مجید دیوانی؛ شهیدی که بی‌قرارِ رفتن بود

مجید دیوانی؛ شهیدی که بی‌قرارِ رفتن بود

مجید دیوانی امروز روی دست مردم خرمشهر تشییع و به خاک سپرده شد؛ شهیدی که ۷ سال در آرزوی شهادت روی خط مقاومت؛ از ایران تا سوریه دوید. روح مجید بی‌قرار بود و تنها وقتی آرام گرفت که جنگنده‌های رژیم صهیونیستی جسم پاکش را در المزه سوریه نشانه گرفتند ...

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اهواز، خرمشهری بود و یک سال پس از پایان جنگ تحمیلی به دنیا آمده بود. کودکی و نوجوانی‌اش در آرامش گذشت؛ آرامش پس از جنگ 8 ساله، اما در شهری که جای جای آن نشان از جنگ داشت و حضور وحشیانه دشمن بعثی.

شهر خرمشهر پس از یک دوره پرتلاطم جنگی به آرامش رسیده بود، اما مجید که به دنیا آمد انگار از همان ابتدا روح بی‌قراری داشت؛ با همین بی‌قراری دوران کودکی را پشت سر گذاشت و به دوره نوجوانی و جوانی رسید؛ زمانی که سایه جنگ از سر ایران کم شده و کمی آنطرف‌تر از مرزهای کشورمان، روی سر سوریه پهن شده بود. 

روح بی‌قرار مجید انگار فهمیده بود که تنها مایه آرامشش حضور در سوریه است؛ جایی که همه دلدادگان حضرت زینب(س) گردهم آمده‌اند، پس عزم رفتن به سوریه کرد... 

از زمانی که مجید به دنبال گمگشته‌اش؛ شهادت، راهی سوریه شد تا به امروز، سالها گذشت؛ یا به عبارتی بیش از 7 سال؛ 7 سال صبوری برای سرکشیدن شربتی که همشهریانش در جبهه خوزستان پیشتر به آن شربت شهادت می‌گفتند. مجیدِ 36 ساله سرانجام در 12مهرماه امسال شربت شهادت را سرکشید و خودش را به قافله شهدای مدافع حرم در سوریه رساند.  

مجید دیوانی؛ شهید مدافع حرم خرمشهری امروز روی دست مردم قهرمان خوزستان و خرمشهر تشییع شد و روح بی‌قرارش برای همیشه در خاک خرمشهر خونین آرمید و آرام گرفت.

پروازش بهانه‌ای شد تا با دو نفر از دوستان و همرزمانش به گفت و گو بنشینیم. 

یکی از دوستان شهید با بیان اینکه آشنایی من با مجید به سال94 برمی‌گردد، گفت: من با مجید در پادگانی بودیم که برای اعزام به سوریه آموزش می‌دیدیم. مجید جزو گروهان خرمشهر بود  و من جزو گروهان آبادان بودم؛ ولی همیشه در میدان تیر و تست‌های اعزام به سوریه بچه‌های آبادان و خرمشهر با همدیگر بودند. یک شب که در پادگان بودیم مجید تلفن همراهش را در آورد و گفت: بگذارید با همدیگر عکس یادگاری بیندازیم که اگر شهید شدید بگویم با شما رفیق بودم، حالا مجید شهید شده و ما مانده‌ایم.

وی به آمادگی جسمانی بالای شهید دیوانی اشاره کرد و ادامه داد: سال95 یک تست اعزام به سوریه داشتیم، مجید کفش بسیار سنگینی به پا کرده بود (کفشی که پای مجید بود شبیه همان کفش‌هایی بود که در میدان مین  پا می‌کنند) با همان کفش سنگین تست‌های سنگین دو ورزشی را داد و نمره بالا هم گرفت.

این مدافع حرم با بیان اینکه  شهید دیوانی بسیار آدم خوش اخلاقی بود و همیشه لبخندی بر لب‌ داشت، گفت: معمولا هنگام اعزام به منطقه بسیار سختگیری می‌شود. این سختگیری شامل حال مجید هم می‌شد و وقتی پیش ما می‌آمد از اینکه برای اعزام انتخاب نشده، اعصابش خرد بود، ولی باز هم لبخند می‌زد و می‌خندید. 

دوست و همرزم شهید دیوانی با بیان اینکه هر جا که خبر اعزام به منطقه اعلام می‌شد، مجید خودش را با سرعت می‌رساند، گفت: سال 94 هنگام عملیات نبل الزهرا، مجید به لشکر می‌رود و التماس می‌کند که او را هم اعزام کنند. همان موقع شهید امید نریمیسایی و شهید عباس‌کردانی را هم می‌بیند که به او می‌گویند: «کجا می‌خواهی بروی؟ شهید می‌شوی» مجید به آنها می‌گوید: «اصلا من می‌خواهم بروم شهید بشوم، تکه تکه بشوم... ». مجید همیشه می‌گفت: من به شهید امید نریمیسایی و شهید عباس کردانی گفتم می‌خواهم بروم شهید بشوم ولی آنها رفتند شهید شدند و من  هنوز مانده‌ام. مجید همیشه با حسرت و آه از عملیات نبل الزهرا صبحت می‌کرد.

وی با اشاره به اراده و عزم جدی شهید دیوانی برای رفتن به سوریه گفت: یک روز از لشکر با مجید تماس گرفته بودند که فردا صبح لشکر باشد. مجید هم خجالت کشیده به پدرش بگوید به من پول بدهید، به همین خاطر موتورش را روشن می‌کند و هزاران کیلومتر راه را با موتورش به سمت لشکر می‌رود. وقتی به لشکر می‌رسد متوجه می‌شود که از اعزام خبری نیست، فقط خواستند نیرو انتخاب کنند. شخصی که مسول اعزام است به مجید می‌گوید: «تو واقعا با موتور هزار کیلومتر راه را آمده‌ای؟ خواستیم اطلاع پیدا کنیم تو واقعا می‌خواهی به منطقه اعزام بشوی یا نه؟». 

جهادی بود و کارهای خیر انجام می‌داد؛ اما دلش شهادت می‌خواست

یکی دیگر از دوستان شهید دیوانی هم در گفت و گو با خبرنگار تسنیم درباره نحوه آشنایی با شهید مجید دیوانی گفت: از سال 92 و پس از پایان دوره خدمت سربازی با مجید  آشنا شدم. من با مجید، هم‌محله‌ای بودم، در پایگاه و حوزه بسیج هم با هم رفیق بودیم. برای بحث مدافعین حرم من و شهید دیوانی با هم اسم نوشتیم و برای آموزش و دوره‌هایی که برگزار می‌شد با هم بودیم.

وی افزود: من سال94 به سوریه اعزام شدم ولی شهید دیوانی با تمام تلاش‌هایی که کرد، قسمت نشد که آن سال اعزام بشود، اما 3 سال بعد یعنی سال97 به سوریه اعزام شد.

این رزمنده مدافع حرم با اشاره به عملیات نبل الزهرا گفت: زمانی که سال94 به ایران برگشتم، فرمانده گردان برایم تعریف می‌کرد این 45روزی که در سوریه بودی، مجید از صبح به دفتر می‌آمد، مدام گریه و بی‌قراری می‌کرد، طوری که هر روز کار مجید شده بود گریه کردن و غصه خوردن. 

این مدافع حرم به خاطرات خویش با شهید دیوانی اشاره کرد و گفت: وقتی مجید از سوریه برمی‌گشت، به مزاح به او می‌گفتم: «ها مجید زنده برگشتی، کِی جنازه تو رو بلند کنیم؟»

دوست شهید دیوانی با اشاره به روحیه جهادی این شهید والامقام گفت: مجید با چند خیر از شهرهای دیگر در ارتباط بود که پول برای او واریز می‌کردند و مجید بسته معیشتی تهیه می‌کرد و بین خانواده‌های نیازمند توزیع می‌کرد.

وی  با بیان اینکه مجید کارهای جهادی زیادی انجام می‌داد، افزود:  شهید دیوانی فعالیت زیادی در گروه جهادی حوزه بسیج منطقه مان داشت، ساخت و ساز و بازسازی خانه های نیازمندان از جمله اقدامات خداپسندانه شهید دیوانی در گروه جهادی بسیج  بود.

به گزاش تسنیم، شهید مدافع‌حرم مجید دیوانی که به‌عنوان نیروی مستشار ایرانی در سوریه حضور داشت، بر اثر حملات هوایی رژیم کودک‌کش صهیونیستی در المزه سوریه مجروح و در بیمارستان بستری شد. این مدافع‌ حرم پس از تحمل چند روز درد و رنج مجروحیت، روز پنجشنبه 12 مهرماه به فیض شهادت نائل آمد و به یاران شهیدش پیوست.

شهید مجید دیوانی، متولد 9 اردیبهشت 68، ساکن خرمشهر و از بسیجیان فعال حوزه بیت المقدس بود که از سال 1397 به‌عنوان بسیجی مدافع حرم به سوریه اعزام شد و عضو لشکر امام حسین (ع) بود و به عنوان نیروی مستشار ایرانی در سوریه فعالیت داشت.

گزارش از فاطمه دقاق نژاد

انتهای پیام/

 
پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon