نقدی بر نگاه سندی به احادیث؛ عاملی که بر فضائل عترت پرده انداخته است
متأسفانه با نهادینه شدن نگاه «سندی» یا «رجالی» به حدیث که عمدتاً از سوی اصولیون در احادیث فقهی شکل گرفت، جایگاه احادیث معرفتی و شأن آنها تضعیف شد تا جایی که عدهای از صحابه که دربارهی فضائل آسمانی عترت از ائمه حدیث نقل کردند، متهم به «غلوّ» شدند.
خبرگزاری تسنیم، سعید شیری: سنت معصومین علیهمالسلام اعم از قول، فعل و تقریر، عمدهترین منبع در فرآیند استنباط و فهم احکام و معارف شریعت است؛ وظیفۀ انتقال این میراث گرانبها را اصحاب ائمه علیهمالسلام و راویان و نیز محدثان شریف نسل به نسل بر عهده گرفتهاند. در اصول فقه برای شناخت حدیث، مبانی مختلفی وجود دارد؛
* برخی اطمینان به صدور یا موثوقالصدور بودن را ملاک حجیت حدیت میدانند و به صرف روایت راویِ ثقه1، مادام که اطمینان یا وثوق به صدور حدیث ایجاد نشود، به حدیث عمل نمیکنند.
* برخی روایت عدل امامی را حجت میدانند، حتی اگر وثوق به صدور روایت ایجاد نشود.
* برخی روایت ثقه را حجت میدانند، حتی اگر راویِ ثقه، غیر امامی باشد.
بر اساس این سه اصل، اگر با بررسی رجال و به وسیلۀ توثیقات عام یا خاص2 به عدالت یا وثاقت تمام روات یک حدیت دست یابیم، در چنین روایتی، ملاک حجیت3 وجود دارد و عمل به آن لازم است. بنا بر مبنای اول، حجیت خبر واحد 4 نیز هر چند صرف عادل یا ثقه بودن روات حدیث، موجب حجیت آن نیست، اما یکی از راههای اصلی برای رسیدن به اطمینان یا وثوق به صدور روایت، عدالت یا وثاقت روات حدیث است. (احسنی، غلامرضا؛ پژوهههای فقهی تا اجتهاد بهار 1393 - پیش شماره 10 (36 صفحه - از 65 تا 100 ))
این نوع نگرش به حدیث، مبتنی بر نگاه "رجالی" است که بین متأخرین حدیثی شکل گرفت، در حالی که تا پیش از این، توجه قدماء بیشتر به متن روایات بود و تا آن زمان که یک حدیث با کتاب و سنت موافقت داشت، آن را صحیح میدانستند و اگر خارج از این موارد بود، آن را ضعیف محسوب میکردند؛ از این جهت حدیث نزد آنها یا صحیح بود و یا ضعیف و تقسیمبندی چند دهگانهی حدیثی برای آنها معنا نداشت. طبق یک امر قراردادی، منظور از متقدمین، یعنی تمام محدثان قبل از شیخ طوسی که از جمله آنها شیخ کلینی، شیخ صدوق، ابن شعبه حرّانی، سید رضی و شیخ مفید هستند.
متأسفانه با نهادینه شدن نگاه «سندی» یا «رجالی» به حدیث که عمدتاً از سوی اصولیون در احادیث فقهی شکل گرفت، جایگاه احادیث و شأن آنها تضعیف شد؛ به عنوان نمونه صرف اینکه علمای رجالی نتوانستند نام و نشانی از یک راوی در سند حدیثی به دست بیاورند، آن حدیث را مجهول و در زمرهی احادیث ضعیف قرار دادند.
بنابراین به چند دلیل منطقی نگاه صرفاً سندی به حدیث از اعتبار ساقط است:
اول اینکه بعید نیست حدیثی که از یک غیر ثقه نقل میشود، حدیث صحیحی بوده باشد؛ همچنان که گفتهاند صرف ضعیف بودن راوی، دلیل بر غیر ثقه بودن وی یا غیر معتمد بودن راوی نیست. اگر درصدی احتمال صحت انتساب حدیث به معصوم داده شود، جای تدقیق در حدیث وجود دارد.
دوم اینکه بررسی وضعیت راویان از کتب رجال، نسبی است و نمیتوان 100 در صد به آن اطمینان داشت تا اینکه بخواهیم 100 در صد حدیث را از همان ابتدا مردود بدانیم؛ این خود چند استدلال دارد:
1ـ وجود اسامی مشترک در اسناد (مشترک)
همچنان که میدانیم، از مشکلات عمده در اسناد که کار بررسی وثاقت و ضعف یک راوی را پیچیده میکند، وجود اسامی مشترک در اسناد یا به اصطلاح، مجهول است که برخی توثیق دارند و برخی صریحاً توثیقی ندارند و اگر نتوانیم بین این دو تمییزی ایجاد کنیم، اشتراک بین ضعیف و ثقه سبب میشود تمام روایاتی که این عنوان در آنها مشاهده میشود، در حکم ضعیف باشند! خب این چالشی بین رجالیون است که باید خود حل میکردند نه اینکه محدثان این چالش را مبنای تضعیف حدیث قرار دهند. در پارهای موارد، در اسناد، دو عنوان وجود دارد که برای یک عنوان توثیقی وجود دارد، اما عنوان دیگر از این امتیاز بیبهره است، در برخی از موارد نیز هیچ یک از دو عنوان توثیقی ندارند؛ هر چند تمییز مشترکات و توحید متفرقات در رجال، از جایگاه ویژهای برخوردار است، اما با این حال در اکثر موارد راه به جایی نمیبریم.
2ـ عدم اطلاعات کافی از راوی در منابع رجالی (مجهول)
گاهی در منابع رجالی اطلاعاتی از راویان حدیث وجود ندارد و محقق را در ارزیابی وضعیت راوی مستأصل میکند.
3ـ سایر چالشهای رجالی:
مُهمل، شاذ، مختلِط، مُنکر و مقلوب بودن از جمله نقصانهای موجود در اسناد روایات است که هر یک از آنها کار بررسی و ارزیابی و صحتسنجی حدیث مبتنی بر سند را دشوار میکند.
4ـ اختلاف در اصطلاحات رجالی
گاهی مشاهده میکنیم عالمان رجال اختلافاتی در اصطلاحات دارند که این چالش تاکنون به صورت کامل برطرف نشده است؛ مثلاً لفظ «ضعیف» در مورد «راوی» در کتابهای رجالی به دو گونه آمده است:
الف) مطلق؛ یعنی بدون اضافه شدن به حدیث. ب) مضاف به حدیث (ضعیف الحدیث) مرحوم علامه صدر میفرماید: در فرض اول، از اسباب قدح در راوی است، اما در فرض دوم، دلالت بر قدح او نمیکند. یا اصطلاحاتی مثل غال، فی مذهبه ارتفاع، مرتفع القول، کان من الطیاره و ... را علامه صدر و شیخ بهایی الفاظ قدح نامیدهاند.
متأسفانه نگاه سندی به حدیث، دستاویزی شده برای یکسری گروهها و فرقههای فکری تا برخی معارفی که مخالف تفکر آنهاست، به راحتی کنار بگذارند، در حالی که طبق احادیث، انکار روایات مساوی با کفر شمرده شده است. این در حالی است که متقدمین با شیوههایی مثل عرضه به قرآن، تطبیق با سنت و صحتسنجی با سایر روایات مشابه، اقدام به ارزیابی متن حدیث میکردند که اتفاقاً روشی مقبول سیرهی عترت است.
از دیگر سو احادیثی مشهور به «عرضه» حاکی از اهمیت عرضهی احادیث به قرآن است. هرچند علوم دیگری در ارزیابی احادیث دخیل هستند، اما نگاه سندی بر تمام این روش ارزیابیها سایه انداخته است. با نگاه سندی و رجالی به حدیث باید بسیاری از احادیث را بوسید و کنار گذاشت.
جالب است که با وجود اهمیت بررسی سندی نزد علمای متأخر، با این حال میبینیم شارحان کتب اربعه به آن اکتفا نمیکردند و با وجود تعیین صحت و ضعف حدیث، به توضیح و شرح احادیث میپرداختند تا حقایق آن کشف شود، اما اکنون در موارد متعددی میبینیم معیار اول و آخر بررسی حدیث، سندیت آن در نظر گرفته میشود. این امر در احادیث معارفی مرسوم است.
برای ملموس شدن این قضیه نمونهای از روایتی که شیخ کلینی در الکافی خود نقل کرده از نظر میگذرانیم:
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمُعَلَّى عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى الْقُمِّیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ» کَلِمَاتٍ فِی مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ، «فَنَسِیَ» هَکَذَا وَ اللَّهِ أُنْزِلَتْ عَلَى مُحَمَّدٍ ص.
از امام صادق علیهالسلام دربارهی این قول خداوند «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ» «از قبل به سوی آدم ع عهد بستیم»، کلماتی دربارهی محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان از ذریهی ایشان است؛ «فَنَسِیَ» (پس فراموش کرد)؛ به خدا اینچنین بر محمد صلی الله علیه و آله نازل کرد. (کافی (ط - دار الحدیث)، ج2، ص374)
«محمد بن سلیمان دیلمی» در سند این روایت از راویان طبقه امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهمالسلام است که رجالیون او را تضعیف کرده و متهم به غلو کردند. با وجود همین یک فرد در سلسله سند حدیث، حدیث تماماً ضعیف شمرده میشود و از اعتبار ساقط میشود!!
لازم به ذکر است که عدهی زیادی از صحابه محترم ائمه علیهمالسلام از آنجایی که روایاتی در فضائل آسمانی اهل بیت علیهمالسلام مطرح میکردند، متهم به غلو میشدند، این در حالی است که خود امیر مؤمنان علیهالسلام فرمود هرچه از فضائل ما میخواهید بگویید، اما ما را ربّ نخوانید؛ «لَا تَجْعَلُونَا أَرْبَاباً وَ قُولُوا فِی فَضْلِنَا مَا شِئْتُمْ.» این تصور خشک بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود «یا علی، اگر بیم آن را نداشتم که طوایفی از امتم درباره تو، آنچه را که مسیحیها درباره حضرت عیسی علیهالسلام کردند، انجام میدادند، (یعنی او را خدا نامیدند) درباه تو چیزی میگفتم که به هر کجا گذر کنی، از خاک کف پایت تبرک جویند»؛ لَوْلا أَنْ تَقُولَ فیک طَوائِفُ مِنْ أُمتی ما قالَتِ النصاری فی عیسَی بْنِ مَرْیمَ، لَقُلْتُ فیک قَوْلاً لاتَمُر بِمَلَأٍ مِنَ الناسِ إِلا أَخَذُوا الترابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیک یلْتَمِسوُنَ بِذلِک الْبَرَکةَ. همچنین جابر بن یزید جعفی از دیگر صحابهای بود که نسبت به 70 هزار حدیثی که امام باقر علیهالسلام به صورت سرّ به ایشان بیان فرمود، گلایه کرد. اما با این حال امام اذن نداد به احدی مطرح شود و فرمود چاهی در بیابان حفر کن و احادیث را به چاه بگو.4
اما مضمون این حدیث در سایر منابع شیعی:
علی بن ابراهیم قمی در تفسیر روایی خود به نقل از امام محمد باقر علیهالسلام مینویسد: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما» قَالَ عَهِدَ إِلَیْهِ فِی مُحَمَّدٍ ص وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِه فَتَرَکَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ عَزْمٌ فِیهِمْ أَنَّهُمْ هَکَذَا.
علی بن ابراهیم قمی از محدثان بنام شیعی و از اساتید کلینی (صاحب الکافی) و صدوق اول است. ایشان از امام باقر علیهالسلام ذیل آیهی «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ» نقل میکند، (این عهدی که از آدم (ع) اخذ شد و ایشان فراموش کرد،) درباره محمد (ص) و ائمه پس از ایشان بود که آدم (ع) به آن اعتنا نکرد و عزمی در قبال ایشان نداشت.» صاحب بصائر و شیخ حر عاملی در اثباتالهداة نیز این حدیث را نقل کردهاند. در کل، احادیثی حاکی از حضور عرشی 5 تن آلعبا در زمان خلقت است که آدم علیهالسلام به واسطهی این مقامهای عرشی به نبوت رسید و به واسطهی کلمات منسوب به ایشان توبهاش پذیرفته شد و تعداد این احادیث در منابع قابل توجه است و غیر قابل انکار.
حال با توجه به این مسئله، رد کردن یک حدیث بدون در نظر گرفتن سایر احادیث مشابه یا مشترکالمضمون و اتهام غلوّ به برخی صحابه، ظلم به ساحت مقدس اهل بیت علیهمالسلام و احادیث نورانی ایشان است و نتیجهاش سطحینگری به سایر ابعاد آسمانی عترت و غلبهی نگاه تاریخی نسبت به این انوار مقدس الهی است. شاید اگر قرآن از ماجرای شقالقمر توسط رسول الله صلی الله علیه و آله سخن نمیگفت و اگر احادیثی صحیح و متواتر درباره معجزات عترت وجود نداشت، بزرگترین اهل غلوّ در نگاه برخی، خود خداوند و اهل بیت وحی میبودند!
-----------
پاورقی:
1. اندیشمندان و محدثان دورهی متأخر (دورهی پس از شیخ طوسی) چهار گزاره را برای ارزیابی حدیث مورد توجه قرار دادند که عبارتند از:
حدیث صحیح، روایتی است که سند آن توسط راویان عادل و امامی در تمام طبقات به معصوم متصل باشد.
حدیث حَسَن واجد تمام شرائط روایت صحیح است به اسثتناى آن که در میان سلسله راویان نسبت به یک یا چند راوى در منابع رجالى تصریح به عدالت نشده و تنها به مدح و ستایش او اکتفا شده باشد.
حدیث موثق روایتی است که به رغم برخوردارى از اتصال سند به معصوم و نیز عدالت یا وثاقت راویان در تمام طبقات ، یک یا چند راوی آن، غیر امامی باشند.
حدیث ضعیف، حدیثی است که هیچ کدام از این تعاریف بر او صادق نباشد.
2. ثقهخواندن راویان، گاه اشاره به یک راوی مشخص دارد که در آثار رجالی، توثیق خاص نام گرفته است و گاه اشاره به گروهی از افراد است که توثیق عام خوانده میشود. توثیق همه راویان در تفسیر قمی، نمونهای از توثیق عام است.
3. به معنای حجت شرعی است؛ حدود اعتبار و کیفیت بهره گرفتن از حدیث، از جمله مباحث مهمی است که همواره مورد بحث و اهتمام محدثین و علمای فقه و اصول بوده و هست. البته اصل مطلب که حدیث، حجت شرعی و در بیشتر احکام تنها وسیله شناختن وظیفه و تعیین تکلیف است، قابل تردید نیست و دلایل عقلی و قرآنی بسیار بر آن هست (الاصول العامة للفقه المقارن، 121) . اما این که کدام حدیث حجت شرعی و لازم الاتباع است اختلاف کردهاند. (منبع : دایرة المعارف تشیع، ج 6 , حائری، سید مهدی)
4. خبر واحد حدیثی است که صدور آن از جانب معصوم قطعی نیست. خبر واحد در مقابل خبر متواتر است و خبر متواتر یعنی شمار راویانش بهاندازهای است که یقین حاصل میشود معصوم آن را بیان کرده است، مثل خطبهی غدیریه. خبر واحد اقسام مختلفی دارد. چهار قِسمِ اصلی آن عبارتاند از: صحیح، حَسَن، مُوَثَّق و ضعیف. حُجّیّت (اعتبار) خبر واحد از مهمترین مسائل علم اصول فقه است. بهجز گروهی از فقیهان متقدم، دیگر عالمان شیعه خبر واحد را در حوزه احکام شرعی معتبر میدانند و تنها در زمینه شرایط اعتبار آن اختلاف دارند.
4. حَدَّثَنِی أَبُوجَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ بسَبْعِینَ أَلْفَ حَدِیثٍ لَمْ أَحَدِّثْ بِهَا أَحَدًا قَطُّ وَ لَا أُحَدِّثُ بِهَا أَحَدًا أَبَدًا. قَالَ جَابِرُ: فَقُلْتُ لاِبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ! إنَّکَ قَدْ حمَلْتَنِی وِقْرًا عَظِیمًا بِمَا حَدَّثْتَنِی بِهِ مِنْ سِرِّکُمُ الَّذِی لَا أُحَدِّثُ بِهِ أَحَدًا، فَرُبَّمَا جَاشَ فِی صَدْرِی حَتَّی یَأْخُذَنِی مِنْهِ شِبْهُ الْجُنُونِ! قَالَ: یَا جَابِرُ! فَإذَا کَانَ ذَلِکَ فَاخْرُجْ إلَی الْجَبَّانِ! فَاحْفَرْ حَفِیرَةً وَ دَلِّ رَأْسَکَ فِیهَا ثُمَّ قُلْ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیُّ بِکَذَا وَ کَذَا.
«جابربن یزید جعفی که از خواصّ اصحاب حضرت امام محمّد باقر و امام جعفر صادق علیهما السلام است، میگوید: برای من حضرت باقر علیهالسلام هفتاد هزار حدیث و گفتار سرّی بیان کردند که من تا به حال به هیچ کس نگفتهام و از این به بعد نیز به احدی نخواهم گفت. میگوید: من به امام علیهالسلام عرض کردم: فدایت شوم، شما یک بار بسیار سنگین و بزرگی را بر من حمل کردید به واسطه بیان اسرار شما که نمیتوانم به کسی بازگو کنم و چه بسا حرکت و خلجانی از آنها در سینه من پیدا میشود که شبیه حالت جنون است از بازگو نکردن و پنهان کردن آنها. حضرت فرمود ای جابر، زمانی که چنین حالی برای تو پیش آید از منزلت بهسوی صحرا برو و گودالی را در زمین حفر کن و سر خود را در آن چاه بکن و سپس بگو: محمد بن علی به چنین و چنان سخنانی مرا آگاه کرده است. و چاه را از آن اسرار خسته کنندۀ خود آگاه کن».
5. هرچند پیشینه علم اصول را به اهل بیت علیهمالسلام نسبت میدهند، اما حقیقت آن است که قواعد آن با آنچه به عنوان علم اصول شناخته میشود، زمین تا آسمان تفاوت دارد؛ همچنان که فقهای اهل سنت به دلیل عدم مراجعه به ائمه (ع) و احادیث آنان، زودتر از فقهای شیعه به ضرورت پیدایش علم اصول پی بردند و از اواخر قرن دوم هجری به تألیف کتابهای اصولی دامن زدند. در میان اهل سنت، شافعی اولین کسی بود که در علم اصول کتاب نوشت. در میان شیعه، اولین کسی که بهطور جامع در علم اصول دست به تألیف زده، سید مرتضی علمالهدی است. به اعتقاد اندیشمندان اصول فقه پس از شیخ طوسی از تقلید و رکود رهایی یافت و دوران شکوفایی و بالندگیاش را آغاز کرد، امّا همچنان با نظارت به بحثهای اصولی اهل سنّت تألیف و تحقیق میشد. (سید محمدباقر صدر، المعالم الجدیده، ص98–92)
انتهایپیام/