شکوه یک زندگی/ عکسی که شهید طهرانیمقدم ۱۸ سال بعد رو کرد
سپهری با بیان اینکه شهید طهرانی مقدم نشان میدهد که وقتی هدف مهم است، همه باید برای آن فداکاری کنند، گفت: زندگی خانوادگی این شهید عزیز نمونۀ عشقی باشکوه و همیشه در حال رشد و تکامل بود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب «مرد ابدی»؛ روایتی مستند از زندگی پدر موشکی ایران، شهید والامقام سردار حسن طهرانی مقدم بهقلم معصومه سپهری از سوی انتشارات تسنیم و با همکاری انتشارات شهید کاظمی منتشر و برای نخستینبار در نمایشگاه کتاب تهران عرضه شد. این اثر فاخر حاصل تلاش 13ساله سپهری است که با سبکی جدید در خاطرهنگاری جنگ نوشته شده است. سپهری که پیش از این با آثاری چون «لشکر خوبان» و «نورالدین پسر ایران» میان مخاطبان شناخته شده است، در اثر جدید خود ضمن روایت زندگی شهید طهرانی مقدم، به مجاهدتهای این دانشمند برجسته در حوزه فناوریهای هوافضا و ابتکارات او در پایهگذاری صنعت موشکی در ایران و طراحی موشکهای مختلف پرداخته است.
در هفتههای اخیر و پس از انجام عملیات «وعده صادق» نام شهید طهرانی مقدم بیش از گذشته بر سر زبانهاست و عطش افکار عمومی برای شناختن این شهید عزیز بیشتر شده است، از این منظر، کتاب «مرد ابدی» میتواند مرجعی مطمئن و کامل در شناخت مردی باشد که تمام عمر شریف خود را صرف اعتلای ایران و اسلام کرد. کتاب جدید سپهری شکوه زندگی مردی را به تصویر میکشد که «32 سال مانند روزهای جنگ، جنگید... تا دین برگزیدۀ خدا را در این دنیای وحشی، قوی گرداند».
خبرگزاری تسنیم بهمناسبت انتشار این کتاب و توزیع آن در نمایشگاه کتاب تهران با سپهری به گفتوگو پرداخت که بخش نخست آن در روزهای گذشته منتشر شد. سپهری در بخش دوم این گفتوگو به زندگی خانوادگی و منش اخلاقی شهید در ارتباط با اعضای خانواده پرداخته است که در ادامه میخوانید:
*تسنیم: خانم سپهری، بخش نخست مصاحبه به تأثیر مجاهدتهای شهید طهرانی مقدم بر پیشرفت نظامی کشور اختصاص داشت، اگر موافق باشید کمی به زندگی شخصی ایشان در این بخش از مصاحبه بپردازیم، در مقدمه کتاب بارها به پیوند و عشقی که میان خانواده طهرانی مقدم برقرار بوده است و تا امروز هم ادامه دارد، اشاره کردهاید، «مرد ابدی» از این منظر چه درسهایی میتواند برای مخاطبان جوان داشته باشد؟
شهید طهرانی مقدم در یک خانواده اصیل که رگ و ریشه تهرانی دارند، متولد شد. این خانواده اهل فرهنگ و علمدوستند و با وجود آنکه مشکلات اقتصادی دارند، هرگز از تحصیل فرزندانشان غافل نیستند. خانواده ایشان مانند اکثر مردم ایران، در شرایط آبرومندانه اما نهچندان برخوردار زندگی میکنند، مستأجر هستند و از خانهای به خانه دیگر میروند.
یکی از نکات مهمی که میتواند از زندگی شهید طهرانی مقدم برای همه ما و بهویژه نسل جوان عبرتآموز و قابل تأمل باشد، پیوند و رابطه میان اعضای این خانواده است. این فصل از کتاب که ترسیمکننده فراز و نشیب یک زندگی است، نشان میدهد که چطور یک نوجوان در خلال سختیها و تنشها توانست رشد کند. این پیوند حتی در ارتباط با همسرِ پدر و خواهری که حاصل ازدواج دوم پدر است، نیز دیده میشود. در خاطرات آمده است که یک روز علی آقا ـ برادر کوچک شهید حسن طهرانی مقدم ـ دست این خواهر ناتنی و مادرش را میگیرد و به خانۀ خودشان میآورد و به مادر خودش معرفی میکند، حاج خانم مقدم با محبت ایشان را میپذیرند و حتی در جلسۀ خواستگاریِ حسن آقا، این خانم را همراه خود میبرند.
از دیگر نکات جالبی که در بررسی زندگی شخصی شهید به آن میرسیم، نوع مواجهۀ آنها با مشکلات اقتصادی است. آنها مانند بسیاری از خانوادهها با این جنس دغدغهها مواجه هستند، بهجای احساس بدبختی و ناامیدی و واکنشهای منفی، تمام اعضای خانواده در تلاشند که شرایط زندگی را با همراهی هم بهتر کنند، بچههای بزرگتر از نوجوانی کار میکنند، وارد دانشگاه میشوند و مشکلات سبب نمیشود آنها الگو و فرهنگ خود را فراموش کنند. خانواده طهرانی مقدم همانطور که برای خودشان همیشه خوبها را میخواستند، برای بقیه هم، این را میخواهند.
*تسنیم: بهنظرم در اینجا نقش مادر بهعنوان کسی که این بحران را بهنوعی مدیریت میکند، بسیار پررنگ است.
بله. مادر، در این زندگی یک نقش محوری دارد. او همراه همسرش برای بهبود شرایط خانواده کار خیاطی میکند و حتی بعد از جدایی، در حالی که بچهها با ایشان زندگی میکنند، پدر را از چشم بچهها نمیاندازد و پسرها با پدرشان رابطۀ بسیار خوبی دارند و از حال او غافل نیستند.
یکی دیگر از وجوه بارز این خانواده، ایمان قلبی و عشق به مردم و سخاوتمندیشان است که در این مورد، بسیار تحتتأثیر مادرند. بچهها در چنین خانهای کنار عوامل دیگر، رشد میکنند که در خاطرات اعضای خانواده بارها آمده است. با اینکه خانوادۀ طهرانی مقدم تا هنگام شهادت کوچکترین فرزندشان، علی، که جزو اولین شهدای جنگ تحمیلی بود و در آبان 1359، ظهر روز عاشورا در سوسنگرد به شهادت رسید، اجارهنشین بودند لیکن خاطرات شیرینی از علی درباره کارهای خیر و کمک به نیازمندان باقی مانده است که نشاندهنده بزرگمنشی او و دیگر اعضای خانواده است. یکی دیگر از رموز موفقیت این خانواده، اصالت و صداقت آنهاست و ریاکاری بین آنها جایی ندارد.
خانم فاطمه داوود دخت جلیلی، مادر شهیدان طهرانی مقدم، از جمله زنانی است که استعدادها و ظرفیتهای نهفتۀ وجودیاش پس از پیروزی انقلاب شکفته میشود. او زنی مدیر و مقتدر است که گذشتۀ بسیار سختی دارد، قبل از اینکه چشم به دنیا بگشاید، یتیم شده است، مادرش که در سن 17سالگی بیوه شده بود، ازدواج مجدد میکند و سرپرستی این دختر بهعهده پدربزرگ است. این دختر، همیشه در حسرت این بوده است که مادرش بیاید و او بتواند مادر را بغل کند و ببوید...، او کنار پدربزرگ و مادربزرگ بزرگ میشود و پس از فوت آنها، خاله و دایی سرپرستیاش را بهعهده میگیرند، نمیتواند درس بخواند اما هوش ریاضی دارد و علاقهمند به خیاطی است و در نهایت در خیاطخانه با همسرش آشنا میشود و ازدواج میکند.
ایشان در زندگی مشترک هم فراز و فرود زیادی دارد، وقتی بچههایش را به دنیا میآورد تنهاست و دوستانش کمکش میکنند اما او عاشق بچههایش است، بهمحض اینکه کمی حالش خوب میشود، بچهها و نوزادش را برمیدارد و یک شبانهروز در حرم حضرت شاه عبدالعظیم حسنی بیتوته میکند؛ چون معتقد است نورانیت این مکان روی او و شیری که به بچهاش میدهد، اثرگذار است، جایی که بعدها بهعنوان خانه ابدی خود انتخاب میکند نیز حرم حضرت سیدالکریم است؛ دوست داشت در جایی به خاک سپرده شود که نورانیت و دعا باشد، نه اشک و گریه.
در طول مدت پژوهش و نگارش کتاب «مرد ابدی»، به این نکته رسیده بودم که چون مادر شهید طهرانی مقدم، رنج تنهایی و نیاز به دوست داشتن را با همۀ وجودش احساس کرده بود، اینقدر به مردم نیازمند و مخصوصاً کودکان یتیم عشق میورزید و در تلاطم بود کاری برایشان بکند، علیرغم ظاهر بسیار مقتدری که گاه بهنظر میرسید نمیتوان به او نزدیک شد، بسیار باعطوفت بود. خانم حیدری، همسر شهید طهرانی مقدم، میگفت؛ "پس از شهادت حاج حسن، هیچ کس بهاندازه مادرجان به بچههای من بهخوبی نتوانست محبت کند. او خودش درد فراق را چشیده بود و از ته دل بچههای حاج حسن را در آغوش میگرفت و عشقش را نثار آنها میکرد.
این مادرِ عاشق، قبل و بعد از انقلاب، دوست دارد بچههایش اهل مسجد و نماز باشند. در آبادی مسجد کوچکی که نزدیک خانهشان است و کانونی برای رشد مذهبی بچههای محلۀ میرزامحمود وزیر میشود، تلاش میکند و بعد از انقلاب هم، بچههایش را به کمک به انقلاب و امام خمینی(ره) تشویق میکند، در حالی که پسرهای کوچکش در تدارک رفتن پیش عمو هستند تا در آلمان ادامۀ تحصیل دهند. او در 48سالگی، با شهادت علی، تا وقتی که از پا نیفتاده بود، قریب 20 سال هر هفته پنجشنبه به بهشت زهرا(ع) میرفت، در طول جنگ، علاوه بر اینکه خانهاش یک پایگاه کمک به پشتیبانی از جنگ و امور خیریه است، هر جوانی که از اهل محل شهید میشود، برای مراسم او کار میکند...، اسم ایشان در شناسنامه «مهرانگیز» بوده و فامیل ایشان را «مهری» صدا میزدند، اما خیلی نام «فاطمه» را دوست داشت و بسیاری ایشان را به اسم فاطمه میشناختند، مدتی قبل از وفات، اقدام میکند تا نامش را در شناسنامه عوض کند چون میخواهد روی سنگ مزارش اسم فاطمه نوشته شود که چنین هم شد.
*تسنیم: در بخش قبلی مصاحبه بارها به اراده شهید طهرانی مقدم در پیشبرد امور اشاره کردید. ارادهای که نمونه آن را میتوان در خانه و در نوع نگاه مادر در زندگی ببینیم و بیابیم.
بله؛ من خیلی دوست داشتم نقش مادرشان خوب دیده شود. رابطه این مادر و پسر خیلی رابطه عجیبی است و به خیلی از امور، حتی زندگی خانوادگی حسن آقا سایه انداخته است؛ این هم از دیگر نکاتی است که برای همه ما محل عبرت است.
«الهام» دختری 19ساله است که در شرایط عجیبی وارد زندگی حسن آقا میشود و میبیند که این مادر و پسر عاشق هماند، در واقع عشقی که دنیا از مهری، دریغ کرده بود، فرزندش حسن، یکتنه به او میداد؛ البته بچههای دیگر هم بسیار باعطوفت و در خدمت مادر بودند اما رابطۀ حسن آقا با مادرشان فرق دارد.
*تسنیم: در مقدمه هم اشاره کردید که شهید را «نازنینصنم» یاد میکردند و میگفتند؛ "نازنینصنم من رفت".
بله. من واقعاً نشنیده بودم کسی درباره فرزندش اینطور سخن بگوید، بچه که نه، فرماندهی که در 52سالگی به شهادت رسید...، اما لحن و انرژی خاصی در سخن مادر شهید مقدم بود، وقتی از سوز قلبش در دوری حسن میگفت نمیتوانستی بیتفاوت بمانی.
*تسنیم: به ازدواج شهید طهرانی مقدم اشاره کردید، مدیریت شهید در خانه بهچهصورت بود؟ با اعضای خانواده، همسر و فرزندان چه رفتاری داشتند؟
از نظر من بهعنوان یک ناظر بیرونی، این زندگی چند مرحله دارد؛ مرحله نخست ازدواج حسن آقاست. ایشان 23ساله است که ازدواج میکند؛ زمانی که پدر تازه به رحمت خدا رفته و در واقع از شهادت «علی» دقمرگ شده است. حال محمود طهرانی مقدم، پدر بزرگوار شهید، هیچ وقت پس از شهادت کوچکترین پسرش خوب نمیشود و حدود دو سال بعد از شهادت علی، با بیماری سرطان در 54سالگی از دنیا میرود.
حسن آقا در زمان ازدواج، فرمانده توپخانه است و نمیخواهد زیر بار ازدواج برود، چرا؟ چون بیش از سه سال است در متن جنگ است و متوجه شرایط بسیار سخت جنگ است. تعداد شهدای توپخانه بسیار بالاست و او هم بین خود و شهادت فاصلۀ زیادی نمیبیند. من با تجارب قبلیام، همیشه فکر میکردم که رزمندگان یگانهای خطشکن، بیشترین شهدا را در جنگ دارند، اما در این کار، با اطلاعاتی که دریافت میکردم متوجه کار بسیار دشوار رزمندگان توپخانه شدم. در بخش توپخانۀ سپاه، شهادتِ فرماندۀ کل توپخانه را که بعد از عزیمت حسن مقدم به سوریه برای آموزش موشکی، فرماندهی لایق برای توپخانه است یعنی شهید حسن شفیعزاده را داریم تا شهادت فرماندهان گروههای توپخانه، آتشبارها، دیدهبانها و توپچیها که نسبت به تعداد کل توپچیها، تعدادشان بالاتر از یگانهای دیگر است. در طول مصاحبهها بارها از دوستان قدیمی حاج حسن و فرماندهان توپخانه شنیدم که میگفتند شهدای توپخانه از فرمانده تا نیروهای آتشبار، آنقدر تعدادشان زیاد است که در دنیای دیگر، یک توپخانۀ کامل میشود تشکیل داد! در واقع توپخانه مدام باید جای خالی شهدایش را پر کند و نیروهایش حداقل باید سه ماه آموزش تخصصی ببینند تا بتوانند وارد کار شوند. حسن آقا با در نظر گرفتن همۀ این شرایط، معتقد است؛ "چرا باید ازدواج کنم و سرنوشت فرد دیگری را تغییر دهم؟!"، بنابراین بهشدت مخالف ازدواج است و از زیر بار آن درمیرود اما بالاخره اقتدار مادر میچربد و این کار با ماجراهای فراوان سر میگیرد!
*تسنیم: امکان دارد گوشهای از آن ماجرا را بشنویم؟
ماجرای ازدواج شهید مقدم، بهعنوان یک رزمنده و فرماندهی گمنام، بسیار افتوخیز دارد! حسن بهخاطر مسئولیت مهمش، در جلسۀ فرماندهان با رئیس جمهور وقت تا پاسی از شب، درگیر است و به جلسۀ بلهبرون نمیرسد! آن روز، خانوادۀ حسن، با همان روحیۀ خیرخواهی که اشاره شد، بهمحض رسیدن به کرج که محل زندگی خانواده عروسشان است، با تقاضای کمک یک فرد روبهرو میشوند و بهخواست مادر، با او میروند و بعد از مشاهدۀ منزل او و اطمینان از وضع او، مشکل آبِ آن خانواده را با خرید یک تانکر حل میکنند و خیلی دیر، خسته و گرمازده، به منزل عروس و جلسۀ بلهبرون میرسند! هرقدر هم منتظر میمانند، داماد نمیآید، در حالی که خانوادۀ عروس، تعدادی از بزرگان فامیل را دعوت کرده و آمادۀ مراسم بلهبرون و جاری شدن صیغۀ محرمیت بین عروس و داماد هستند.
خانواده عروس با این وضع، احساس میکنند به آنها بیحرمتی شده است! پدر عروسخانم بهشدت ناراحت میشود و حتی آوردن اسم طهرانیمقدمها را در خانهاش قدغن میکند! شرایط بسیار پیچیدهای پیش میآید، واسطههای مختلفی میروند و میآیند، اما این گره در نهایت بهدست هیچکس جز خود حسن آقا باز نمیشود! او که فقط با یک دیدار و صحبت کوتاه 10دقیقهای احساس میکند دوست دارد این ازدواج سر بگیرد، یک روز، در حال رفتن به منطقۀ جنگی، همراه یکی از دوستان قدیمیاش، آقای وکیلی، به فروشگاه پدر عروسخانم میرود تا بابت آن شب حلالیت بطلبد و با خیال راحت به دل جنگی برود که همیشه احتمال شهادت و ماجراهای دیگر داشت!
او با صداقت آقای حیدری را گرم در آغوش میگیرد و چند جمله توضیح میدهد که قصدش بیاحترامی نبوده و آن شب، جایی بوده است که اصلاً نتوانسته است به مراسم برسد و حالا آمده است که عذرخواهی کند و حلالیت بگیرد و بعد به جبهه برود! جالب است که تا 18 سال بعد که عکس دیدار فرماندهان با آقای خامنهای دمدست حسن قرار میگیرد و آن را به پدرخانمش نشان میدهد، اصلاً نمیگوید آن شب کجا بوده است! چهبسا با گفتن حقیقت، عزت و احترامی هم نصیبش میشد! از همان برخورد صادقانه و صمیمی، مهر داماد به دل پدرزن مینشیند و ازدواج سر میگیرد.
از آن پس، شاهد شکلگیری و رشد یک زندگی هستیم که از یک اتاق 12متری در خانۀ مادرِ شهید طهرانی مقدم شکل میگیرد، مادری که غمی عمیق در دل دارد و خانهاش یک پایگاه همیشه فعال است و دختر جوانی که از متن یک زندگی آرام و مرفه، وارد زندگی پرماجرای رزمندهای چون حسن مقدم میشود و عاشقانه همسرش را دوست دارد، همسری که نیست و هر وقت هم به تهران میآید یا پیگیر امور جنگ است یا در خدمت خیریۀ مادرش، و به همسرش خیلی نزدیک نمیشود چون نمیخواهد او را وابستۀ خودش کند!
حالات خانم الهام حیدری و آزمون عجیب و بسیار دشواری که پای این عشق داد خیلی درسها دارد! عشق پاک و ایمان به هدف مشترک، الهام را در این زندگی، محکم و پرامید نگه میدارد. و بعد، اخلاق عجیب حاج حسن که عشقش را با صداقت و شیرینی ابراز میکند، و با وجود پرنشاط و حرارت کلامش طوری این زن و بچههایش را شاداب نگه میدارد که نبودنهای طولانیمدت او را تحمل میکنند، در واقع، حسن طهرانی مقدم نشان میدهد که وقتی هدف، اینقدر مهم است، باید همه برای آن فداکاری کنند. زندگی خانوادگی این شهید عزیز، نمونۀ عشقی باشکوه و همیشه در حال رشد و تکامل بود.
البته از یاد نبریم که این شیوۀ زندگی بسیاری از فرماندهان جنگ بوده است، در مقدمه کتاب هم تأکید داشتم که زندگی شهید طهرانی مقدم نمونهای از زندگی بسیاری از فرماندهان است که بار سنگین جنگ و دفاع از کشور را بر دوش خود حمل کردند و ناگفتههای فراوان از زندگی خانوادگیشان دارند که هر کدام برای مردم ما شنیدنی و آموختنی است!
* * *
علاقهمندان برای تهیه این کتاب میتوانند به غرفه انتشارات شهید کاظمی در شبستان اصلی مصلّای امام خمینی(ره) راهروی 21 غرفه 507 مراجعه و یا از طریق انتشارات خبرگزاری تسنیم ـ تماس با شماره تلفن 42139000 ـ اقدام کنند.
همچنین علاقهمندان برای خرید اینترنتی کتاب «مرد ابدی» میتوانند به فروشگاه منوکتاب بهنشانی https://manvaketab.com/pubbooklist/59974/ مراجعه کنند.
انتهای پیام/+