فیلمهای کمدی از روی دست هم "تقلب" میکنند تا بیشتر بفروشند
وحیداله موسوی گفت: دغدغه عوامل فیلمهای کمدی استفاده از هر وسیلهای برای فروش بیشتر است؛ به همین دلیل بیشتر آثار شبیه یکدیگر شدهاند. هر کمدی جدیدی از عوامل پرفروش شدن کمدیهای قبلی استفاده میکند تا توجه مخاطبان را به خود جلب کند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در آغازین روزهای سال 1403 صحبتها بر سر آینده سینمای ایران و تولیداتی که در این عرصه روانه پرده خواهد شد، بالاست. تجربه سال 1402 نشان میداد که فیلمهایی در ژانر کمدی اقبال بیشتری از سوی مخاطبان دریافت کردند و با فروش بهتری روبهرو شدند. این مسئله یک نگرانی مهم را به همراه داشت و آنهم عدم تنوع ژانر در ساخت تولیدات سینمایی در سالهای پیشرو است.
از سویی دیگر، موضوع زنان در سینما و الگوسازی از قهرمانان بومی همیشه یکی از دغدغههای مهم اهالی سینما بوده، اگرچه تولیدات کمتری به این موضوعات ورود کردند. برای بررسی ابعاد مختلف دورنمای سینمای ایران در سال 1403 گفتوگویی با وحیداله موسوی استاد دانشگاه و پژوهشگر عرصه سینما و تلویزیون داشتهایم که متن آن در زیر منتشر میشود:
به نظر شما الگو سازی در سینما و تلویزیون ایران چه مشکلی دارد و چرا قهرمانپروری درستی نداریم؟ آیا به همین دلیل نیست که به گفته برخی کارشناسان نمونههای خارجی موفقتر عمل میکنند؟
وحیداله موسوی: هنگامی که بحث الگوسازی به میان میآید، خواه ناخواه مسئله هنجارهای فرهنگی و ضدهنجارها نیز مطرح میشود. عموماً، درگیری این دو عنصر به شکلگیری کشمکش منجر میشود. سینما و تلویزیون یا به طورکلی صنعت رسانهها براساس همین کشمکش عمل میکنند. همین عنصر کشمکش در داستان نیز وجود دارد. در هر ژانری کشمکشهای گوناگون درونی و بیرونی (کشمکش قهرمان با خودش، کشمکش بین قهرمانان و حریفان او) در کار است. جذابیت آثار تولیدشده و در نتیجه استقبال تماشاگران نیز تابع همین مسائل است. هرچه کشمکش قویتر باشد، درام برجستهتر میشود.
هنجار و ضدهنجار هنگامی اهمیت پیدا میکند که عواملی مانند نقاط ضعف، نیازها، آرزوها، حریفان و مکاشفات مختص هر قهرمان در ژانرهای گوناگون مطرح میشود. بنابراین، بحث قهرمانپروری به عوامل گوناگونی بستگی دارد؛ ازجمله شناخت ظرفیتهای گوناگون فرمهای داستانی و ابزارهای مناسب برای تحقق آنها. ظرفیتها و عوامل گوناگون داستانپردازی بدون تردید با زمینه اجتماعی و فرهنگی و درنتیجه قوانین فرهنگی هر کشور ارتباط دارند. درعین حال، شناخت و دانش خود فیلمساز و عوامل اجرایی، ساختار سینما و تلویزیون و عواملی از این دست نیز اهمیت دارد.
وجود صنعت برای تحقق یک نظام ژانری موجه الزامی
خوب حالا برسیم به موضوع تنوع ژانر و مشکلاتی در این زمینه؛ یکی از مشکلات سینمای ایران عدم تنوع ژانر است، نظر شما در این زمینه چیست؟
ببنید؛ برای شکلگیری ژانر، وجود پیشزمینهها یا زیرساختها اهمیت دارد. هریک از ژانرها فلسفه، اخلاقیات و نیازهای خاصی را برآورده میکنند. برای مثال، ژانر وحشت با قهرمانی سروکار دارد که باید با تهدید مرگ در شکلهای مختلف مواجه شود. ژانر جنایی با یافتن جنایتکار و سپردن او به دست عدالت، ژانر کمدی با هنجارگریزی و فروریختن ظواهر و ضعفها، ژانر بلوغ با کندوکاو زندگی و یافتن خود واقعی فرد، ژانر اکشن با عملگرایی و کنشهای قهرمان و موفقیت او و ژانر کارآگاهی با یافتن حقیقت سروکار دارند. همه عواملی که در پاسخ به سوال اول اشاره کردم، برای ساخت فیلمها یا آثار تلویزیونی ژانری، ضروریاند. از همه مهمتر، وجود صنعت برای تحقق یک نظام ژانری موجه الزامی است.
اخلال برخی قوانین دست و پاگیر و محدودیتها در شکلگیری نظام ژانری اخلال
هالیوود، بالیوود و به طورکلی کشورهایی که به تولید انبوه رسیدهاند، براساس قوانین کشورهایشان ذیل صنعت، طبقهبندی شدهاند. هنگامی که سینما به صنعت تبدیل شود، کشورها موظف هستند به سینما و تلویزیون نیز به عنوان یک صنعت مانند دیگر صنایع بنگرند. این یعنی اعطای وامها و حمایتهای گوناگون دولتها. درعین حال، هر صنعتی برای موفقیت باید از نیروهای متخصص و کاردان استفاده کند. برای نوشتن داستان ژانری، نویسنده باید الزاماتی را رعایت کند و درعین حال به جنبههای نوآورانه نیز توجه داشته باشد. علاوه بر جنبه صنعتی، مسائل فرهنگی و اجتماعی کشورها نیز باید لحاظ شود. ایجاد زمینههای لازم و فراهم کردن زیرساختهای فرهنگی اهمیت بسیاری دارد. به عبارت دیگر، باید توان رقابتی تولیدات داخلی کشور را افزایش داد. وجود برخی قوانین دست و پاگیر و محدودیتها در شکلگیری نظام ژانری اخلال ایجاد میکنند.
به هالیوود و بالیوود اشاره کردید؛ اگر بخواهیم درباره سینمای ملی کشورمان هم صحبتی داشته باشیم، به نظر شما منظور از سینمای ملی چیست و ایران در این زمینه چطور گام برداشته است؟
عموماً گروهی از صاحبنظران، سینمای ملی را مختص فیلمهای متفاوت و هنری تولید شده در کشورها محسوب میکنند. اما گروهی دیگر سینمای مبتنی بر ژانر را نیز حوزه مهمی در کنار نوع اول سینما میدانند. تعاریــف گوناگونــی از ســینمای ملــی پیشــنهاد شــده است که از جمله آنها میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
راهبــرد بازاریابـی بـرای متمایزکـردن تعـداد محـدودی از فیلمهـای غیرهالیـوودی، سـلـاحی فرهنگــی و اقتصــادی بــرای ترویــج ارزشهـای ملـی و میـراث ملـی و شـکلدهی بـه افـکار عمومـی، دیگـریِ هالیـوود، ویژگــی متــون فرهنگــی و اجتماعــی و تاریخـی در ادبیـات و فیلـم و سـایر هنرهـای یک ملـت، راهـی بـرای انتقـال هویـت ملـی و منــش و ویژگیهــای فرهنگــی یــک کشــور در برابــر دیگــری، انعــکاس واقعیتهــای فرهنگـی یک ملـت در سـینما، یــک راهبــرد مقاومــت فرهنگــی و اقتصــادی و به رخ کشـیدن تصاویر و ارزشهــای خــود در برابــر دیگــری، سیاســتها و راهبردهــای انتقــادی داخلــی جهــت رقابــت موثــر، تحکیــم جایــگاه فرهنگــی یــک ملــت، فــروش محصــولات گوناگــون و درعین حــال عرضـه تجربــههای منســجم و واحــد، ایجــاد افقهــای انتظــارات خــاص بــرای حضـور داخلـی و بینالمللـی، ایجـاد یـک مکمـل سـالم و پایـدار بومـی بـه جـای سـینمای هالیــوود، اتصــال بــه شــبکهها و حلقههــای ارتباطــی موجــود ســینما و دیگــر رســانهها.
برای بررسی صورتبندی سینمای ملی ایران باید براساس 4 رویکــرد غالــب که "اندرو هیگسون" مطرح کرده، بــه موضوع پرداخت. اولین رویکـرد، رویکرد اقتصادمحـور است که بر اساس آن سـینمای ملـی را باید در چارچـوب صنعـت سـینمای داخلـی بـراسـاس معیـار اقتصـادی و مؤلفههایـی ماننـد مـکان سـاخت، عوامـل دخیـل در سـاخت فیلمهــا، مالــکان و کنترلکننــدگان زیرســاختهای صنعتــی، کمپانیهــای تولیدکننــده و جریانهــای توزیــع و نمایــش بررســی کرد.
رویکرد دوم، رویکــرد متن محــور بــه مؤلفههــای موضوعـات، جهانبینـی یـا سـبک مشـترک فیلمهـا، تصویرشـان از هویـت ملـی، برداشـت از ملیــت و بیننــدگان میپــردازد. در رویکــرد سوم یا نمایشمحــور یــا مصرفمحــور، بیننــدگان و فیلمهایـی کـه تماشـا میکننـد، فیلمهـای خارجـی یـا آمریکایی کـه پخـش گسـتردهتری دارند و در رویکــرد چهارم یا نقدمحــور، مســئله تــرس از امپریالیســم فرهنگــی اهمیــت دارد و درنهایت، سـینمای ملـی را بـه چهارچـوب یـک سـینمای هنـری اسـتعلایی تنـزل میدهـد. ایـن نـوع سـینما بـه سـوداها و رویاهـای تماشـاگر عـام پاسـخگو نیسـت، و آن را از حیـث فرهنگـی بــا ارزش و متمایــز از ســینمای نــازل میداند.
چند پژوهش در زمینه سینمای ملی ایران انجام شده است که البته معتقدم بهترین اثر پژوهشی در این زمینه، کتاب «سینمای ملی و جهانیشدن» (اسفندیاری، شهاب، 1393، سروش) است که نویسنده از زوایای گوناگون به این چالش پرداخته است. وضع قوانین حمایتی، توسعه زیرساختها، ایجاد تنوع هویتی، پذیرش تفاوتها و درعین حال یکپارچگی ملی، توسعه استانداردها، ایجاد تنوع ژانری، ایجاد فضای رقابتی با تولیدات خارج از کشور و مواردی از این دست میتواند در جلب تماشاگران داخلی و خارجی مؤثر باشد.
همانطور که مستحضر هستیند موضوع زنان در سینما بخصوص قهرمانهای زن در صنعت سینما بسیار پررنگ شده؛ دلیل اینکه در سینمای هالیوود الگوی زن قهرمان اخیراً دنبال میشود، چیست و چرا اینقدر به موضوع زن پرداخته میشود؟ بهنظر شما این روند در ایجاد تحولات کشورهای خاورمیانه اثرگذار است یا هدفمند برنامهریزی شده است؟
یک دلیل میتواند همان الزامات صنعت سینما و تلویزیون در کشورهای غربی باشد. از آنجاکه کسب درآمد و فروش بسیار اهمیت دارد، صنعت فرهنگ میکوشد دائما راهها یا مسیرهای جدیدی را بیازماید. یکی از این راهها، دست کم در تئوری، زیرسؤال بردن مسئله جنسیت و بازاندیشی هویت و نقشهای مردانه و زنانه در داستانهاست. یک استدلال این است که زمان بازاندیشی در فرمهای اسطورهای و خطی مردانه فرارسیده و با استفاده از فرم اسطورهای زنانه میتوان جهانبینی زنانهای مبتنی بر فرم دایرهای و مراحل متفاوت رشد قهرمان عرضه کرد.
آنها معتقدند اسطوره مردانه براساس اصل «تفرقه بینداز و حکومت کن» استوار است، اما اسطوره زنانه بر جمعگرایی و رشد تأکید میکند. درعین حال، این تغییر جهت تحت تأثیر جنبشهای زنان نیز هست. اما بدیهی است که چنین آثاری به ندرت به بیان متفاوتی دست مییابند. صرفاً کارکردی تبلیغاتی و ایدئولوژیک در خدمت کسب منزلت ظاهری برای شرکت تولیدکننده و عوامل پیدا میکنند. به عبارت دیگر، این آثار به تقلیدی سطحی و نازل یا صرفاً آنتیتزی ضعیف از آثار مبتنی بر قهرمانان مرد تبدیل میشوند.
خلأ "مخاطبشناسی" و "تحقیقات میدانی" برای معرفی قهرمان در سینما
تأثیر هالیوود بر سینمای دیگر کشورها قابل انکار نیست. فیلمهای هالیوودی یا به طورکلی فیلمهای غیرایرانی امکان نمایش گسترده بر پرده سینماهای کشور را ندارند، اما تماشاگران و علاقهمندان میتوانند به شیوههای گوناگون به آنها دسترسی پیدا کنند. کشورهایی مانند کره جنوبی، آرژانتین، فرانسه و بسیاری دیگر، امکان فضایی رقابتی را در خود کشورهایشان فراهم کردهاند. در برخی کشورها، سیاستگذاریهای صحیح مسئولان فرهنگی باعث شده نه تنها تولیدات داخلیشان ارتقا پیدا کند بلکه از درآمد ناشی از نمایش فیلمهای خارجی نیز بهرهمند شدهاند.
البته، فراموش نکنیم که سیاستگذاریهای فرهنگی نامناسب در سینمای قبل از 1357 در نمایش آزادانه فیلمهای غیرایرانی و عدم حمایت کافی از تولیدات موجه داخلی عملاً به فروپاشی سینما منجر شد. بدون تردید، جای خالی مخاطب شناسی و تحقیقات میدانی در این زمینه به شدت محسوس است. با استفاده از رویکرد استفاده و رضامندی و تأثیر میتوان به اطلاعات جامعی در این زمینه دست یافت.
با این شرایط اثرگذاری سینما و سریال در ایجاد جریان فکری را چطور ارزیابی میکنید؟ بسیاری از کشورها از این ابزار برای انتقال فرهنگ خودشان به سایر نقاط جهان استفاده میکنند؛ شما در این زمینه نظری دارید؟ (به عنوان مثال، اخیرا ترکیه درحال ساخت سریالی به نام ابنسینا است که نمونه کاملی از مصادره فرهنگی چهرههای مشهور تاریخ یک کشور دیگر است و در مقابل ساخت سریالهای تاریخی خود (حریم سلطان) با استفاده از تمام امکانات برای به رخ کشیدن توانمندیهای مختلف است.
ایجاد شرایط ساخت آثار سینمایی و تلویزیونی جذاب، حمایت مالی و معنوی دولتها، قوانین و سیاستگذاریهای حمایتی و محدودکننده، سرمایهگذاری، امکان طرح کشمکشهای جذاب و بهرهگیری از ظرفیتهای بومی فرهنگی و اجتماعی بسیار تأثیرگذارند. علاوه بر نمونهای که در سؤال مطرح کردهاید، میتوان به سریال "حشاشین" نیز اشاره کرد. یک دلیل برای استفاده از ذخیرههای فرهنگی دیگر کشورها، همان نگرش همهچیزخواری صنعت سینما و تلویزیون است.
البته، تولید این آثار اگر براساس اصل احترام متقابل فرهنگی و ارزشهای تولیدی والا استوار باشد، رویهای مرسوم و پذیرفتهشده است. درعین حال، آثار اینچنینی ممکن است رویکردی به مراتب خطرناک و تهدیدکننده را اشاعه میدهند. فرهنگ و ذخایر بومی فرهنگی دیگر کشورها به ویترینی برای برون افکنی دیدگاهها و تصورات کاذب کشور سازنده از کشور دیگر تبدیل شود. به عبارت دیگر، ویژگیها، فضاها، شخصیتهای ایرانی و موقعیتها همگی به مهرهای برای ارضای امیال کاذب کشور دیگر و ارائه تصویری تحریف شده از مردمان و تاریخ کشور دیگر بدل میشود.
هر نوع ویژگی ایرانی از فیلمها یا سریالها زدوده میشود تا نسخهای غیرواقعی و غیرتاریخی و تقلیلگرا شکل بگیرد. بنابراین، آثار تولیدشده در خدمت سیاستها و نگرشهای غیرانسانی و ناسیونالیستی کشورهای سازنده قرار میگیرند. اما نکته دیگری که به بحث سینمای ملی نیز ارتباط پیدا میکند، این است که وقتی آثار این چنینی از ارزشهای تولیدی بالایی برخوردارند میتوانند قدرتنمایی فرهنگی و حتی فناورانه کشورهای سازندهشان را به رخ بکشند. بنابراین، لزوم ایجاد فضای فرهنگی مناسب و کاستن از محدودیتهای تولیدی و فرهنگی در راستای ایجاد سینمای ملی اهمیت پیدا میکند.
حالا اگر از سینما با کاراکترهای زنده بگذریم، جایگاه انیمیشن در این معادله چیست و ما چطور میتوانیم از انیمیشنها برای نمایش پیشرفتهایی که داشتیم، استفاده کنیم؟
هررسانهای ویژگیهای مختص خود را دارد که آن را از سایر رسانههای رقیب متمایز میکند. انیمیشن میتواند امکان خیالپردازی بیشتری نسبت به فیلمهای کنش زنده را فراهم کند. میتواند با استفاده از امکانات بیانی ویژهاش، بسته به دیدگاه مولفان، واقعیت را به شکل تشدیدشدهتر و پذیرفتنیتر عرضه کند و حتی رسانهای شورشگرانه باشد که قوانین و قواعد پذیرفتهشده بیانی را به چالش بکشد. مخاطبان انیمیشن صرفاً کودکان نیستند، بلکه بزرگسالان را نیز دربرمیگیرد. ساخت انیمیشنهایی که مضامین بزرگسالانه دارند مؤید این نکته است. بدیهی است که انیمیشن کارکردهای گوناگون آموزشی، تبلیغاتی و سرگرمی گوناگونی دارد و تاسیس بنیاد پویانمایی در این اواخر مؤید اهمیت این رسانه است.
پیشتر درباره تنوع ژانر و اهمیت آن و مشکلاتش سخن به میان آمد، آمارها نشان میدهد حداقل طی چندسال اخیر توجه به ژانر کمدی در صنعت سینما ایران بسیار زیاد شده، به نظر شما دلیل اقبال و توجه به تولید ژانر کمدی در سالهای اخیر چیست؟ آیا واقعا مخاطب، تولیدکنندگان را به این سمت هدایت کرده یا اینکه موضوع دیگری در جریان است؟
ژانر کمدی تفاوت بین وضعیت آرمانی و واقعیت را برجسته میکند
ژانر کمدی تفاوت بین وضعیت آرمانی و واقعیت را برجسته میکند. وقتی مخاطب میبیند شخصیت یا شخصیتها دچار تنزل کمیک میشوند میخندد. این ژانر میتواند نقایص ذهن، بدرفتاری آدمها، نابرابریهای نظام اجتماعی و ظاهرسازیها را برجسته کند. نوعی موقعیت مسلط برای لذتبردن و خندیدن به حماقتهای بشری فراهم میکند. مخاطب میداند فاجعهای جدی رخ نمیدهد و ماجرا ختم به خیر میشود. البته، کمدیهای موقعیت تلویزیونی نیز جایگاه بسیار مهمی در تولیدات مشابه جهانی دارند. وفور این ژانر تلویزیونی حاکی از اهمیت آن است.
مانند هر ژانری دیگری، کمدی نیز تولیدات معمولی و والا دارد. برای مثال، کمدی سیاه ذیل تولیدات والای ژانر کمدی قرار میگیرد چراکه فراتر از کمدیهای معمولی میکوشد مخاطب را به تعمق و تأمل وادار کند. هرچند، در هر دو نوع تولیدات باید معیارهای حداقلی فرمی و محتوایی رعایت شود. با نگاهی به تولیدات کمدی در سالهای اخیر، به نظر میرسد دغدغه عوامل فیلمهای کمدی استفاده از هر وسیله و ابزار قابل دسترس برای فروش بیشتر است. به عبارت دیگر، هدفِ فروش بیشتر و کاهش هزینههای تولیدی باعث شده بیشتر آثار شبیه یکدیگر شوند. هر کمدی جدیدی از عوامل نازل پرفروش کمدیهای قبلی استفاده میکند تا صرفاً توجه مخاطبان این ژانر را به خود جلب کند.
نتیجه، تولید آثاری پر از شخصیتهایی است که برای چیزهایی نسبتاً احمقانه و بی ارزش سر و دست میشکنند و هر کاری میکنند تا مخاطب بخندد. هیچ حس انسانی مشترکی در آنها دیده نمیشود. شمایل شکنیها و شوخیها بسیار نازل و شعاری و فرصتطلبانهاند. درنتیجه، برخلاف این اصل مهم که کمدی خوب باید ارکان دروغین جامعه را نابود و حماقتهای بشری را برجسته کند و درنهایت به خلق جامعه بهتری منجر شود، این آثار مسیر مقابل را در پیش میگیرند. عرفشکنیها و هنجارشکنیها صرفاً به مسخرگی منجر میشوند.
انتهای پیام/