رژیم صهیونیستی؛ در برزخ جنگ محدود تا منطقهای
در پی ترورهای اخیر رژیم صهیونیستی در تهران و بیروت، شبح جنگ منطقه ای بر سر این رژیم ایجاد شده و صهیونیست ها ضمن افزایش تدابیر امنیتی از آینده خود مضطرب هستند. در این بین برخی تحلیگران به ارزیابی سناریوهای مختلف تشدید تنش در سطح منطقه پرداخته اند.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، به دنبال ترور شهید اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس در جریان سفر به تهران و همچنین ترور شهید فواد شکر، از فرماندهام مقاومت اسلامی لبنان در بیروت که پس از حمله رژیم اسرائیل به بندر الحدیده یمن صورت گرفت این سوال نزد اذهان عمومی شکل گرفته است که آیا رژیم صهیونیستی به دنبال شکل دهی به یک جنگ منطقهای است؟ آیا این رژیم از ظرفیت هضم آسیبهای ناشی از جنگ منطقهای برخوردار هست؟ و آیا اسرائیلیها میتوانند به تنهایی جنگی در وسعت منطقهای را مدیریت کنند و یا اینکه لزوماً این پروژه را باید با مشارکت آمریکا و انگلیس به سرانجام برسانند؟
سطوح و ویژگیهای جنگ منطقهای
سوال نخست در این بخش این است که منظور از جنگ منطقهای چیست؟ آیا درگیری بین متغیرهای حاضر در منطقه را صرفاً باید در این تعریف جانمایی کرد و یا اینکه مشارکت مستقیم یا حمایت قدرتهای فرامنطقهای همانند آمریکا را نیز باید در همین چارچوب لحاظ نمود؟
به نظر میرسد با توجه به شرایط کنونی منطقه و مشارکت یا اتخاذ مواضعِ قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای، میتوان دو سطح از جنگ منطقهای را تفسیر نمود:
1- سطح اول از جنگ منطقهای در حقیقت با حمله گسترده رژیم صهیونیستی به لبنان و تخریب زیرساختهای آن شروع میشود. در این سطح، حملات موشکی از عراق و یمن و احتمالاً از سوریه را باید در نظر گرفت. طبیعتاً حمایتهای ایران به شکل دیپلماتیک و رایزنیهای گسترده در سازمانهای جهانی و منطقهای به همراه کمکها و مشاورههای نظامی خواهد بود.
در سوی مقابل آمریکا به لحاظ دیپلماتیک در سازمان ملل و از طریق حمایتهای گسترده نظامی در میدان های نبرد، در کنار رژیم صهیونیستی قرار خواهد گرفت. نمای کوچکتری از این سطح از جنگ را در نبرد 33 روزه سال 2006 مشاهده کردهایم. نبردی که سرانجام از نگاه کمیته صهیونیستی وینوگراد با شکست رژیم اسرائیل همراه بوده و موجب استعفای سران اصلیِ سیاسی و نظامی این رژیم شد.
2- سطح دوم از جنگ منطقهای که موجب تاثیرگذاری بر اقتصاد منطقهای و جهانی خواهد شد در صورت درگیری مستقیم ایران و آمریکا در آن رقم خواهد خورد. در این سطح از جنگ که در حقیقت جنگ ایران و آمریکا خواهد بود و به موازات آن دیگر اضلاع جبهه مقاومت در کشورهای سوریه، عراق، لبنان، فلسطین و یمن نیز درگیر خواهند شد، رژیم صهیونیستی و پایگاههای آمریکا در منطقه مورد هدف خواهد بود. طبیعی است که در این سطح نیز میتوان از سناریوهایی همچون جنگ محدود ایران و آمریکا تا جنگ گسترده و همه جانبه بین این دو بازیگر را مد نظر قرار داد.
نگاه رژیم صهیونیستی به جنگ منطقهای
با این توضیحات این پرسش به ذهن متبادر میشود که آیا میتوان گفت تلآویو و یا واشنگتن به دنبال جنگ منطقهای هستند؟ در این بین آیا آمریکاییها با توجه به شرایط سیاسی این کشور و آسیب پذیریهای نظامی پایگاههای ارتش آمریکا در منطقه، از جنگ فراگیر و گسترده استقبال میکنند؟
قدر مسلم اینکه اسرائیلیها خواهان وقوع جنگی همه جانبه در اراضی اشغالی خود نیستند. در عین حال آنان به دنبال درگیر ساختن ایران و آمریکا با یکدیگر هستند. از سال 2003 که بوشِ پسر، ارتش امریکا را روانه عراق نمود و رژیم صدام را سرنگون ساخت و آریل شارون نخست وزیر جنایتکار رژیم اسرائیل به دنبال سیبل قرار دادن ایران به جای عراق در آن جنگ بود، سردمداران رژیم صهیونیستی تاکنون در آرزوی جنگ مستقیم بین ایران و آمریکا هستند. اسرائیلیها افزایش قدرت نظامی ایران و توانمندی جبهه مقاومت را برخلاف روند تحولات دهههای گذشته و منافع طبیعی خود قلمداد میکنند. در این راستا چاره کار را نیز درگیر ساختن ایران با قدرتی فرامنطقهای همچون آمریکا میپندارند.
1- رژیم صهیونیستی و سناریوی جنگ منطقهای محدود:
با تعریفی که در سطور فوق الذکر از جنگ منطقهای محدود ارائه شد این سوال پیش میآید که آیا اسرائیلیها دنبال جنگ منطقهای محدود با محوریت اسرائیل- لبنان هستند؟ به نظر میرسد که پاسخ به این سوال منفی باشد؛ چرا که آنان از یک سو تجربه تلخی از جنگ 33 روزه در خاطرات خود دارند. حزب الله لبنان پس از 33 روز نبرد در تابستان 2006 سرانجام موفق شد ضمن ناکام گذاشتن رژیم اسرائیل در تامین اهداف خود در حمله به لبنان، منفعت اساسی خود یعنی تامین بازدارندگی را به سرانجام برساند. از همین رو در 10 ماه گذشته با وجود حملات روزانه از سوی حزب الله لبنان به شمال فلسطین اشغالی، تاکنون شاهد حمله گسترده رژیم صهیونیستی به لبنان نبودهایم. اسرائیلیها طی 10 ماه اخیر تلاش کردند تا در چهارچوب قواعد پذیرفته شده و به صورت محدود به حملات حزب الله لبنان پاسخ دهند، هرچند که البته تعداد شهدای طرف لبنانی بیشتر از تلفات اسرائیلیها اعلام شده است.
اسرائیلیها در جنگ کنونی با فلسطینیها خسارات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی فراوانی را متحمل شدند. کاهش 75 درصدی گردشگران خارجی، تعطیلی 60 هزار کسب و کار، بسته شدن دریای سرخ و فلج شدن اقتصاد بندر ایلات، تنزل رتبه اعتباری این رژیم بر اساس سازمانهای اعتبارسنجی جهانی، از دست رفتن بخش قابل ملاحظهای از نیروی کار در اقتصاد، حدود 67 میلیارد دلار هزینه جنگ، فرار نزدیک به 500 هزار نفر از یهودیان از اراضی اشغالی فلسطین، محکومیتهای چندین باره این رژیم در ارکان متعدد سازمان ملل از جمله شورای امنیت، مجمع عمومی سازمان ملل، شورای حقوق بشر، یونسکو، دادگاههای لاهه، اعتراضات گسترده در اروپا، آمریکا، آسیا و دیگر نقاط جهان علیه وحشیگریهای این رژیم در نوار غزه و کرانه باختری، دوقطبی شدن جامعه سیاسی و اجتماعی این رژیم، قطع و یا کاهش ارتباط برخی کشورها با این رژیم و ... از جمله پیامدهای جنگ در غزه به شمار میرود.
پیامدهای فوق الذکر در حالی اشاره میشود که بر اساس اقرار سران نظامی و تحلیلگران صهیونیست جنبش حزب الله لبنان 10 برابر قویتر و قدرتمندتر از جنبش حماس است. جنبش حزبالله برخلاف جنبش حماس از موشکهای دوربرد، سنگین و نقطه زن برخوردار است. علاوه بر این، برخورداری حزبالله از پهپادهای گوناگون و متعدد و همچنین پدافند ضد هوایی و احتمالاً غافلگیریهایی در اثنای جنگ، موجب ترس و واهمه صهیونیستها از شروع یک جنگ فراگیر شده است. این در حالی است که برخلاف حملات روزانه موشکی حزب الله به شمال فلسطین اشغالی در 10 ماه گذشته، در سال 2006 و در پاسخ به یک نفوذ محدود نظامی از سوی حزبالله علیه اسرائیلیها و اسارت دو نظامی این رژیم، شاهد جنگی گسترده و همه جانبه علیه لبنان بودهایم. با این توضیحات میتوان گفت که رژیم اسرائیل پس از 10 ماه از عملیات طوفان الاقصی از ظرفیت لازم برای هضم آسیبهای جنگ فراگیر با حزبالله لبنان برخوردار نیست.
2- صهیونیستها و سناریوی جنگ منطقهای گسترده:
آیا میتوان گفت صهیونیستها برخلاف جنگ فراگیر محدود به دنبال جنگ فراگیر و گسترده هستند؟ به نظر میرسد پاسخ مثبت باشد؛ چرا که در جنگ فراگیر گسترده طرفین اصلی جنگ، ایران و آمریکا محسوب میشوند و دو متغیر مهم دیگر یعنی رژیم صهیونیستی و حزب الله در حاشیه و سایه قرار خواهند گرفت. چنین جنگی مطلوبِ اسرائیلیها هست، اما مد نظر آمریکاییها نیست. اسرائیلیها از 2 تا 3 دهه پیش موضوع ایران را همواره در استراتژیهای نظامی خود مورد ملاحظه قرار دادند و به شیوههای گوناگون سعی در تضعیف جمهوری اسلامی ایران داشتهاند. آنها به این نتیجه رسیدهاند که راهکار مقابله با ایران حمله به مراکز مهم و راهبردی ایران است و تضعیف متحدین منطقهای ایران همانندِ حزب الله، حماس، سوریه و دیگر اضلاع مقاومت، راهکاری فرعی به حساب میآید. در عین حال به دلایل متعدد از جمله فاصله جغرافیایی قابل توجه بین ایران و سرزمینهای اشغالی، امکان درگیری مستقیم و موثر بین دو طرف وجود ندارد. پس راهکار حل این مسئله، درگیر ساختن آمریکا و احیاناً انگلیس با ایران است.
با وجود خواست و تمایل رژیم صهیونیستی برای درگیری ایران و آمریکا اما به نظر میرسد هیچ کدام از این دو متغیر، خواهان چنین نبردی نیستند. زیرا با توجه به قدرت نظامی دو طرف، هرگونه نبرد گسترده برای دو طرف به شدت آسیبزا خواهد بود. از یک سو آمریکاییها به دنبال تخریب گسترده داراییهای استراتژیک نفت و گاز ایران در سواحل جنوبی هستند و در سوی مقابل جمهوری اسلامی ایران نیز از توانمندی لازم برای نابودی پایگاههای آمریکا در کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس برخوردار است. ضربه شدید به اقتصاد ایران و همچنین اقتصاد جهانی از جمله اقتصاد آمریکا از دیگر پیامدهای چنین نبردی خواهد بود. نکته نهایی اینکه مهمترین متغیری که از این واقعه منتفع خواهد شد، رژیم صهیونیستی است.
نکته قابل ذکرِ دیگر این است که دولت آمریکا حداقل تا 5 ماه آینده که درگیر انتخابات ریاست جمهوری و انتقال قدرت میباشد از هرگونه جنگ گسترده اجتناب خواهد نمود. چنین جنگی کاملاً به ضرر جریان دموکرات به رهبری جو بایدن و کامالا هریس و به نفع دونالد ترامپ، نامزد جمهوری خواه در انتخابات سال جاری ریاست جمهوری آمریکا است. از همین رو به نظر میرسد دولت کنونی بایدن، خواستار اتمام جنگ در نوار غزه و برقراری آتش بس است تا از آن برای پیشبرد اهداف سیاسی- انتخاباتی حزب دموکرات بهرهبرداری نماید.
نویسنده: سامان زاهدی، کارشناس مسائل خاورمیانه
انتهای پیام/