نگاهی به فیلم «آبی روشن»| بهرنگ فیروزه
سالها پیش و جایی حوالی نیمه نخست دهه هشتاد، بخشی در جشنواره فیلم فجر بهنام سینمای معناگرا راه افتاد و آثار زیادی هم در آن به نمایش درآمد، فیلمهایی از جنس سینمای مخاطب خاص که در اکران توفیقی نیافتند و تعدادی از آنها هم هیچگاه رنگ پرده را ندیدند.
خبرگزاری تسنیم ـ محمد جلیلوند
سالها پیش و جایی حوالی نیمه نخست دهه هشتاد، بخشی در جشنواره فیلم فجر بهنام سینمای معناگرا راه افتاد و آثار زیادی هم در آن به نمایش درآمد، فیلمهایی از جنس سینمای مخاطب خاص که در اکران توفیقی نیافتند و تعدادی از آنها هم هیچگاه رنگ پرده را ندیدند! پس از برداشتن این بخش در سالهای بعد، همچنان به تکوتوک آثاری با این مختصات برخورد میکنیم که برای روایت قصه خود به استعاره و تمثیل پناه میبرند. فیلم سینمایی «آبی روشن» ساخته بابک خواجهپاشا که روز گذشته برای اهالی رسانه به نمایش درآمد، تازهترین نمونه در این باب است که میتوان آن را در زمره سینمای دینی نیز قرار داد.
فیلم با تمرکز روی قهرمان خود (حاجیونس) که صاحب معدنی در شهری کوچک است، آغاز میشود و خیلی زود به حادثه محرک و سپس نقطه عطف اول میرسد. نویسنده فیلمنامه پیش از اینکه داستان به این نقطه برسد، یونس را در موقعیتهای مختلف قرار میدهد و روی وجوه مردمدارانه او تأکید میکند، برای مثال هم میتوان به سکانس حضور او در خانه خانواده مقتول برای رضایت گرفتن بابت قتلی غیرعمد اشاره کرد. قضیه رفتن یونس به مشهد برای اهدای سنگ فیروزه به تولیت آستان امام رضا(ع) و خادمشدنش، ایده مناسبی برای قرار دادن قهرمان فیلم در برابر موانع مختلف برای رسیدن به خواسته قلبی خود است.
دزدیده شدن سنگ و اتفاق تلخی که برای نگهبان میافتد، قصه را وارد پرده میانی کرده که در آن از الگوی جذاب و موفق سفر قهرمان سود برده شده است. تلاش یونس برای یافتن ردی از ایوب و پسرش که بابت دزدی تحت تعقیب است، موتور حرکت فیلمنامه محسوب میشود. حضور و همراهی دختری جوان که عروس ایوب بوده، سروشکل بهتری به درام میبخشد و قصه را با قوت بیشتری پیش میبرد، هرچند شخصیت دختر میتوانست بهتر از اینها از کار درآید و عمق بیشتری داشته باشد.
خواجهپاشا برای پُرتر کردن نیمه میانی فیلم خود، داستانکی را با محوریت سرباز وظیفه جوان اهل قم و متهمش که باید به پاسگاه تحویل بدهد خلق کرده است، قرینهای برای قصه اصلی و همذاتپنداری دختر جوان و متهم دستبند زدهشده که اندکی فضای آرام و کند فیلم را تغییر میدهد، در این بخش فیلمساز با استفاده از استعاره، قصه خود را به المانهای مذهبی در رابطه با حضرت امام هشتم(ع) گره زده است که نمونه آن را در سکانس حضور آنها در جاده فرعی جنگلی و آزاد کردن آهوی گرفتار در تله شکارچیها بهدست حاجیونس میبینیم.
در فیلمهایی از این جنس که شخصیتهای متضاد مجبور به حضور کنار هم میشوند، تحول درونی اهمیت زیادی دارد اما این اتفاق بهشکلی ناقص در فیلم رخ میدهد و تأثیر لازم را روی تماشاگران خود ندارد. نقطه عطف دوم هم خوب از کار درآمده، کار در معدن شوک مناسبی به داستان میدهد و آن را وارد مرحله گرهگشایی میکند و پایان متفاوتی را رقم میزند.
آبی روشن از آن دسته فیلمهایی است که عمده تمرکز خود را روی انتقال پیام گذاشته است و همین هم سبب شده است از سایر عناصر دراماتیک تا حدودی غافل شود، برای مثال میتوان به کندی ریتم و انتخاب نهچندان دقیق برخی از بازیگران آن اشاره کرد. مهران احمدی در نقش حاجیونس بازی متوسطی را ارائه کرده و فاصله میان خود و نقش را از میان برنداشته است. سارا حاتمی انتخاب بهتری برای نقش دختر جوان است و چند لحظه کوتاه درخشان در بازیاش دیده میشود، در نقطه مقابل، مهران غفوریان قرار دارد که با وجود کوتاهی حضورش روی پرده سینما درخشان است و میتواند نامزد سیمرغ بلورین نقش مکمل شود.
انتهای پیام/+