عنصر «آگاهی» و سرنوشت نژادپرستان
عباس سلیمی نمین پژوهشگر تاریخ معاصر نوشت: تجمعات علیه اسرائیل تاکنون تا حد بسیاری منجر به تغییر لحن بیبیسی، سی ان ان و... شده است؛ سقوط برج و باروی نژادپرستان رابطه تنگاتنگی با آگاهی بیش از بیش نسبت به ۷۵ سال اشغال فلسطین و حواشی گسترده آن دارد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران نوشت:
تداوم جنایت کم سابقه در تاریخ بر اساس سیاست نسلکشی در غزه پرسشهای بیشماری را در مورد راه حل عاجل چگونگی مواجهه با صهیونیستها، مطرح ساخته که پاسخی از روی تأمل را میطلبد.
البته قبل از آن بر این نکته باید تأکید کرد که پدیده «صهیونیسم» مشکل فلسطین، حتی لبنان، اردن، سوریه، مصر و... محسوب نمیشود، بلکه همان گونه که در قطعنامه 3379 مجمع عمومی سازمان ملل آمده بود«ZIONISM IS RACISM» جهان، با بحران به بنبست رسیدن نژادپرستانی مواجه است که برای بقاء از هیچ عمل غیر انسانی دریغ نمیورزند.
هر چند این جماعت به نسبت جمعیت جهان حتی به نسبت یهودیان جهان، اقلیتی ناچیزند، اما از گذشته تاریخی پیدا و پنهانشان، درگیر کثیفترین اشتغالات پر سود بودهاند.
آنان با اموری چون تجارت بردگان سکس و شبکههای گسترده مرتبط به آن، تجارت اجزای بدن انسان، تبادلات مال ربوی اسارت بار، انحصارات دارویی مهلک و مخدر، ترویج کازینوها و... در دو زمینه برای خود موقعیتی هر چند بسیار شکننده رقم زدهاند: برخورداری از کارتلهای رسانهای، و گردآوری سرمایههای انبوه که آنان را به گل سرسبد نظام سرمایهداری مبدل ساخت.
با اتکا به این دو اهرم، صهیونیستها امروز تهدیدی برای سلامت و امنیت جهان شدهاند.
با توجه به اینکه ملتهای اروپا در مهار این پدیده تجربهای تاریخی دارند و آبشخور و خاستگاه این نژادپرستان هم کشورهای پیشقراول سرمایهداری است مسئولیت غربیها در قبال این پدیده شوم بیش از دیگران است.
قرن یازدهم به بعد برخی رهبران روشنفکر غربی که حساب اشرافیت یهود (یهودیت قومی) بی اعتقاد به مبانی دینی را از پیروان این دین الهی (یهودیت دینی) جدا میدانستند تلاش داشتند تا با تمهیداتی از خشم مردم به سبب اعمال کثیف اشرافیت یهود، بکاهند.
ویل دورانت در محموعه «تاریخ تمدن» به تدابیری در این زمینه اشاره میکند: «در سال 1451، کاردینال نیکولای کوزایی، یکی از روشنفکرترین مردان قرن پانزدهم، یهودیان حوزه خود را موظف ساخت که غیار به خود نصب کنند تا از دیگران شناخته شوند... دوکهای باواریا که از خطر «آفت یهود» به هراس افتاده بودند کلیه عبریها را از دوکنشین خود بیرون راندند. گود فری، اسقف وورتسبورگ، که قبلاً در فرانکونیا به یهودیان اختیار و آزادی عمل کامل داده بود، اینک ایشان را نفی بلد کرد؛ در یکایک شهرها، یهودیان به زندان افتادند و هر چه وام داده بودند سوخت شد.»(تاریخ تمدن، ویل دورانت، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ هفتم، سال 1380، جلد 6 ، ص 865)
ویل دورانت که خود با یهودیان همدلی دارد کمتر به دلایل خشم مردم در غرب از اشرافیت یهود میپردازد، اما در این فراز وقتی به سوخته شدن وامها اشاره میکند به خوبی روشن میشود که خشم مردم، از اعمال کثیف اشرافیت یهود از جمله رباخواری بوده است، برای همین سعی میشد که آنان در اجتماعات متمایز شوند تا به گونهای با اعمال مغایر سلامت جامعه، آن را به خطر نیندازند: «شهر ونیز مدتهای دراز پناهگاه خوبی برای یهودیان بود. چند بار اقداماتی برای اخراج یهودیان ازآن شهر به عمل آمد(1487-1395م.)، اما مجلس سنای ونیز به عنوان خدمتگزاران مؤثر تجارت و مالیه کشور از ایشان جانبداری میکرد... در سال 1516 سنای ونیز پس از شور با سران قوم یهود مقرر ساخت که عموم یهودیان، به جز عده معدودی که اجازه مخصوص داشتند در قسمتی از شهر که به نام «گتو» خوانده شده سکنا گزینند.»(همان، ص 868)
اما بعد از انقلاب صنعتی اروپا که همه ارزشهای انسانی در نظام سرمایهسالاری قربانی ثروتاندوزی شد وضعیت و موقعیت اشرافیت یهود بسیار متفاوت گشت.
این جماعت شرور و تخریبکننده همه اصول اخلاقی، با «تئوریپردازی» در قالب «صهیون» در آمد و با «تاریخپردازی»، شرارت و تخریبگری خود را مظلومیت جلوه داد؛ لذا برای نسل جوان مسیحی پدیدهای نو به حساب آمد.
اما اکنون تحولات در عرصه ارتباطات، موقعیت برتر صهیونیستها را در حوزه انحصارات رسانهای به شدت متزلزل ساخته است؛ علاوه بر این، امروز ملتهای غربی در تلاش برای احیای ارزشهای خانواده و کلیه اصول اخلاقی، صهیونیستهای ثروت پرست را آشکارا در مقابل خود میبینند و بر خلاف دولتهای پیشقراول سرمایهداری که تماماً در خدمت فرزند نامشروعشان قرار دارند، به مسئولیت خود در برابر این پدیده شوم واقفند.
رنگینپوستانی که طعم نژادپرستی را چشیدهاند و سفیدپوستانی که آگاهی آنان از جنایت صهیونیستها روز به روز رو به فزونی است خروش مشترک تعیین کنندهای دارند.
نباید فراموش کرد به همین میزانی که امروز آمریکا، انگلیس و فرانسه به صهیونیستها چسبندگی دارند، چند دهه قبل به رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی چسبندگی داشتند، اما تظاهراتهای گسترده مردم در غرب موجب شد که برای جلوگیری از زایل شدن تمام اعتبارشان در سطح جهان از پشتیبانی از آپارتاید دست بردارند.
آن چه ضرورت پایان دادن به نژادپرستی را بر همگان بهویژه در غرب مسلم میسازد عنصر «آگاهی» است.
میبایست به طور مستند جنایات صهیونیستها برای بر پا نگهداشتن اسرائیل، یعنی پایگاه نژادپرستان شرور عالم، را بازخوانی کرد؛ جنایاتی که این جماعت حتی بر یهودیان روا داشتند تا آنان را به کوچ به سرزمینهای اشغالی وادار کنند.
الی لوبل- محقق یهودی مقیم فرانسه- به نقل از منابع اسرائیلی ثابت میکند که چگونه صهیونیستها با کشتار یهودیان دینی آنها را وادار به ترک وطن میکردند.
لنی برنر، یک محقق یهودی دیگر در تحقیق خود در این زمینه با اشاره به نقش ولادیمیر ژابوتینسکی- یکی از رهبران افراطی صهیونیسم- که سالها بهعنوان «عضو هیئت اجرایی صهیونیسم» در نقاط مختلف جهان نقش بهسزایی در وادار کردن یهودیان به مهاجرت به فلسطین داشت مینویسد: این که چرا ژابوتینسکی بهخصوص روز 18 ژانویه 1923 را برای کنارهگیری از هیئت اجرایی صهیونیسم انتخاب کرد مسئلهای است که با یک نکته پر اهمیت ارتباط دارد... آن روز قرار بود که ژابوتینسکی در مقابل یک کمیسیون ویژه تحقیق حاضر شود تا درباره روابطش با سیمون بت لبورا (از عوامل قتل و غارت یهودیان در اوکراین و ایجاد وحشت در میان آنها) توضیح دهد.»(مجموعه یادداشتهای روزانه هرتسل، جلد چهارم، به نقل از لنی برنر، ص 90)
اکنون توجه به این مسئله مهم ضروری مینماید که صهیونیستها که از سقوط پایگاه نژادپرستانهشان احساس خطر میکنند ارتکاب چه جنایات دیگری را در مخیلهشان دارند.
آن چه این روزها آنها را بسیار خشمگین ساخته مواجهه با افکار عمومی است.
بهطور مسلم در برخورد با این پدیده شوم همه آحاد جامعه بشری باید مسئولیت پذیر باشند، اما قطعاً مسئولیت مردم غرب، سنگینتر و مؤثرتر خواهد بود؛ زیرا آنان با هزینه بسیار کمتر قادر خواهند بود دولتهای خود را وادار به حمایت نکردن از اعمال جنایتبار این نژادپرستان که تهدیدی جدی برای جامعه جهانیاند، کنند.
تجمعات بیبدیل در واشنگتن، لندن، پاریس علیه اسرائیل تاکنون تا حد بسیاری منجر به تغییر لحن بیبیسی، سی ان ان و... شده است؛ سقوط برج و باروی نژادپرستان رابطه تنگاتنگی با آگاهی بیش از بیش نسبت به 75 سال اشغال فلسطین و حواشی گسترده آن دارد.
انتهای پیام/