تحول دینداری ایرانیان و نقدی بر شیوه سنجش آن
سنجش تحولات دینداری که عموماً به دست جامعهشناسان دین و نه اندیشمندان دینی صورت میگیرد، فاقد مؤلفههایی است که بتواند تحلیل جامعنگری به تصمیمگیران حکومت عرضه کند و تصویری همهجانبه از مدل دینداری ایرانیان و مقایسه آن با گذشته ارائه کند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، عطیه کشتکاران دکترای فلسفه دین نوشت:
امروزه مناسک مذهبی شاخصترین ملاک بروز و ظهور دینورزی است و همواره در مناسبتهای خاص، با پرسش از کم و کیف تدین افراد جامعه جان تازه میگیرد. «مشاهده» یکی از شایعترین روشهای جمعآوری اطلاعات است که منجر به توصیف و تحلیل وضعیت موجود میشود، اما سنجش روشمند این موضوع را جامعهشناسان دین بر عهدهدارند.
اولین تحقیق ملی که پیش از انقلاب اسلامی ایران در این زمینه صورت گرفت، پژوهشی در رابطه با ارزشها، نگرشها و رفتار مردم ایران بود. تنها بخش کوچکی از این پروژه به دین اختصاص داشته و «مرحوم دکتر اسدی» و همکارانش در سال 1353 آن را به انجام رساندند. این تحقیق بنا بود تا هر پنج سال یکبار اجرا شود، اما عدم ثبات کشور در تحولات سال 1358 مانع از تحقق آن بهصورت ملی شد و سر آخر محدود به شهر تهران انجام گرفت. جنگ تحمیلی، مانع دیگری بر ادامه این تحقیق شد تا از دهه هفتاد اینگونه تحقیقات از سر گرفته شود. در سال 1374 «دکتر منوچهر محسنی» در ادامه کار مرحوم اسدی، تحقیقی با عنوان «بررسی آگاهیها، نگرشها و رفتارهای اجتماعی و فرهنگی در ایران» را به انجام رساند. ازآن پس تاکنون حدود 10 مورد از تحقیقات ملی در این زمینه صورت پذیرفته و دادههای نهفته در این پژوهشها، ساختار سنجش «تحول دینداری ایرانیان» را میسر کرده است.
مفهوم تحول، برگرفته از بررسی تغییرات نهفته در ملاکها است. این موضوع نیازمند عناصر مشترکی است که بتوان آنها را در بازههای زمانی مختلف بررسی و مقایسه کرد. ابعاد مختلفی از دینداری نظیر وجوه اعتقادی، تجربی، عاطفی، اخلاقی، رفتاری و مناسکی درمجموع امکان شناخت ما را از وضعیت دینداری ممکن خواهند ساخت و ترسیم تحول دینداری، دورنمایی از آینده به ما خواهد داد. از دیگر کاربردهای حائز اهمیتِ، روشن ساختن تحول دینداری، احصاء آسیبها و تهدیدات دینداری و تجدیدنظر در سیاستگذاریهای فرهنگی کشور است.
اما سنجش تحولات دینداری که عموماً به دست جامعهشناسان دین و نه اندیشمندان دینی صورت میگیرد، فاقد مؤلفههایی است که بتواند تحلیل جامعنگری به تصمیمگیران حکومت عرضه کند و تصویری همهجانبه از مدل دینداری ایرانیان و مقایسه آن با گذشته ارائه کند. برخی از پیشفرضها و عناصر بررسی تحولات دینداری که موجب «خطای شناختی» در این زمینه میشوند، از قرار زیر است:
1. پذیرش تدین شخصی و جامع ندیدن دین:
در سالیان اخیر، شخصیسازی دین رواج پرشتابتری گرفته است. باورها و رفتارهای ناهمسو و بعضاً متعارضی که گاه در دایره شریعت تعریف میشوند و گاه فرسنگها با فلسفه آن فاصلهدارند. اما وجود هرکدام از باورها و کردارهای دینی در سنجش التزام به دینداری و بررسی تحولات، بهنوعی فرد را در زمره طیفی از دینداران قرار میدهد. در قرآن کریم، موارد متعدّدی از خوی گزینشگری احکام، مورد شماتت قرارگرفته که از آن جمله میتوان به آیه: «اَلَّذینَ جَعَلُوا القُرءانَ عِضین» و آیهی شریفهی «وَ یَقولونَ نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَ نَکفُرُ بِبَعض» اشاره کرد که خطاب به منافقین است. اگر در تحلیل دینشناسی خود به فرموده رهبر معظم انقلاب: «ایمان را متلزم به عمل بدانیم» چهبسا وجه ایمانی تدین خالی از رفتار، کمرنگ باشد. بنابراین تنها در سایه دینی جامعنگر است که اعتقاد حقیقی، نشانههای خود را نمایان میسازد. با این وجود، به این دست ملاحظات در تحقیقات کمیت محور سنجش دینداری، بهایی داده نمیشود.
2. ابهام در اولویتسنجی مؤلفههای دینی:
هر یک از مؤلفههای دینداری، ضریب مشخصی در برآیند فهم دیانت از جامعه دارند. به زبان فیلسوفان دینپژوه، هر مذهب خاص، دارای گوهر و صدفی درونی است. لب لباب دین و پوسته آن هرکدام از اولویت و اهمیت متفاوتی برخوردارند. در روایات دینی هم بر ابعادی از دین، بیش از دیگر وجوه تأکید شده است. بهعنوانمثال «اقامه نماز» همواره بهعنوان یکی از خط قرمزهای مذهب اسلامی مطرح بوده و «عدالتطلبی و عدم سرسپردگی به ظلم» از خصیصههای بارز شخصیت دینی است. بنابراین اگر تمام مؤلفههای دینداری در عرض یکدیگر سنجیده شوند و نسبتها فهمیده نشود، نمیتواند تصویر دقیقی از کیفیت دین و تحولات آن به مخاطب ارائه داد.
سنجش حقیقی دینداری، امری بعید است:
از دو منظر پیچیدگی سنجش حقیقی دینداری را میتوان نگریست. نخست آنکه اعتقادات دینی، امری ذهنی است. ایمان در بعد باور قلبی قابل قدرشناسی نیست. از حیث اقرار زبانی هم عوامل گوناگونی ممکن است موجب تفاوت معنادار میان حقیقت و واقعیت بیرونی ایمان متدین شود. بهعنوانمثال، کتاب: «همه دروغ میگویند» بر این ایده تمرکز دارد که نتایج حاصل از پژوهشها به علل متفاوتی از حقیقت به دورند و همه افراد بهنوعی در پاسخ به این پیمایشها به ورطه دروغگویی کشانده میشوند. بر این اساس، تنها سنجش مظاهر مذهب در مقیاس محدودی به اختیار و توانایی بشر است و شاید لازم باشد برای این موضوع از روشهای دیگری بهره جست.
1. بیتوجهی به روندهای جهانی:
گسترش ارتباطات و اطلاعات، پدید آمدن انواع انحرافهای اخلاقی، بروز معنویتهای نوپدید و ادیان نوظهور و دیگر عوامل متعدد و مؤثر بر دینداری انسان جهانی را نبایستی در سنجش دینداری نادیده گرفت. ایران، جزیرهای جدا افتاده از تحولات نیست و ناخودآگاه اینگونه عوامل بر اعتقادات دینی ایرانیان تأثیر دارد. آنچه مورد اهمیت است، آن است که مسلمان ایرانی چه مقدار همسو و چه قدر در تقابل با این روندها همکاری میکند. به بیان بهتر، اگر تغییرات دینداری ایرانیان بدون توجه به تحولات دینداری در جهان انجام پذیرد، یکی از مهمترین بازیگران کیفی و اساسیترین متغیرهای آزمایش، نادیده گرفتهشده است.
2. اکتفا به دین فردی و تحدید به تفرد:
سنجش دینداری موضوعی است که در بستر جوامع سکولار رشد یافته و حتی بومیسازی مؤلفهها نیز ما را از انحصار دین به تدین فردی چندان منحرف نمیکند. ساختار، مسیر و چارچوب مطالعات سنجش دینداری، تقریباً در فرم خاصی جا افتاده و ابداع و تغییر در آن، تابویی تحمیلی و محدود است. ضروری است که ما در سنجش دینداری ایرانیان، ناظر بر معنایی از دین که در سنت و اقلیم زبانی ایرانی غالب است، یعنی «اسلام به خوانش تشیع ایرانی» پژوهش کنیم. اما در سنجشهای موجود، مفاهیم دینی بهعنوان پدیدهای شخصی فهم میشود.
در این زمینه، رویدادی مثل شرکت در «پیادهروی اربعین» نیز بهعنوان حضور در یک منسک دینی، انگاره میشود و نه مشارکت در یک رخداد معنویت باور و جهانی که میتواند بر موازنه تاریخی حق و باطل تأثیر گذارد. «عدالتطلبی» و «سرباز زدن از ظلم طواغیت» در این سنجش نقشی محوری ندارد، حالآنکه انقلاب اسلامی ایران این ویژگی را نهتنها در میان ایرانیان که در میان آزادگان جهان حیات بخشیده و به غلیان انداخته است.
انقلاب اسلامی حضور دین را در عرصهای فراتر از زندگی فردی و در قلمروی مناسکی از زیست عمومی نشان میدهد که در آن، دین به متن حیات اجتماعی مبدل شده است. در این خوانش، این معنا کاملاً هویدا است که دین در عرصه سیاسی رسوخ و در زمینههای اجتماعی اثر محسوس دارد. بهعنوانمثال: «مناسک عاشورا» پس از انقلاب بهیکباره بُعدی تماماً سیاستمدارانه به خود گرفت و کارکردی اجتماعی پیدا کرد؛ امامرحمةاللهعلیهاز این بعد مغفول بهره برد و قیام 15 خرداد را در این ظرفیت تعریف کرد. همچنین در عصر انقلاب اسلامی، ابعاد اجتماعی و سیاسی و کلان بستر مناسک دینی، نقشی محوری پیدا کرد. در ایام دفاع مقدس نیز مفاهیم جنگ رنگی از مناسک داشت که کالبد: «حماسه، حضور، دفاع، شهادت و ایثار» را تغذیه میکرد. اسلام بر مسائلی چون: «زکات، خمس، نماز و ...» بناشده که ممکن است جنبه فردی برخی از آنها غالب باشد، اما در روایات ما این تعبیر وجود دارد که هیچ چیز بهاندازه «حکومت و ولایت» حائز اهمیت نیست. از آسیبهای تاریخی مذهب اندیشی معاصر، غفلت، فراموشی و بلکه انکار این هیکل عظیم از دین بوده است. زمانی که این کلان شاخصهها زنده میشوند، بُعد اجتماعی دیگر فروعات شریعتی نیز یکباره بروز مییابند. این سطح از دینداری، قبل از پدیده انقلاب اسلامی 57 وجود نیافته بود. این مهم لزوم شناخت پیچیدگیهای انواع دینداری را مشخص میکند.
توجه دیگرگونه به مؤلفههای سنجش دینداری و دقت نظر در عوامل تحول تدین ایرانیان، آیندهی متفاوتی را رقم خواهد زد. اگر به دین جمعی و مذهبی که میتواند در عرصه جهانی منشأ اثر باشد، رسمیت داده شود، چهبسا با توش و زاد اصیلتری بتوان اعتلای دین را فراهم کرد. تحقق حق و به حاشیه راندن باطل، وعدهای است که خداوند در کتاب مقدسش به آن اذعان داشته. در آیه 81 سوره مبارکه اسراء میخوانیم که: «وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا» «و بگو حق آمد و باطل نابود شد! آرى باطل همواره نابود شدنى است.»
اگر دینپژوهان و سیاستگذاران جامعه، دورنمای دینشناسی را ارتقای پرچم «حق و ایمان و استقامت» بدانند، برنامه نوینی در ارزیابی آن خواهند نوشت که عناصر حقیقی دین را در بند پیمایشهای مرسوم، حبس نمیکند.