نسبتهایی که میان علوم انسانی و تمدنهای جدید برقرار است
رئیس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی به ۹ نسبتی که میان علوم انسانی و تمدنهای جدید برقرار است اشاره میکند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، حجتالاسلام دکتر رضا غلامی رئیس مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی در نخستین همایش ملی دانشگاه و تمدن نوین اسلامی که با حضور اندیشمندان حوزه تمدن و علوم اجتماعی برگزار شد، به طرح بحث خود با موضوع «علوم انسانیِ تمدنی» پرداخت و گفت: وقتی از تمدن نوین اسلامی سخن می گوییم، منظور پیشرفتهای معنادار، همه جانبه، مبتکرانه، جهشی و متمایزی است که نظم و مناسبات مدنی تازه ای را بر اساس تعالیم اسلامی با محوریت عدالت برقرار کرده و فرصتهای ملموسی را برای رشد توأمان مادی و معنوی انسانها فراهم کند. روش است که شکلگیری تمدنی جدید تحت عنوان تمدن نوین اسلامی در این عصر به مثابه «هدفی عالی»، آن هم در رقابت با تمدن مدرن غربی، و همچنین تا حدی خارج از اتمسفر مدرنیسم، کار بسیار دشوار و پیچیدهای است و نشستن آن به اذهان چندان که تصور میشود آسان نیست. از سوی دیگر، اکثراً میدانیم که در حال حاضر، بخش مهمی از بسترهای شکلگیری چنین تمدنی هنوز وجود ندارد، اما به چند دلیل، حتی اگر در آینده فرصت شکلگیری تمدن نوین اسلامی بر حسب چشماندازهای گوناگونی که برای آن ترسیم میشود مهیا نشود، چه در زمینه تقویت این هدف عالی و عمومیسازی آن و چه در ساحت گسترش و تعمیق تفکر تمدنی، برای ما سودمند است.
رئیس مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی با اشاره به رئوس فرصت شکلگیری تمدن نوین اسلامی در جهت تقویت هدف عالی گفت: این تمدن هویت ملی و دینی را تقویت میکند، خودباوری و اعتماد به نفس اجتماعی را مضاعف میسازد، وحدت و انسجام ملی و اسلامی را ارتقاء میدهد، سطح و ابعاد مشارکت سیاسی را بالا میبرد، میزان و محدوده همکاری و تعاون اجتماعی را وسعت میبخشد، روحیه رقابت با کشورهای دیگر را تقویت میکند، فرصتهای پیشرفتهای بزرگ، مبتکرانه و جهشی را مهیا میکند، مقصد و چشمانداز حرکت کشور را روشن تر میکند و از به انحراف کشیده شدن ظرفیتهای کشور به ویژه منابع انسانی جلوگیری میکند.
به گفته غلامی، سرفصلهای فرصت شکلگیری تمدن نوین اسلامی در جهت تعمیق و گسترش تفکر تمدنی نیز شامل این موارد میشود: نقاط قوت و ظرفیتها و نقاط ضعف و معایب تفکر مدنی ما را عینیت میبخشد، به بسط و تعمیق عقلانیت اجتماعی میانجامد، اصحاب علوم انسانی را از حیات جزیرهای خارج کرده و آنان را به تعاطی و تضارب افکار با صاحبان افکار محتلف در جهان سوق میدهد، تحجر و دگماندیشی را کاهش داده و سعهصدر و انعطاف علمی را بالا میبرد، توهمگرایی و آرمان اندیشی کور را کاهش داده و واقعبینی در مواجهه با مسائل مدنی را بالا میبرد.
این استاد دانشگاه در ادامه به جایگاه علم و نهاد علم در تمدن پرداخت و گفت: وقتی در تاریخ تمدنهای بزرگ غور میکنیم، این واقعیت به نحو واضحی خود نمایی میکند که معرفت و دانش و به تبع آن، نهاد معرفتی و دانشی، در فرایند شکلگیری تمدنها نقش بینظیری دارد. در این بین، هر چند همه علوم در تمدنسازی در جای خود از اهمیت وافری برخوردارند، اما نمیتوان سهم و نقش مرکزی و حیاتی علوم انسانی را انکار کرد. پرسشی که در اینجا قابل طرح است، این است که چه نسبتی میان علوم انسانی و تمدنهای جدید وجود دارد؟
او در پاسخ توضیح داد: در پاسخ میتوان گفت علوم انسانی تفکر بنیادین تمدن را خلق و تمایزات تمدنی را معین میکند، علوم انسانی رصدخانه پویای ظرفیتها و مسائل اجتماعی است، علوم انسانی امکان پیشگیری و مقابله با آفتها و آسیبهای اجتماعی که سد طریق شکلگیری و تکامل یک تمدن است را فراهم میکند، علوم انسانی امکان پیشبینی آینده محتمل را مهیا میکند، علوم انسانی سطح سواد اجتماعی را بسط میدهد، علوم انسانی فرصت رشد و تعالی انسانی و اجتماعی را مضاعف میکند، علوم انسانی هدایتبخش و راهبر جامعه به سمت تمدن و مقاصد تمدنی است، علوم انسانی به تکنیک معنا و جهت و مسیر را برای کارکردهای مدنی تکنیک با کمترین تزاحم هموار میکند، علوم انسانی فرصت تکامل خود دانشگاه به مثابه نهاد علم و افزایش کارآمدی آن را هم به وجود میآورد.
غلامی در ادامه به میزان کمک علوم انسانی کنونی به شکلگیری تمدن اشاره کرد و افزود: پرسش بعدی این است که چرا علوم انسانیِ کنونی در ایران، چندان که انتظار میرود مستعد کمک به تمدنسازی نیست؟
او در پاسخ گفت: احاطه کافی به واقعیتهای حاکم بر جامعه ایران ندارد، تقلید از غرب و تابوسازی از نظریات در آن تا حدی نفوذ کرده و نهادینه شده است، هنوز آزاداندیشی و نقد علمی در آن به سکه رایج تبدیل نشده است، در ارتباطات و تعاملات علمی و تعاطی و تضارب افکار چه با اندیشمندان ایرانی و چه با اندیشمندان جهانی پیشرو نیست، از سیاستزدگی و فقدان آزادی و بیطرفی علمی در بعضی عرصهها رنج میبرد، دچار سطح بالایی از بروکراسیزدگی و کمّیگرایی است، بیش از حد به دولت وابسته است و ارتباط مستقل، زنده و پویایی با سایر اجزاء جامعه و صنعت ندارد، نه آنچنان که توقع میرود خودباوری تمدنی دارد و نه از رویکرد تمدنی برخوردار است.
انتهایپیام/