آمریکا و ماشین «توهم سازی راهبردی» در جنگ غزه
برخی مراکز مطالعاتی وابسته به محور آمریکایی با توسعه برخی توهمات راهبردی در تولیدات خود به دنبال تحقق اهداف رسانهای غرب و رژیم صهیونیستی در عرصه جنگ روانی هستند.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، این روزها تحلیلهای متنوعی در رسانههای مختلف در خصوص عملیات طوفان الاقصی و بررسی عوامل آغاز و پیش بینی افقهای فراروی آن مطرح شده که بیشتر آنها چندین خطای راهبردی دارند.
پایگاه خبری العهد با انتشار مقالهای، این اشتباهات راهبردی را برشمرده و مینویسد: اول: بزرگترین اشتباه این است که تصور میشود جنگ غزه جنگ بین اسرائیل با گروههای فلسطینی است که با حمایت آمریکا انجام میشود. این در حالی است که جنگ مذکور تقابل بین پروژه استعماری غرب به سرکردگی آمریکا و عاملیت اجرایی رژیم صهیونیستی با محور مقاومت است که در این مرحله، حماس و گروههای مقاومت غزه نمایندگی آن را بر عهده دارند.
دوم اینکه بسیاری از این تحلیلها اینگونه نشان میدهند که درگیری کنونی یک درگیری نظامی در چارچوب موازنه قدرت بین دو محور است، اما واقعیت این است که جنگ کنونی جنگ ارادهها است که از مدتها قبل آغاز شده و ابزارهای متنوعی نظیر محاصره، ابزارهای رسانهای، فتنه انگیزی و حملات نظامی در آن به کار گرفته میشود. عملیات اخیر نیز بعد از ناامیدی دشمن در شکستن اراده مقاومت آغاز شده، اما نتوانسته به اهداف خود در آسیب زدن به نیروهای مقاومت و از بین بردن گزینه مقاومت در میان ملت فلسطین و ایجاد یأس و ذلت و مهاجرت در میان آنها دست پیدا کند.
سوم: بیشتر تحلیلهای غربی این فرضیه را مطرح میکنند که آمریکا و اسرائیل نسبت به وجود مرحله آینده و اینکه آمریکا از طریق آن بتواند تحولات بعد از درگیریهای را مدیریت کند، خوشبین هستند. این در حالی است که دور اخیر درگیریها بیسابقه بوده و شباهتی با درگیریهای گذشته در سطوح منطقهای و بینالمللی ندارد. اگر در درگیریهای گذشته اهداف جزئی نظیر تثبیت قواعد درگیری یا بازدارندگی دشمن مطرح بوده، اما این بار محور اهداف رژیم صهیونیستی از بین بردن کامل آرمان فلسطین از طریق یهودیسازی قدس و ایجاد روابط عادی با کشورهای عربی و به انزوا کشاندن و محاصره مقاومت و در نهایت از بین بردن آن است.
اگر بخواهیم جنگ اخیر غزه را با دیگر جنگها مقایسه کنیم، نزدیکترین قیاس آن جنگ 33 روزه لبنان است که البته اختلافات اساسی با آن نیز دارد، چرا که در جنگ کنونی نوعی مرکزیت هماهنگی و توزیع نقشها میان محور مقاومت وجود دارد که در جنگ گذشته این دستاورد محقق نشده بود. در حال حاضر غزه رها نشده و بسیاری از شهرها و کشورها نظیر یمن و لبنان و سوریه و عراق و ایران در سطوح مختلف از آن حمایت سیاسی و نظامی میکنند.
رژیم صهیونیستی در این دوره از درگیریها از بین بردن کامل مقاومت فلسطین را مطرح کرده و مانند دورههای گذشته درگیریها تنها به دنبال تقویت بازدارندگی نیست. این اعلام هدف، اسرائیل را به دردسر انداخته و ادامه روند مقاومت بعد از پایان جنگ به معنی شکست اسرائیل خواهد بود.
به این ترتیب تحلیلهایی که مراکز مطالعاتی و رسانههای غربی نزدیک به دولت آمریکا در خصوص اداره نوار غزه بعد از حماس توسط نیروهای چند ملیتی و کشورهای عربی و به ویژه سعودی مطرح میکنند، توهماتی استراتژیک بیشتر نیست، چرا که مقاومت غزه کاملاً مقاوم و پایدار است و بیش از اینکه احتمال سقوط آن وجود داشته باشد، احتمال سقوط نتانیاهو و تیم وی مطرح است.
نکته مهم دیگری که وجود دارد، این است که گرچه رژیم اسرائیل در غزه در حال جنگ است، اما طمع استراتژیک به کرانه باختری نیز دارد و آن را بزرگترین خطر برای خود و مراکز حیاتی خود میداند، به همین علت از بین بردن نوار غزه یا ناکارآمد کردن آن در ورای مرزهای سرزمینهای اشغالی به معنی مقدمه سازی برای از بین بردن کرانه باختری است.
همانطور که دشمن صهیونیستی شکست خود در لبنان را هرگز فراموش نکرده و گزارشهای استراتژیک اسرائیل همچنان به دنبال انتقام این شکست است، باید به این نکته اشاره کرد که تلآویو در صورتی که موفق به از بین بردن فلسطین شود، بلافاصله تلاشهای خود را معطوف لبنان میکند تا بتواند مقاومت لبنان را از بین ببرد. لذا پشتیبانی مقاومت لبنان در این جنگ تنها بر اساس روابط برادری و انسانی و وحدت آرمان و سرنوشت این دو نیست، بلکه برای حزبالله نیز جنبه حمایت از خود و کشور را دارد.
این نکتهای است که تمامی ملتهای منطقه باید به آن توجه داشته باشند و بدانند که حمایت از آرمان فلسطین و مشارکت در این جنگ بخشی از دفاع از خود تلقی میشود، چرا که در این صورت با پروژه استعماری سلطه طلبانهای مواجه میشوند که گرچه سستتر از تار عنکبوت است، اما در آینده آنها را نیز تهدید می کند.
انتهای پیام/