روایت تسنیم از تشییع شهید صالحی/ خاک بروجرد کیمیا شد + فیلم
دخیلها و ارادتها به پیشواز شهید «عباس صالحی» در بروجرد آمده تا او را میان هرولهها و طوافها تشییع کنند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از بروجرد، شامگاه جمعه بود که پیکرش را آوردند، از آن جمعهها که حالوهوای انتظار دارد و اشکهای در خفا را. نوای رفیق شهیدم حسینیۀ ثارالله را به سالهای آژیر، بمب و ترکش بردهاست.
پیکر شهید صالحی میان ازدحامهای سلام و صلوات از راه میرسد. مردم حلقه زدند بهدور تابوت، طواف شدند دور دخیلی که از سوریه آمده بود و هوای حرم را داشت.
هر کسی میخواست دستش به تابوت برسد و تن را بیاراید به یادگار حرم. دختری هی تسبیحش را میآویخت به تابوت و هی با دانههای اشک صلوات میفرستاد.
اصلاً مگر اشک میقات دل نیست؟ حالا اینجا هم این اشکها هستند که به پیشواز شهید صالحی آمدهاند تا همهٔ دخیلها و ارادتها به اجابت برسد. رازها و دلها در هم میجنبند و روحانیترین حضورها به آسمان میرسد.
خلوتگه حرفهای نگفته
میبینی حالوروز مرا؟ من سالها است که شولای تن را دور از جبههها به هوای شهادت آویختهام. این را جانبازی میگفت 40 درصد که عمری را در سنگرها پیر کرده بود و حالا در هوای دیدار شهید جوان شده بود.
کمی آن طرفتر پدر شهید صالحی بالای سر تابوت رفتهاست و هی صورت پسرش را میبوسد و هی میبوید. اینجا خلوتگاه حرفهای ناگفته است، اینجا خلوت انس پدر است و جوانی جانرفته از تن.
چه کسی میداند در ذرهدرهٔ جان پدر چه گذشت، وقتی لب را به پیشانی عباس گذاشت و فقط میگفت بالابلند من. «انکسر ظهری» از داغهای فرزند که عمر را خراش میدهد و استخوان را میساید به طاقتهای جانبرلب.
مادر را بگو، چه میکشد از جای خالی عباس، حالا چه کسی حتی از راههای دور قربانصدقهاش برود و برایش از حرم حضرت زینب خاک تبرک بیاورد و سجادههای زیارت را؟
شبزندهداری با شهید
دل مادر که گرفت پیشانی سایید به دستهای پسر و هوای حرم ریخت در میان چادر سیاهش. شالودۀ چشمهایش آمیخته به مصیبت است و شکننده با خبر داغ.
تن بستهاست به آههای پیچیده در سکوت. یاد جگرگوشه که میآید، طاقت نمیآورد. کفن را میبوسد و خونبهجگر میشود. صدای ریزریز اشکها شانههای مادر را تکان میدهد.
پدر و مادر دل از تابوت نمیکنند، جمعیّت هم. هرچه هست اینجا میعاد بیقرارانی است که آمدهاند در کنار شهید صالحی به قرار برسند و به دمی آسودگی. شب از نیمه گذشتهاست و هنوز شمع و صلوات و بوی گلاب در حسینیه پخش است.
جمعیّت بست نشستهاند تا صبح که شهید صالحی را بدرقه کنند با جان شسته در نجواهای سحر و رمضان کریم. بوی گلاب و عطر حرم دل را به شبزندهداری حواله میدهد.
متبرک به تابوت شهید
حالا صبح شدهاست. از هر گوشهٔ شهر دستهدسته میآیند به موعد بهشت شهدا. جنبشی زیر لبها خود را نمایش میدهد با صلواتی خوشالحان و به خوش آمدی ای شهید، به التهابهای در سینه و شرحهشرحههای بیطاقت.
جمعیّت تابوت شهید را چنان تنگ در برگرفتهاند که امکان انتقال به بهشت شهدا نیست. مردم را دقایقی میگذارند بهحال خود که فقط زهر هجرانکشیده میداند قند لحظههای وصال را.
و کدام وصال بالاتر از اینکه یک هجرکشیده از زهر انتظار به دیدار شهید برسد؟ زائران پیراهنهای فراق را متبرک میکنند به یوسف خونینکفن تا تن سوخته در آتش ابراهیمشان را گلستان کند.
هنوز جمعیت مجموع بهدور شهید به بهشت شهدا نرسیدهاند، آخرین لحظههای دیدار است و دلکندن دشوارتر از قامت خمیدهٔ کنعان. نمیخواهند، اما باید بگذارند که شهید صالحی در بهشت شهدا به خاک سپرده شود.
رزق شهید در بروجرد
جمعیت متفرق میشود. تابوت را از آمبولانس بیرون آوردهاند. پیکر شهید صالحی به اشارت خاک سپرده میشود. آههای گریخته در گلو به آسمان میرود. میپیچد بهدور آخرین بوسهها، آخرین دیدار و آخرین آغوش.
شهید صالحی در ماه خدا به «عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» میرسد و رزق حضور او به یادگار میماند در بهشت شهدا. مردها برمیخیزند تا مزار را با خاک و کمرهای دوتا از غم و وداع پر کنند.
حالا مزار شهید حملۀ تروریستی اسرائیل در بروجرد زیارتگاه سینهسوختگان در آرزوی شهادت است.
گزارش از فاطمه نیازی
انتهای پیام/644+