تازه‌ترین اشعار شاعران در حمایت از حجاب: «این نجابت در زنان پارس مادرزادی است»


تازه‌ترین اشعار شاعران در حمایت از حجاب: «این نجابت در زنان پارس مادرزادی است»

جمعی از شاعران کشور موضوع تازه‌ترین شعرهای خود را به حجاب اختصاص داده و به زنان ایران‌زمین تقدیم کردند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، جمعی از شاعران کشور تازه‌ترین موضوع اشعار خود را به «حجاب» و اهمیت حفظ آن در جامعه اختصاص دادند. بخش‌هایی از این سروده‌ها را می‌توانید در ادامه بخوانید:

نغمه مستشار نظامی

اونکه دشمن بهاره
زیربارون، وقت بوران 
چترتو ازت می‌گیره
توی بی‌رحمی طوفان
تو گل باغ بهشتی 
تو شقایق بهار 
حیفه پرپر بشی آسون 
حیفه ساده کم بیاری 
اونکه دشمن بهاره
تو رو ریحانه نمی‌خواد
تو رو تو زیر بال پاکی
مثل پروانه نمی خواد
دخترم فرشته من
روسریت تاج بهشته
خدا اسم دخترا رو
رو دل گلا نوشته
تو همون ماهی که باید
به شب دنیا بتابی
تویی خورشیدی که با تو
شاده آسمون آبی
تو گل باغ بهشتی
تو شقایق بهاری
حیفه پرپر بشی آسون
حیفه ساده کم بیاری

صبا فیروزی

صدف‌ها توی دریا
هزاران رنگ دارند
و یک جنس مقاوم 
شبیه سنگ دارند
فقط وقتی که دُرّی 
درون این صدف‌هاست؛
گرانقدر و عزیز است
اگرنه سنگِ دریاست
صدف با مهربانی
فقط کارش همین است
نگهداریِ از دُر
که دشمن در کمین است 
گرانقدر و عزیزی
تو هم مانند یک دُر
برای حفظ این دُر
تو داری شال و چادر

عارفه دهقانی

زیر عبای شب بپوشان قرص ماهت را
فرمانده اسرار !...پنهان کن سپاهت را

کم نیستی! بانوی قصر امپراطوری!
نگذار سربازان برنجانند شاهت را

با احترام آمد زمین، شهزاده باران
تا که ببوسد گوشه چادر سیاهت را

رد شو...چنان قدیسه‌ای در بارگاه قدس 
چون حضرت زهرا نظر کرده است راهت را

تو حُرمتی داری که تنها بین این تَن‌ها،
آیینه می‌بیند فقط عمق نگاهت را

سمانه رحیمی

طُرِّه نوری بهشتی بر سر این وادی است
گل، نماد عفت است و گل نماد شادی است

گل‌عذاران ازل با عشق پیمان بسته‌اند
عشق در هر سرزمین همسایه آبادی است

ردّ خون، ردّ حیا و غیرت ایرانیان
بر رواق و منبر و ایوان گوهرشادی است

هر زن ایرانی پاک و مسلمان دیده است
این جهان صحرا به صحرا مرز بی فریادی است

روسری سر می‌کند چادر به قامت می‌کشد
چون برای او حجابش مظهر آزادی است

دست در دست حیا تا اوج عزت می‌رود
این نجابت در زنان پارس مادرزادی است

   ایمان طرفه                                            

شبیه کعبه شدی با سیاهِ روی سرت
فراتر از همه‌ی رنگ‌های دور و برت

خوشا سلیقه؛ که بالاتر از سیاهی نیست
بلند و فاخر و زیباست، ذوق معتبرت

«اگر چه حُسن‌فروشان به جلوه آمده‌اند»
تو شاهکاری و حُسن است کمترین هنرت

زنی توانگری و مرد دزد همسایه
چگونه بگذرد از گنج‌های سیم و زرت؟!

تگرگ و صاعقه و گردباد مشغول‌اند
که چون نهال خزان‌دیده، بشکند کمرت

جنوب غربی من! قصد غارت‌اندیشان
تجاوز است به خرما و نفت و نیشکرت

بجنگ با همه‌ بادها که حفظ شود
زَر زنانگی‌ات، پشت مرز پُرگهرت

«سلامت همه آفاق در سلامت توست»
به هوش باش نیفتد دقیقه‌ای سپرت!

امیر عاملی

تن داده است چشم حریفان چو خواب را
غافل شدند جمله، عفاف و حجاب را

بی بند و بار زن چو برون آمد از نقاب
از دشمنان گرفت طریق عِتاب را

چون ماهواره‌ها به شما حمله می‌کنند
هشدار زن ، فرو شدن و منجلاب را

ای بی حجاب از چه کُنی جلوه دروغ
وا داده‌ای ز دست، حساب و کتاب را؟

همچون گُهَر، میان صدف باش ای عزیز
عریان مشو و تن مده این اضطراب را

"از دامن تو مرد به معراج می‌رود"
دَریاب پرده‌داری بوی گلاب را ‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌

غلامرضا کافی

می‌خواهم این که هم نفس جان ببینمت
کاری مکن که این همه عریان ببینمت

پوشیده باش در دل من، مثل رازِ عشق
باری چه حاجت است نمایان ببینمت

ای گوهر نفیس، نَفَس در هوس مَزن
در پرده باش تا که درخشان ببینمت

زیبایی‌ات حَراج، به بازارِ تن مَباد
پوشیده باش تا که فقط جان ببینمت

لطف خداست این که لطیف است خلقتت
حیف است این که بَرده شیطان ببینمت

گوهر به حُقّه صدف آسوده خاطر است
ایمن ز حُقّه‌بازی دوران ببینمت

سخت است بَر تو تا گِرِهِ سُستِ روسَری
می‌آید این که سخت پشیمان ببینمت

چشم هوَس فرا نَرَود از حصارِ جسم
تا کی اسیر دست هوَسران ببینمت

دلشوره‌ام فقط نه به موی پریش توست
آشفته‌ام که باز پریشان ببینمت

زن، زندگی، ظرافت و زیبایی‌ات به جا،
کی در مقام شامخ انسان ببینمت؟

فرق است در ترانه تاریکِ چَرت خوان،
یا در بیانِ روشن قرآن ببینمت

خواهی که زیر خواهش راعیل لِه شوی،
یا در شکوه دختر عِمران ببینمت؟

دین هَرزه، چند در پیِ ناقورِ این و آن؟
 آزاده باش تا که مسلمان ببینمت

در اختیار توست که دوزخ نشین شوی
یا در بهشت و  سبزه ی ریحان ببینمت

گُردآفریدِ عصر تویی، دُختِ نامدار!
بر تارکِ تَبارکِ ایران ببینمت

ای دختر عزیز من ای غنچه بهار!
 چون بوی گل درآی که پنهان ببینمت

ای دختر عزیز من ای لطف ایزدی!
در باغ خود چکاوک خوشخوان ببینمت

ای شاعری که شاهد و شمع است، غصّه‌ات
شرمنده مرام شهیدان ببینمت

علیرضا حکمتی

عشقی که در دل دارد و همواره پنهانی است
آیینه‌رویی، خصلت خاتون ایرانی است

این سرزمین که زادگاه پاک خاتون‌هاست
این سرزمین که با شهیدانش چراغانی است

در عشق ورزیدن؛ شکوهی محض و بی‌مانند
در مهربانی؛ بهترین تعبیر انسانی است

طرز نگاهش؛ انتهای روسپیدی‌ها
لبخند او؛ یادآور اشعار عرفانی است

پیچیده در آیات لبخند و تبارک‌هاست
سکر کلامش، مستی تفسیر قرآنی است

اوج کمال مهربانی و نجابت‌ها
خاتون که رنگ چادرش، رنگ مسلمانی است

چون بادبانی تکیه گاه لحظه‌های سخت
آرامشی در روزگار سرد و طوفانی است

در دامنش ایمان شکوفا می‌شود هر روز
آیینه‌رویی، خصلت خاتون ایرانی است...

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران