عباسیان در برابر اقتدار امام عسکری (ع) زانو زدند
یک تاریخپژوه میگوید بحران پیش روی عسکریین، بحران خارجی نبود، بلکه خلافت بنیعباس در مقابل آنها زانو زده بود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،حجت الاسلام طباخیان پژوهشگر تاریخ اسلام در برنامه جهانآرا به مناسبت ایام شهادت امام حسن عکسری علیهالسلام درباره سیره اجتماعی و سیاسی گفت: بنیعباس تا عصر مأمون ژستی فرهنگی داشتند. دوست داشتند که کارهای عامالمنفعه انجام دهند و شیطنتهای خود را با یک زرورق از رفتارهای فرهنگی بپوشانند. جامع منصوری، دارالحکمه هارونی، دارالترجمه مأمونی، و احیای دانشگاه جندیشاپور نمونههایی از این اقدامات است. آنها علوم مختلفی مانند هندسه اقلیدوسی را وارد کردند و به ترجمه آثار مهم پرداختند. ابنمقفع، برای مثال، کلیله و دمنه را از سانسکریت به عربی ترجمه کرد. در این دوره، حکمت ایرانی از پهلوی به عربی ترجمه میشد و آثار بقراط، سقراط، افلاطون و ارسطو به زبان عربی در دسترس قرار گرفت.
وی افزود: این دوره فرهنگی به گونهای بود که اخبار خلیفههای عباسی پر از رخدادهای علمی و فرهنگی به نظر میرسید. منصور عباسی از مالک، فقیه بزرگ اهل سنت، خواست که کتاب روایی بنویسد و خودش هزینه انتشار آن را تأمین کرد تا در هر خانه مسلمان یک نسخه از آن باشد. اما این زرورق فرهنگی فقط پوششی بود و در پشت صحنه، خلفای عباسی به سرکوب مخالفان خود میپرداختند. مأمون برادرش امین را به قتل رساند و منصور دوانیقی عبدالله نفس زکیه را سرکوب کرد.
طباخیان ادامه داد: با ظهور معتصم عباسی، رویکرد خلافت تغییر کرد. او با شمشیر بر سریر خلافت تکیه زد و گفت که کتاب با مأمون رفت و شمشیر با معتصم آمد. از این پس، دیگر خبری از دارالحکمه و دارالترجمه نبود و سامرا به عنوان یک شهرک نظامی ساخته شد. متوکل عباسی اوج این تغییرات نظامی بود. او روابط خود را با حکما و شعرا قطع کرد و به سوی متعصبترین علمای اهل حدیث رفت که از دل آنها جریان وهابیت امروز برخاسته است.
وی گفت: در دوران متوکل عباسی، فشارها بر اهلبیت علیهمالسلام ادامه یافت. هرچند که متوکل نسبت به امام هادی علیهالسلام با نوعی ترس و احترام برخورد میکرد، ولی در نهایت تصمیم گرفت امام را از بین ببرد. او نگران تأثیر و شبکههای مخفیای بود که امام هادی در سراسر سرزمینهای اسلامی ایجاد کرده بود. این شبکهها نفوذیهای خود را حتی در دستگاه خلافت داشتند و متوکل با همه قدرت نظامی و سیاسیاش از این شبکههای پنهان به شدت واهمه داشت. در همین دوران، امام هادی علیهالسلام با وجود تمامی فشارها، به شکل هوشمندانهای با نفوذ در دربار عباسیان و ارتباط با هواداران خود در بین رجال حکومت، شبکهای قدرتمند از شیعیان ایجاد کرد که حتی خلفای عباسی نمیتوانستند با آن مقابله کنند.
طباخیان گفت: عبیدالله بن خاقان که خود از سران حکومت عباسی و از دشمنان اهل بیت علیهمالسلام بود، میگوید پدرم به من گفت: "این شخصی که امروز دیدی، ابا محمد حسن بن علی عسکری است. او بزرگترین و شریفترین فرد در نزد اهل تشیع است و در زمان او هیچ کسی به اندازه او بین مردم محبوبیت ندارد." این پاسخ برای من جالب بود، زیرا پدرم که خود یک مقام بزرگ در دولت عباسی بود، چنین احترامی برای امام عسکری علیهالسلام قائل بود. او ادامه داد: "اگر خلافت بنیعباس در دست شیعیان بود، هیچکسی غیر از او مستحق این مقام نبود." این ماجرا از زبان عبیدالله بن خاقان که خود از سران حکومت عباسی و از دشمنان اهل بیت علیهمالسلام بود، بیانگر این است که حتی در میان دشمنان، شخصیت والای امام حسن عسکری علیهالسلام شناخته شده بود. چنین جایگاهی برای امام هادی علیهالسلام و امام عسکری علیهالسلام در جامعه، نشان از قدرت معنوی و اجتماعی آنها دارد، که حتی در قلب حکومت عباسی، احترام و ترس از قدرت و نفوذشان احساس میشد. این روایت از عبیدالله بن خاقان، تصویری واضح از وضعیت اجتماعی امام عسکری علیهالسلام ارائه میدهد، و نشان میدهد که حتی دشمنان اهل بیت، به نوعی از عظمت و بزرگی امامان اعتراف میکردند، و آنها را افرادی بیهمتا و دارای نفوذ معنوی بسیار قوی میدانستند.
این تاریخ پژوه افزود: این احترام و هراس در حالی بود که عباسیان، با تمام تلاش خود، سعی داشتند از نفوذ امامان اهل بیت جلوگیری کنند. در دورههای مختلف خلفای عباسی، از جمله در زمان متوکل و پس از او، رفتارهایی از سوی حکومت برای محدود کردن امامان و ایجاد تفرقه بین شیعیان صورت میگرفت، اما نفوذ معنوی و اجتماعی امام هادی و امام عسکری علیهم السلام چنان گسترده بود که این تلاشها بینتیجه میماند.
وی گفت: در ادامه، باید توجه داشت که این دوره از تاریخ عباسیان، یعنی دوران امام هادی علیهالسلام و امام عسکری علیهالسلام، از لحاظ سیاسی و امنیتی بسیار پیچیده بود. شیعیان با وجود تمامی فشارها و سرکوبها، به رهبری این دو امام بزرگوار توانستند شبکههای اجتماعی و معنوی خود را حفظ کرده و حتی گسترش دهند. همچنین، رویکرد امام عسکری علیهالسلام در تعامل با حکومت عباسی به گونهای بود که توانست به شیوهای هوشمندانه، بدون رویارویی مستقیم، نفوذ معنوی خود را در جامعه حفظ کند.
این تاریخپژوه افزود: در مواجهه با امام هادی (ع)، متوکل عباسی در سامرا تلاش میکرد تا با رفتارهایی ظاهری از امام هادی دلجویی کند. او حتی برخی از مقامات حکومتی را به خاطر بیاحترامی به امام هادی برکنار کرد. اما همواره خوفی در دل متوکل نسبت به امام هادی بود. متوکل به این فکر میکرد که شاید افراد نفوذی امام هادی در ساختار دولتیاش حضور دارند و تلاش میکرد تا ارتباط امام را با این شبکهها قطع کند. در نهایت، متوکل به این نتیجه رسید که باید امام هادی را از میان بردارد. اما برخی از نزدیکان امام، از این نقشه باخبر شده و به امام اطلاع دادند. امام به آنها گفت که عمر متوکل کفاف نخواهد داد و پیش از اجرای نقشهاش، پسرش منتصر، که گفته میشود به تشیع گرایش داشت، متوکل را به قتل رساند.
طباخیان با اشاره به اینکه بحران پیش روی عسکریین، بحران خارجی نبود، بلکه خلافت بنیعباس در مقابل آنها زانو زده بود، گفت: از زمان علی بن موسی الرضا علیهالسلام دوره زوال بنیعباس در برابر اهل بیت آغاز شد. دیگر زندان، تبعید و دستگیری امام صادق (ع) مطرح نبود. دامادی امام جواد (ع)، دعوت امام هادی (ع) به سامرا، و حضور امام عسکری (ع) در دارالعماره نشاندهنده تغییر فضای حاکم بود. به علی بن موسی (ع) صدر اعظمی و نایب عهدی پیشنهاد شد. این تغییر از سال 200 هجری مشهود است؛ گویی تاریخ اهل بیت ورق خورده و دوران «حصر اقتدار» آغاز شده بود.
وی افزود: با این حال، اختلافات داخلی بین علویان و شیعیان بهوضوح دیده میشد. علی بن موسی (ع) به عموی خود علی بن جعفر با گریه گفته بود: "بعد از ابراهیم و یوسف کسی به اندازه من بین اهلش مظلوم نشده است." این اختلافات بین نخبگان نیز وجود داشت. یونس بن عبدالرحمان، یکی از وکلای امام رضا (ع)، در بغداد مورد تهمت قرار گرفت و در حضور امام شاهد بدگوییها درباره خود بود. امام این صحنه را به یونس نشان داد تا او متوجه اختلافات داخلی شود.
طباخیان ادامه داد: از دوره امام موسی بن جعفر (ع) به بعد، هر امامی با رقیبی در دل ساختار علوی مواجه بوده است. حتی برادر امام عسکری (ع)، جعفر، ادعای امامت کرد و بعدها توبه کرد، اما پس از وفات امام عسکری (ع)، دوباره ادعای خود را تکرار کرد. ساختار وکالت نیز در رفع این اختلافات ناکام بود. زمانی که امام جواد (ع) به بغداد رفت، پیش از شهادت، وصیتنامهای برای امامت امام هادی (ع) نوشت و به یکی از وکلای خود سپرد. اما پس از شهادت امام جواد (ع)، برخی از علویان ادعای امامت کردند و شک و تردید در میان شیعیان ایجاد شد. اختلافات داخلی میان علویان و نخبگان تشیع همچنان ادامه داشت و این شرایط نمیگذاشت شیعیان به وحدت کلمه برسند. امام عسکری (ع) نیز در اوج اقتدار درگذشت و حتی در آخرین شب حیات خود، با وجود بیماری، به مدیریت شیعیان از طریق نامهنگاری ادامه داد. این وقایع نشان میدهد که اهل بیت، حتی در سختترین شرایط، دغدغه مدیریت و حفظ جامعه شیعیان را داشتند و باید نگاه ما به سیره عسکریین تغییر یابد.
انتهایپیام/