سوگسرودههایی از عبدالرحیم سعیدیراد در وصف پیرجماران
عبدالرحیم سعیدیراد از شاعران انقلاب سوگسرودههای خود برای امام امت را همزمان با سالروز ارتحال بنیانگذار انقلاب اسلامی منتشر کرد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، عبدالرحیم سعیدیراد شاعر، همزمان با فرارسیدن سالروز ارتحال امام خمینی (ره) بنیانگذار انقلاب اسلامی در سرودههای خود ادای دینی به امام و انقلاب کرده است. این سرودهها به شرح ذیل است:
یک روز گذر کرد از این کوچه پر درد
مردی که برای دل ما آینه آورد
هرچند که بیتاب ترین مرد زمین بود
با داغ شهیدان شما حوصله میکرد
ای سبزترین فصل! مزن حرف جدایی
امروز ببین باغ دلم بی تو شده زرد
دیروز حضور تو شفای دل ما بود
امروز چه پژمردهام از داغ تو ای مرد!
هر چند که مهمان ملائک شدی، اما
یک روز به این باغ زمستان زده برگرد!
*****
ای که از آغاز می جویم تو را
از شب اعجاز می جویم تو را
یک جماران حرف با من داشتی
یک نیستان راز می جویم تو را
در دل خرداد گم کردم تو را
در تب پرواز می جویم تو را
گاه در فریاد مظلومان خاک
گاه در یک ساز میجویم تو را
آه و افسوس از تو غافل بودهام
اینک اما باز می جویم تو را
*****
«شب زخم خورده»
ای شب که دلی چو ماه داری
در سینه هزار آه داری
ای محرم راز هر چه عاشق
همپای نیاز هر چه عاشق
همراه علی(ع) و خیل اصحاب
بیدار تویی و ما همه خواب
ای شب که رفیق راه بودی
با یوسف ما به چاه بودی
با نوح به درد دل نشستی
با کشتی او به گل نشستی
برخیز و بیا وضو کن امشب
با آینه گفتوگو کن امشب
ای شب که دلی بزرگ داری
در سینه غمی سترگ داری
من نیز شکستهبالم امشب
مجهولترین سؤالم امشب
با باد و تگرگ آشنایم
ابریست هوای چشمهایم
بغضی که نشسته در صدایم
ره بسته به روری واژههایم
امشب که ز بوی عشق مستم
از سکر «سبوی عشق» مستم
ای شب که دلی چو ماه داری
در سینه هزار آه داری
آرام ز جای خویش برخیز!
در ساغر تشنهام عطش ریز !
آرام به من بگو چه دیدی
آن دم که به اوج غم رسیدی
آن دم که یگانه یارمان رفت!
آیینه روزگارمان رفت!
رفت آنکه حقیقتیست زنده
در سینه روایتیست زنده
رفت آنکه چو نوح ناخدا بود
از هر چه به جز خدا، جدا بود
رفت آنکه ز نسل آسمان بود
آرام و متین و مهربان بود
مقصود تمام عارفان، او!
سر حلقة خیل عاشقان، او!
میراث تمام انبیا، او!
از حیله «ما» و «من» جدا، او!
با آل رسول، همسخن او
مانندخلیل بت شکن، او
او زاده ذولفقار حیدر
فرزند عزیزی از پیمبر
او «نقطة عطف» عشق و مستی
آیینهای از خدا پرستی
او «بادة عشق» خیل مستان
او خال لب خدا پرستان
او از «ره عشق» تا خدا رفت
آسوده به سوی آشنا رفت
ای شب، شب زخم خورده برخیز
در ساغر تشنهام عطش ریز!
آیینه عشق واژگون شد
دامان سپیده لالهگون شد
انتهای پیام/