روایت همسر شهید حسینی از حمله تروریستی دی ۱۴۰۲ در کرمان

روایت همسر شهید حسینی از حمله تروریستی دی 1402 در کرمان

همسر شهید سیدمیثم حسینی از شهدای حمله تروریستی ۱۳ دی ۱۴۰۲ کرمان، نحوه‌ی شهادت و ویژگی‌های شخصیتی شهید را مطرح می‌کند.

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- حملۀ تروریستی کرمان در سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی در تاریخ 13 دی‌ماه 1402 در ساعتی از روز کاری صورت گرفت که عمدتاً مردان در محل کار بودند و مادران و فرزندان به اتفاق یکدیگر در مراسم سالگرد حاج قاسم شرکت کرده بودند. در این روز مردی از شدت علاقه به حاج قاسم در روز 13دی صبح و عصر به زیارت ایشان رفت. شهید سیدمیثم حسینی گویی به‌دنبال گمشده‌ای بود و با یک بار رفتن دلش راضی نمی‌شد.

سید محمدجواد هاشمی‌نژاد دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید حسینی ضمن تسلیت به همسر شهید طی سخنانی با اشاره به شأن و جایگاه شهدا و هم‌چنین تلاش دشمن برای وارونه‌جلوه‌دادنِ جایگاه شهدا و سوءاستفاده از قربانیان عنوان کرد: من این‌ها دوره‌ها را گذراندم، می‌گویم؛ این‌طور مواقع، انسان به‌یاد کلام امام سجاد(ع) می‌افتد که به ایشان گفتند کدام مرحله‌ی عاشورا برای شما سخت‌تر بود؟ فرمودند جایی که به ما اهل‌بیت(ع) زخم‌زبان زدند و گفتند الشام الشام الشام. یعنی صدمه‌ی زخم‌زبان بیشتر از شهادت عزیزان امام در عاشورا بود. تاریخ تکرار می‌شود و باید آمادگیِ این رفتارها را داشته باشیم.

فرزند شهید هاشمی‌نژاد که در زمان شهادت آیت‌الله سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد هم‌سن‌وسال سید پوریا فرزند شهید حسینی بود، اظهار داشت: به‌رغم از دست‌دادن پدرمان، الحمدالله خواهران و برادران ما تحصیلات عالیه دارند و الان که به پشت سرمان نگاه می‌کنیم، می‌بینم که پدرمان هر کدام از ما را، گام به گام همراهی می‌کرده است. یکی از اماکنی که دعا مستجاب می‌شود، سر مزار شهید است و یک شهید واقعاً همیشه در بین خانواده‌اش وجود و دقت دارد.

هاشمی‌نژاد از تجربیات و ارتباط با پدر شهیدش گفت: من وجود پدرم را همیشه در زندگی‌ام حس می‌کنم و گویا همیشه حاضر هستند. واقعاً در مقاطعی گره‌گشایی‌هایی را در زندگی‌مان انجام می‌دهند که مشخص است کار شهید است. این را هیچ‌کسی غیر از خانواده شهدا درک نمی‌کند، یعنی به‌طور طبیعی خیلی از کارها انجام نمی‌شد؛ ولی شهید کار را انجام می‌دهد.

بر اساس این گزارش، سید پارسا حسینی کودک 8ساله‌ای است که جلوی چشمش پدرش ترکش خورد و به زمین افتاد و لحظات انتقال پدرش با آمبولانس را به چشم دیده‌ و در این مصاحبه حضور داشت.

همسر شهید حسینی که در این چند ماه این حالات و مسائل را تجربه کرده، اظهار داشت: بله من به‌عینه حضور شهید حسینی را لمس کرده‌ام. هیچ‌کسی نمی‌توانسته برای من کاری را انجام دهد. من فقط اشک می‌ریختم و از خودشان کمک می‌خواستم. کار به‌نحوی درست شد که من خودم تعجب کردم که چطور به این راحتی انجام شده است. حتی وضعیت طوری بود که پوریا پسر بزرگم که شهید همیشه به فکرش بود که درسش را بخواند، چند روز پیش که می‌خواست برای امتحان برود به من گفت دیشب بابا به خوابم آمد و گفت پوریا  برای امتحان آماده‌ای؟ درست را خواندی؟ حواس شهید این‌قدر به پوریا هست که حتی شب امتحان هم آمده بود به خوابش تا تذکر بدهد که درسش را بخواند.

وی درباره خاطراتش از 14 سال زندگی مشترک با شهید حسینی عنوان کرد: بنده متوجه نشدم 14 سال زندگی چگونه گذشت؛ فکر می‌کردم در بهشت زندگی می‌کنم. اینقدر شهید انسان خوبی بود، الان احساس می‌کنم چه پشت و پناه محکمی داشتم؛ ولی دلخوشی‌ام این است زمانی که یک فردی از خانه‌ای شهید می‌شود خدا خودش جایگزین این شهید می‌شود و پشتیبانی می‌کند، خوشحالم که شهادت نصیب ایشان شده است.

خانم حسینی، شهید سید میثم حسینی را لایق شهادت دانست و عنوان کرد: آقای حسینی خودش صبح روز سالگرد حاج قاسم سلیمانی به مزار ایشان رفتند ولی من چون می‌دانستم آن‌روز شلوغ است تصمیمم این بود که اجازه بدهیم آن‌هایی که از راه دور می‌آیند راحت‌تر بتوانند به زیارت بروند چون ما همیشه به زیارت می‌رویم. شهید حسینی مخالفت کرده و گفت اصل امروز است و اگر من هر روز هم بروم امروز اصل کار است و باید بروم. از ساعت 8 صبح به راهپیمایی رفت و تا ساعت 11:30 گلزار شهدا بود و به خانه برگشت. بعد ازصرف ناهار دیدم که بی‌طاقت است و گویا حسی او را به مزار حاج قاسم سلیمانی می‌کشاند.

وی درباره این حادثه تروریستی ادامه داد: حدود ساعت 13.30 با هم راهی مزار شهید سلیمانی شدیم؛ سیل جمعیت بر می‌گشت و خیلی شلوغ بود. شهید حسینی بسیار غبطۀ شهید حاج قاسم سلیمانی را می‌خورد و می‌گفت "خوش به حال حاج قاسم؛ این شهید با خدا چه معامله‌ای کرد که خدا اینقدر او را عزیز کرد". از صحبت‌های شهید حسینی 10 دقیقه نگذشته بود که این اتفاق افتاد. از زیر پل که عبور کردیم، فکر کردم فاصله‌ی ما با محل انفجار زیاد است ولی متوجه شدم فاصله نزدیک بوده است. فاصله‌ام با شهید حسینی حدود نیم‌متر بود و کنار هم بودیم. صدا را شنیدم، سرم را گرفتم بالا و متوجه شدم که بمب‌گذاری شده. دیدم سید میثم به صورت روی زمین افتاده و ترکش به سر و گردنش خورده بود.

همسر شهید حسینی اضافه کرد: بیست دقیقه طول کشید که سید میثم را به بیمارستان رساندیم؛ مرگ مغزی شده بود و هفت‌روز در آی‌سی‌یو بود. رفتنش از دنیا هم حکیمانه بود، نوعی خواست خدا بود که جان سه نفر دیگه هم نجات پیدا کند.

وی اظهار داشت: از یک خانوادۀ 4نفره ترکش‌ها تنها به یک نفر(شهید حسینی) اصابت کرده بود و ما سه نفر دیگر هیچ زخمی برنداشتیم. این معجزه بود و دلیلش هم حالات روحی و معنوی شهید است. من کم‌تر از یک‌متر با شهید فاصله داشتم. سید میثم بیست روز قبل به خرمشهر رفته بود؛ بعد ازبازگشت، حال و هوای خاصی داشت و گویا در این دنیا نیست. اخیراً دیدم این شهید بزرگوار پلاک و زنجیری و هم‌چنین قمقمه هم برای خودش خریده بود. زمانی که خرمشهر بود از او پرسیدم کجا هستی؟ به شوخی گفت الان دارم شربت شهادت می‌خورم. من احساس می‌کنم گویا به او الهام شده بود.

همسر شهید حسینی ادامه داد: در این 14 سال به‌نحوی زندگی کرد که من واقعاً همیشه از او درس می‌گرفتم. بعد از شهادتش بعضی از موضوعات را مطرح کردم که بگویم هر کسی لیاقت شهادت را ندارد. من با او بودم ولی این لیاقت نصیب او شد. شهید حسینی به چیزی که می‌خواست رسید ولی من نه. چون واقعا ارزشش را داشت که به شهادت برسد. او خادم امام رضا(ع) هم بود و در آموزش و پرورش شهرستان جیرفت یک خیریه تشکیل داده بود و برای دانش‌آموزانی که یتیم بودند، پرونده تشکیل داد. از خیّرین و از هر مسیری که می‌شناخت کمک جمع‌آوری می‌کرد. سید میثم معمولاً ساعت 2:30 از سرکار می‌آمدند، ناهار می‌خورد و می‌رفت و ساعت 9 شب به خانه می‌آمد. همیشه دست نوازشش بر سر یتیم‌ها بود. رفتنِ او هم به صورتی شد که با اهدای اعضا و جوارحش بعضی از بیماران را نجات داد، یعنی این‌قدر قلبش پاک بود.

وی بیان کرد: سید میثم همیشه دعای عاقبت بخیری می‌کرد و عاقبت‌بخیری هم از نظرش، فقط شهادت بود. در ایام شهادت حاج قاسم، تلویزیون کلیپی را از شهید سلیمانی پخش می‌کرد و نشان می‌داد چند نفر نشسته‌اند و حاج قاسم دعا می‌کرد و شهدا را اسم می‌برد و می‌گفت خدایا به‌حق فلان شهید شهادت نصیبم کن. آنجا بود که سید میثم همراه حاج قاسم دستانش را بالا گرفت و اشک می‌ریخت و دعا می‌کرد.

همسر شهید حسینی عنوان کرد: من از این حرکت او متعجب بودم که واقعاً چه حسی دارد و چه سرّی بین خودش و خدای خود دارد. دقیقاً صبح فردای آن‌روز این اتفاق برای شهید حسینی افتاد. او رمز و رازی با خدا داشت و البته حاجتش هم برآورده شد و به چیزی که می‌خواست رسید.

وی گفت: نبودن این شهید برای ما سخت شده که چنین آدم بزرگوار و خوبی را از دست دادیم ولی برای ما باعث افتخار هم هست. یک‌جوری زندگی کرد که همیشه سربلند بود و شهادت هم برازنده‌اش بود؛ اگر به راه غیر از شهادت می‌رفت تعجب می‌کردم.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
مدیران
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon