود. بعضی اوقات ما خیلی سخت میگیریم و ذهنمان سریع به سمت محدود کردن آنها میرود اما اگر قرار است یک سند حقوقی نوشته شود، باید طوری نوشته شود که جنبههای حمایتی و تشویقی هم برای آن ها لحاظ بشود. یعنی به صورتی سوق داده بشوند که در راستای پیامرسانی مفیدی که میتوانند در جامعه داشته باشند ( برای مثال امید آفرینی در جامعه و عدالتخواهی به شیوه درست در جامعه) و کنشگری مصلحانهای که دارند تشویق شوند.
ما اگر صحبت از یک حاکمیت هوشمند بکنیم که همهی ابعاد ماجرا را در نظر میگیرد، طبیعتاً تعادل و توازن بین حق و تکلیف را باید به عنوان یک اصل اساسی در سند حقوقی خویش در مورد سلبریتیها مورد توجه قرار بدهد. برای مثال کار خوبی که دولت انجام داد آیین نامهی حمایت ازکسب و کار های اینترنتی بود.
شما همین الگو را میتوانید در قبال سلبریتیها و افراد مشهور لحاظ کنید. وقتی صحبت از نوشتن آییننامه میشود، بعضی فقط تهدید را میبینند، اما اگر شما به سمت یک رویکرد متعادلتر و یا جامع تر بخواهید حرکت بکنید، باید آن جنبههای حمایتی و تشویقی ماجرا را هم ببینید.
* پیش بینی شما از وضعیت آینده ی حکمرانی فضای مجازی چیست؟
نصراللهی: ناظر به آیندهی حکمرانی فضای مجازی ایران اگر بخواهم حرفی بزنم باید بگویم در واقع حکمرانی ما در حالت تعلیقی و برزخی است و در واقع اوضاعِ بیثباتی داریم که هرچه زودتر باید جنبهی ثباتش را تقویت کرد.
در این زمینه به نظرم، بعد از فیلترینگ (به عنوان مسئلهای که در سرمایه اجتماعی اثرگذار است و عادتهای زیست مجازی را تغییر داده است) اگر بخواهیم یک نگاه فرصتگرا داشته باشیم این از اوجب واجبات هست که دادهی بزرگ (big data)، در کشور شکل بگیرد. چون الان ارزشمندترین چیز در عالم، داده (data) است. قدرتآفرینترین، ثروتآورترین و فرهنگسازترین مسئله این است که دادهی بزرگ (big data) دست شما باشد. با این داده بزرگ خیلی کارها میتوان انجام داد. از آن طرف وقتی این دادهی بزرگ دست دیگری باشد، همین فرصتها برای او ایجاد میشود.
ما در حوزههای حمل و نقل و مسیریابی و فروشگاههای اینترنتی پروژههای موفقی داشتهایم اما یکی از اصلیترین و مهمترین حوزهها، حوزه شبکه اجتماعی است که تا الان در آن موفقیتی حاصل نشده است. اگر به طور عملیاتی زیستبوم داخلی به شکلی ارگانیک شکل بگیرد، یعنی نسبت میزان استفاده از پهنای باند داخلی افزایش یابد تا به یک داده بزرگ (big data) برسیم، اتفاق ویژهایی صورت گرفته است.
انتهای پیام/