چرا سیاست‌های فرهنگی عمدتاً به بن بست می‌خورد؟

چرا سیاست‌های فرهنگی عمدتاً به بن بست می‌خورد؟

کارشناس سیاستگذاری فرهنگی معتقد است: علت اینکه سیاست‌های فرهنگی در حوزه حجاب و جمعیت جواب نمی‌دهد این است که انگاره‌های بنیادینی در جامعه جریان دارد که با سیاست‌های فرهنگی ما سازگار نیست و تغییر این انگاره‌های قدرتمند به زمان و تلاش زیادی نیاز دارد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم-طیبه مجردیان: دکتر محمدتقی کرمی در گفتگو با خبرگزاری تسنیم در توضیح علت عدم موفقیت قابل قبول بسیاری از سیاست‌های فرهنگی مثل حجاب، جمعیت و پایداری خانواده به مسئله انگاره‌های بنیادین و نگاه‌های حاکم بر ذهنیت اجتماع در عرصه‌های مختلف اشاره کرد که ضد سیاستگذاری‌های فرهنگی عمل می‌کند و نکاتی مهمی را در این خصوص خاطرنشان کرد. ایشان همچنین در ادامه گفتگو بر اهمیت نقش رسانه در تضعیف و تقویت انگاره‌های بنیادین تأکید کرد. در ادامه مشرح این گفتگو را از نظر می‌گذرانید.

انگاره های بنیادی مانع جدی تحقق سیاست‌های فرهنگی

سیاست فرهنگی و سیاست‌گذاری فرهنگی دو مقوله مجزا از هم هستند اما در عین حال به هم ارتباط دارند. سیاست‌گذاری فرهنگی کار دولت‌ها و حکومت‌ها و در واقع کار نهادهای سخت و ساختاری است. به عنوان مثال ما سیاست‌گذاری فرهنگی می‌کنیم که حجاب را در جامعه کنترل و بهتر کنیم. اما در عین حال ما نگاه‌ها یا به عبارتی دیگر «انگاره‌های بنیادینی» در جامعه داریم که ضد سیاست‌گذاری فرهنگی ما است و دارد کار می‌کند.

مثلا ما از یک دختر یا پسر مجرد سوال می‌کنیم نگاهت به ازدواج چیست؟ او نظرش را خواهد گفت اما چیزی که او می‌گوید، نگاه واقعی‌اش به ازدواج نیست. نگاه واقعی به ازدواج را ما از کجا می‌توانیم بفهمیم؟ از نشانه‌ها و علامت‌ها(symptom). مثلا ما از یک فرد مذهبی می‌پرسیم معیار تو برای شوهر دادن دخترت چیست؟ می‌گوید ایمان، تقوا، عمل صالح اما من از کجا می فهمم نگاه واقعی او چیست؟ در نشانگرهایی که وقتی خواستگار می‌آید سریع رد می‌کند، یا آنهایی که سریع قبول می‌کند، یا مطالبی که سوال می‌کند، لبخندهایی که می‌زند، واکنش‌هایی که نشان می‌دهد، از روی این نشانگرها من می‌توانم بفهمم در ذهن این آدم چه می‌گذرد که شاید حتی خودش هم نداند. من اسم این را «انگاره بنیادین» گذاشتم و در بحث‌هایی که در حوزه مطالعات زنان و خانواده دارم خیلی به دنبال فهم این انگاره‌های بنیادین هستم.

رابطه میان طلاق و انگاره‌های بنیادین ازدواج در ایران چیست؟

به عنوان مثال این انگاره بنیادین که ازدواج پیوند دو خانواده هست یک معنا دارد و این انگاره که ازدواج پیوند دو فرد است یک معنای دیگر. جالب اینجاست با هر انگاره‌ای مثلا این انگاره که ازدواج پیوند دو خانواده است یک منظومه‌ای از ارزش‌ها، فرهنگ و حقوق شکل می‌گیرد تا آن انگاره را حفظ کند.

حالا ما انگاره‌ی ازدواج پیوند دو خانواده هست را کنار زدیم و گفتیم ازدواج پیوند دو شخص است و اصلا تصور کردیم این آدم از زیر بته به عمل آمده است. چه اتفاقی می‌افتد؟ علی‌رغم تصور ما همان نظام حقوقی و فرهنگی قبلی در جریان است. ثمره این کجا مشخص می‌شود؟ ثمره‌اش اینجاست که وقتی دختر من ازدواج می‌کند فکر می‌کند قرار است همسرش را تصاحب کند و او را از خانواده‌اش جدا کند چون تصورش این است اما بعد به چالش می‌خورد.

من قدیم سر یکی از کلاس‌های جامعه شناسی مدام می‌گفتم بچه‌ها در ایران ازدواج بین دو خانواده هست نقطه سر خط. فکر نکنید ازدواج بین دو فرد است. حالا بحث من صرف ازدواج نیست می‌خواهم انگاره بنیادین را جا بیندازم. یک دختر خانم آن زمان بود که الآن برای من پیام فرستاده که استاد تو آن زمان چیزی می‌گفتی که من نمی‌فهمیدم چون الان به مشکل خورده و فهمیده در ازدواج دو خانواده با هم پیوند برقرار می‌کنند نه دو نوجوان.

یک مثال دیگر بزنم. در فقه ما چه کسانی واجب النفقه هستند؟ همسر، فرزند، پدر و مادر. کدام زنی هست که الآن با این ایده کنار بیاید که نفقه پدر و مادر بر عهده شوهر من است؟ اگر هم قبول کنند به سختی با این قضیه کنار می‌آیند. در حالی که نفقه پدر و مادر، نفقه تکلیفی است اما نفقه همسر وضعی است.

باید حواسمان باشد در ازدواج نه زن و نه مرد قرار نیست همسرشان را تصاحب کنند. دختر خانمی به همسرش زنگ می‌زند که از ساعت ده تا یازده ازت خبر نداشتم، کجا بودی؟ چرا به مادرت زنگ زدی به من نگفتی؟ فکر می‌کنیم این‌ها ابراز عواطف و عشق و احساسات هست. با این انگاره بنیادین طلاق در جامعه بالا می‌رود. شما می‌خواهید بفهمید که چرا آمار طلاق در جامعه بالا می‌رود نگاه کنید انگاره بنیادین زوجین درباره ازدواج چیست؟

چرا سیاستهای فرهنگی ما در حوزه حجاب و جمعیت جواب نمی‌دهد؟

چرا سیاستهای فرهنگی ما در یک حوزه به عنوان مثال حوزه حجاب و جمعیت جواب نمی‌دهد؟ چون مردم ما یک انگاره‌های بنیادینی دارند که این انگاره‌های بنیادین با سیاستی که سیاست‌گذار ما دنبال می‌کند، سازگار نیست.

برای اینکه بفهمیم چرا وضعیت حجاب در جامعه ما اینگونه است باید بفهمیم انگار بنیادین دختر نوجوان نسبت به بدنش چیست. چون من نوجوان در حوزه حجاب، یک انگاره بنیادین دارم که باعث می‌شود سیاست گذار نتواند من را به سیاست‌های خودش فرا بخواند. وقتی یک دختر نوجوان به این نتیجه رسید که بدنش تنها سرمایه‌ای است که می‌تواند با آن عرض اندام اجتماعی کند، این بدن را تتو، پیکرتراشی، جراحی و حتی عریان می‌کند.

اما آیا توِ سیاست‌گذار فرهنگی این انگاره را داری تقویت می‌کنی یا تضعیف؟ جالب اینجاست که خود سیاست گذار هم حواسش نیست که گاهی اتفاقا دارد آن انگاره‎های بنیادین را تقویت می‌کند. به همین خاطر سیاست‌های واضح و شفافش به بن بست می‌خورد.

یا مثلا نوع نگاه ما به دانشگاه چگونه است؟ مردم وقتی می‌روند دانشگاه، نگاهشان به دانشگاه چگونه هست؟ نگاهشان این است که دانشگاه جایی است که ما می‌رویم علم بیاموزیم یا می‌رویم تا مدرک بگیریم؟

انگارهای بنیادین خیلی مهم هستند ولی در عین حال به راحتی هم قابل تشخیص نیستند. گاهی فهم انگاره‌های بنیادین به پژوهش تاریخی و تحلیل سیستماتیک نیاز دارد. الان چند وقتی هست در مسائل فرهنگی به این فکر می‌کنم کار من استاد دانشگاه این هست که به هر حوزه‌ای نگاه می‌کنم بفهمم انگاره بنیادین آن حوزه چیست و آیا من استاد دانشگاه، مسئول فرهنگی یا اهالی رسانه در جهت تضعیف این انگاره‌های بنیادین حرکت می‌کنیم یا تقویت آنها؟

نقش رسانه در تضعیف و تقویت انگاره‌های بنیادین؛ اهالی رسانه پیغمبران بدون عصا و ید بیضا

نقش رسانه در تضعیف و تقویت انگاره‌های بنیادین خیلی اهمیت دارد. اهالی رسانه پیغمبران بدون عصا و ید بیضا هستند. رسانه می‌تواند هم همکار پیامبران باشد و هم همکار شیاطین. پیامبران و شیاطین از الگوهای خیلی پیچیده‌ای استفاده نمی‌کنند، رسانه‌ها هم همینطور هستند. گافمن می‌گوید رسانه‌ها شعارهای ساده، کلیشه‌ای و مبالغه آمیز می‌دهند و مدام تکرار می‌کنند. کار رسانه تکرار است و تکرار خودش اهمیت دارد. پیامبر(ص) هر روز می‌گفتند: «اشهد ان لا اله الا الله» ایشان استدلال نمی‌کردند، تکرار می‌کردند. در واقع پیامبران، شیاطین و رسانه می‌خواهند یکسری انگاره‌های بنیادین جا بیندازند و یکسری انگاره‌های بنیادین را تغییر بدهند.

جا انداختن یک انگاره بنیادین زمان می‌برد. مثلا من رسانه می‌خواهم بگویم بدن مهم هست یا نیست. باید در یک فرایند بیست ساله تلاش کنم تا انگاره‌های بنیادین خودم را در جامعه جا بیندازم. این تغییر به راحتی اتفاق نمی‌افتد. در مسیر متوجه می‌شویم هر چقدر می‌خواهیم انگاره بنیادین میدان را تغییر بدهیم، با موانع متعددی مواجه می‌شویم و سرمان به سخره‌های سخت می‌خورد ولی فهم این مسئله لازمه حرکت اصولی و منطقی ما است.

انگاره بنیادین جامعه نسبت به غریزه جنسی چیست؟

نکته دیگر اینکه باید حواسمان باشد که ما بسیاری از اوقات خلاف انگاره‌های بنیادین خودمان کار تولید می‌کنیم. به عنوان مثال الآن یک مسئله‌ای وجود دارد که چرا انقدر خیانت و رفتارهای فرا زناشویی در جامعه ما بالا رفته است؟ جامعه شناس یکجور تحلیل می‌کند، روانشناس جور دیگری تحلیل می‌کند. اما من به شما می‌گویم بگردید و انگاره بنیادین جامعه نسبت به غریزه جنسی را پیدا کنید. جامعه ما راجب غریزه جنسی چگونه فکر می‌کند؟ نمی‌خواهم بگویم جامعه ایرانی خاص است، یک جریان جهانی وجود دارد و جامعه ما هم ذیل این جریان جهانی است یعنی در عین اینکه در مواردی مقاومت‌هایی می‌کند اما یک جاهایی هم همراه شده است. یک گزاره الان در غریزه جنسی تبدیل به باور بنیادین ما شده اینکه غریزه جنسی قویترین سائق انسانی است که عدم ارضای منظم و عمیق آن باعث تروماهای روانی می‌شود.

حالا اینجا تفاوتی که پیدا کرده این است که این انگاره بنیادین به یک گزاره اخلاقی تبدیل شده است. یعنی الان دارند در مطب‌های روان‌شناسی در مشاوره به زنان و دختران و پسران و مردان ما می‌گویند اگر غریزه جنسی شما ارضای عمیق، منظم و شورمندانه نداشته باشد شما به لحاظ اخلاقی آدم نرمالی نیستید و نمی‌توانید کنشگر اخلاقی باشید. یعنی تو اگر بخواهی سوژه اخلاقی باشی باید دنبال غریزه جنسی خودت بروی. اینکه جامعه ما دنبال لذت می‌رود فقط یک گزاره توصیفی نیست بلکه یک گزاره تجویزی است. یعنی دارند جامعه را امر به لذت می‌کنند. پس جای تعجب نیست که سیاست‌های ما درباره مسائل اخلاقی در جامعه به دیوار می‌خورد.

خیلی وقت‌ها روانشناس ما حتی وقتی در تلویزیون دارد صحبت می‌کند حواسش نیست که خودش دارد این ایده را جا می‌اندازد فقط یک قال صادق و قال باقر هم می‌گوید. آن وقت آن روانشناس بیرون تلویزیون نقطه چین را پر می‌کند و پازل را کامل می‌کند.

بنابراین اول باید اهمیت انگاره‌های بنیادینی را بفهمیم. بعد از آن شکار و صید انگاره‌های بنیادین را بیاموزیم یعنی باید فهم کنیم انگاره بنیادین هر میدانی چیست. در نهایت تلاش کنیم تا انگاره های بنیادینی که به نظر می‌رسد قبول داریم جا بیندازیم و با آنها که قبول نداریم مقابله کنیم و بدانیم تغییر هر انگاره بنیادینی حداقل بیست و پنج سال زمان می‌برد اما بیست و پنج سال شاید برای شما زمان زیادی است ولی برای من یعنی همین فردا.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon
گوشتیران