مخالفت‌ها با حافظ؛ از سوزاندن دیوان تا «امام امت بیچارگان»

پیشینه مخالفت با خواجه شیراز به روزگار او می‌رسد و تا امروز ادامه دارد؛ مخالفان حافظ را می‌توان در چند گروه دسته‌بندی کرد: اهل دیانت، نواندیشان و اهل ادب.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حافظ  آیینه «خودشناسی»، پاسخ «چیستی و هستی» و سند هویت «ایرانی – اسلامی» ماست. شعر حافظ تجسم هنری اراده ملتی فرهنگ‌مدار و انسان دوست است که در برابر تهاجم وحشیانه مغول به مدد ارزش‌های والای فرهنگی و انسانی نه تنها قد خم نمی‌کند، بلکه روح وحشی ایلخانان مغول را در نسیم نوازش فرهنگ خویش رام می‌کند و به تسلیم وا می‌دارد.

حافط کیمیاگری است که با قدرت «عشق»، و به مدد صفای باطن، نفس سلیم، اندیشه بلند و آرمان‌های انسانی خویش، در جان و جهان «طرحی نو» در می‌اندازد و دشمنان را به دوستانی همدل و همراه تبدیل می‌کند. شعر حافظ بر ادب فارسی به ویژه به قالب غزل، رونق و اعتباری افزون بخشید؛ شعری که مشحون از عاطفه بشری و تجلی‌گاه معارف فرهنگی است. محدود نبودن در حصار زمان و مکان، سبب شده تا هر کسی از ظن خود یار او شود و احوالاتش را در آیینه شعر او بیابد؛ به طوری که او را «ترجمان الاسرار» خوانده‌اند؛ «بسا اسرار غیبیه و معانی حقیقیه که وی در کسوت صورت و لباس مجاز باز نموده است».

کیمیاگری با عشق

شعر حافظ از زمان حیات او تا به امروز مورد توجه شاعران و اهل ادب بوده و هست. چه بسیار شاعرانی که به سودای حافظ شدن، به تتبع او پرداختند اما در خوشبینانه‌ترین حالت یک مقلد موفق معرفی شدند. آنچه خواجه شیراز را حافظ کرد، علاوه بر فن شاعری، کلامی است که هر کس از ظن خود یار او می‌شود. این «متن باز» سبب می‌شود تا مخاطبان با دیدگاه‌های مختلف همراه او شوند. اما حافظ در کنار تمام موافقان و مقلدانی که داشته، مخالفان سرسختی نیز داشته است که رد پای آنها را از دوران حیات خواجه شیراز تا به امروز می‌توان در هزارتوی تاریخ جست‌وجو کرد.

کسی گیرد خطا بر نظم حافظ/ که هیچش لطف در گوهر نباشد

دانشنامه جهان اسلام در این‌باره می‌نویسد: چون شهرت کم‌نظیر حافظ و سروده‌های او از روزگار خود او آغاز شد، پیشینه انتقاد و مخالفت با وی نیز به روزگار او می‌رسد. این امر در پاره‌ای از سروده‌های او نیز منعکس است. او در اشعارش از برخی منتقدان با حرمت یاد می‌کند، مانند این بیت : «یاد باد آنکه به اصلاح شما می‌شد راست/ نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود» و گاه نیز برخی را نکوهش می‌نماید: «کسی گیرد خطا بر نظم حافظ/ که هیچش لطف در گوهر نباشد».

در زمان حیاتش نیز وقتی از او خواستند اشعارش را در دیوانی فراهم آورد ــ به تعبیر جامع دیوان حافظ، احتمالاً محمد گلندام ــ وی به علت ناراستی روزگار و غدر اهل عصر، از این کار سرباز زد. ظاهراً مقصود از این غدر و ناراستی، مخالفت‌هایی بوده که با وی می‌شده است. درباره اعتراض‌ها و مخالفت‌هایی که با حافظ در زمان حیاتش می‌شده، روایات متعددی به جا مانده، از جمله آنها اعتراض شاه شجاع به حافظ است مبنی بر اینکه غزلیات او از مطلع تا مقطع از نظر موضوعی بر یک منوال نیست و نیز گزارش مجعولی مبنی بر ارتباط حافظ با مفتی زاده شیراز و برملا شدن باده نوشی آنها یا صدور حکم کفر او به اتهام انکار معاد با استناد به این بیت: «گر مسلمانی از این است که حافظ دارد/ آه اگر از پس امروز بود فردایی»، و راهی که شیخ زین الدین تایبادی برای نجات از این مهلکه در پیش پای حافظ نهاد که ظاهرآ افسانه ای بیش نیست.

حافظ , شعر ,

همچنین است اعتراض تیمور به حافظ به سبب یکی از غزلیاتش که در آن سمرقند و بخارا را به خال هندوی ترک شیرازی می بخشد. نیز گفته شده است پس از درگذشت حافظ، برخی او را ملحد خواندند و از نمازگزاردن بر جنازه او خودداری کردند. از این قبیل روایات و گزارش‌ها، که گاه چندان موثق نیستند، بسیار نقل شده است.

مخالفان خواجه شیراز چه کسانی هستند؟

انتقاد از حافظ و مخالفت با او تا عصر حاضر نیز ادامه یافته است. منتقدان و مخالفان او عمدتاً سه گروه‌اند: الف)برخی از اهل دیانت که مضامین اشعار وی را برخلاف اعتقادات اسلامی دانسته و خود او را نیز فردی ناصالح شمرده‌اند.

ب) برخی متجددان و نواندیشان که رواج سروده‌های حافظ را موجب اشاعه باورها و رفتارهای زیان‌بار و مغایر با مصالح ملی تلقی کرده‌اند.

ج) برخی اهل ادب که از پاره‌ای اشعار حافظ از لحاظ ادبی انتقاد کرده‌اند.

در میان گروه نخست کسان بسیاری در ایران و هند و عثمانی به مخالفت و مبارزه قلمی و غیرقلمی با حافظ برخاسته‌اند، از جمله در روزگار صفویان گزارش‌هایی از مخالفت علمای اهل سنت عثمانی با حافظ و منع کردن مردم از مطالعه دیوان او وجود دارد. برای مثال از مفتی مشهور حنفی ابوالسعود، درباره حافظ استفتا شده بود و وی گفته بود گرچه در سروده‌های حافظ حکمت‌های ذوقی وجود دارد، در لابه لای آنها خَرافات بیرون از مرز شریعت نیز هست، پس باید هر بیت را با دیگری فرق گذارد.

اقتباس حافظ از یزید؟

نمونه دیگر مخالفت با او در بلاد عثمانی، متهم ساختن حافظ به اقتباس از یزیدبن معاویه، دومین خلیفه اموی، بود. سودی می‌نویسد که مصرع اول نخستین غزل در دیوان حافظ اقتباس از یکی از اشعار یزید است و به همین دلیل بعضی شعرا، مانند اهلی شیرازی و شمس الدین محمد کاتبی، ابیاتی در اعتراض به حافظ سروده‌اند؛ اما قطعاتی که به اهلی و کاتبی نسبت می‌دهند در دیوان آنها وجود ندارد. به علاوه، در هیچ کتابی از کتاب‌های ادبیات عرب، تاریخ و رجال، نشانه‌ای از انتساب این اشعار به یزید دیده نشده است و ادعای سودی مستند به هیچ مدرکی نیست. به نظر قزوینی، به دلیل نفوذ دیوان حافظ در بلاد عثمانی، بعضی متعصبان برای برحذر داشتن مردم از مطالعه دیوان حافظ و برای تحقیر او، این مطلب را در همان حوالی عصر سودی شایع کردند.

حافظ در هند؛ از تفأل تا سوزاندن دیوان خواجه شیراز

در هند نیز گرچه شاهان بابری دلبستگی بسیار به حافظ داشتند ــ از جمله اکبرشاه بخش‌هایی از دیوان حافظ را نزد میرعبداللطیف قزوینی، که از سادات حسنی بود، خواند و پادشاهان بابری، به ویژه همایون شاه و جهانگیر، در برخی کارهای مملکتی پس از تفأل به حافظ تصمیم می‌گرفتند- اما در دوره اورنگ زیب اوضاع دگرگون شد. او دستور داد دیوان حافظ را از کتابخانه‌ها جمع کنند و آنها را بسوزانند، البته در برابر این دستور مقاومت‌هایی نیز شد.

میریوسف بیگ عارف، متخلص به شایق هندی (متوفی 1098)، که برادرش از امیران دربار اورنگ زیب بود، فرمان او را گردن ننهاد. وی خمریات حافظ را تأویل می‌کرد.در 1225، ملامحمد کاظم بن محمدشفیع هزارجریبی کتاب منبّه الجُهّال علی وصف رئیس اهل الضلال را در نکوهش حافظ و امثال وی نوشت و در آن مردم را از مطالعه دیوان حافظ برحذر داشت و پاره ای از سروده‌های او را باطل دانست. آقابزرگ طهرانی نسخه خطی این کتاب را در نجف دیده بود.

حافظ , شعر ,

مخالفان دینی حافظ چه می‌گویند؟

در دوره معاصر، بیشترین انتقاد از حافظ، از منظر دینی، در دو کتاب گردآمده است: یکی البدعة و التحرف تألیف محمدجواد خراسانی و دیگری منظومه ای به نام «گفتگوئی با حافظ»، یا، «حافظ شکن» نوشته سیدابوالفضل برقعی. خراسانی در کتاب خود، که آن را در رد صوفیه نوشته، مدعی شده که حافظ از ریاکاری صوفیه و نفاق آنها باخبر بوده و آنها را مذمت کرده و از این رو از خانقاه بیرون رفته و به رندی و لاابالی‌گری روی آورده است. او به ضمیمه این کتاب، کتابی به نام رضوان اکبر اختصاصاً در رد حافظ تألیف کرده و در آن نوشته که حافظ از اهل ضلال بوده و دیوانش مضل است، بنابراین خرید و فروش و چاپ و مطالعه آن حرام است.

وی مدعی است که پیر حافظ، پیر مغان بوده و در مذهب پیرمغان نوشیدن شراب حلال است و در جایی دیگر می‌نویسد که حافظ در باطن به هیچ خانقاهی و تصوفی معتقد نبوده و منظوری جز عیاشی نداشته است.

برقعی نیز در منظومه «گفتگوئی با حافظ»، که بر وزن غزل‌های حافظ و در جواب او سروده، اظهار کرده که حافظ اگر چه در فن شعر استاد بوده، این استادی را در خدمت بدگویی به زاهد و فقیه، بهشت و کوثر، ترویج می خواری و خلاصه ترغیب به گناه به کار گرفته است. برقعی در کتاب «شعر و موسیقی» نیز، که به تخطئه عرفا و شعرا اختصاص دارد، بیشترین اهتمام را در تخطئه حافظ کرده است. وی حافظ را به استنادِ بیتِ «روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم/ در لباس فقر کار اهل دولت می‌کنم»، جاسوس حکومت دانسته، در حالی که در روزگار حافظ و قرن‌ها پس از آن کلمه دولت به معنای امروزی (حکومت) به کار نمی‌رفته، بلکه به معنای ثروت و مال و ظفر استعمال می‌شده است.

مهمترین انتقادات و اعتراضات خراسانی و برقعی بر حافظ بدین قرار است:

1) حافظ اهل شراب و غوطه‌ور در ملاهی و مناهی بوده و دیگران را نیز به همراهی با خود در این طریق دعوت می‌کرده است؛ البته این نسبت‌ها مستند به گزارشهای معتبر تاریخی نیست بلکه فقط استنباط‌هایی از مضامین و کلماتی چون می و میخانه و تعلم از پیرمغان است که حتی در سروده‌های بسیاری از علمای دین نیز وجود دارد. اساسآ سنّت تغزل و تشبیب و نسیب در شعر شاعران از دیرباز رواج داشته است و شمار زیادی از شاعران مسلمان نیز، با بهره‌مندی از این سنّت، مضامین و تعبیرات عاشقانه را به مثابه رموزی از حقایق و اسرار در خدمت مفاهیم عالی دینی درآوردند تا آنجا که بسیاری از پارسایان نیز، که بی‌تردید کمترین نسبتی با مقولات ظاهری شاهد و می و میکده نداشته‌اند، در عالم شعر این مضامین را به کار برده‌اند.

پاسخ شهید مطهری به چند شبهه درباره حافظ

دانشنامه جهان اسلام به نقل از برخی منابع از جمله «تماشاگه راز» شهید مطهری آورده است: برخی ناقدان، بدون توجه به اصطلاحات خاص هر فن و با غفلت از چنین سوابقی، گمان برده‌اند که همه سرایندگان چنین آثاری در طلب لذایذ جسمانی بوده و حدود شرعی را رعایت نمی‌کرده‌اند. در برابر، برخی نیز به تفسیرهای حیرت‌آور پرداخته و هرجا و در کلام هر گوینده‌ای سخنی از شاهد و می و هجران محبوب و مانند اینها بوده برایش معانی روحانی ساخته‌اند تا از این راه از حیثیت برخی شاعران دفاع کنند. حافظ نیز، به سبب سرودن اشعاری با همین مضامین، دچار همین سرنوشت شد.

عده‌ای بر مبنای استنباط ظاهری از اشعار او، به ویژه با توجه به استقبال و هواداری کسانی که جز به خوشی‌های ظاهری نمی‌اندیشند و حافظ را پیشرو و سخنگوی خویش پنداشته‌اند، تصور کرده‌اند که حافظ خود نیز از همین گروه بوده است؛ ازین رو، از وی به شدت انتقاد و چه بسا او را تکفیر کرده‌اند.

رضا به داده بده و ز جبین گره بگشای...

دانشنامه در ادامه «تملق و مدح غلوآمیز حکام و وزرای ستمگر» را دومین دلیل مخالفت برمی‌شمارد و  از «جبرگرایی» به عنوان دیگر موضوع یاد می‌کند که منجر به انتقاد منتقدان شده است. به گفته این مقاله؛ منتقدان او را، به دلیل جبرگرایی، اشعری و در نتیجه از اهل سنّت دانسته‌اند؛ در حالی که حافظ بسیاری اشعار هم دارد که مشتمل است بر دعوت به عمل و حاکی از تأثیر ارزش کار و اعتقاد به آزادی انسان در انتخاب راه و اعتراف به برترین مراتب اختیار و توانایی برای انسان، به ویژه انسان‌های کمال یافته، مانند این بیت: «سعی نابرده در این راه به جایی نرسی/ مزد اگر می‌طلبی طاعت استاد ببر»؛ ولی منتقدان حافظ اشعار موهم جبر او را اصل گرفته‌اند و اشعاری را که درباره اهمیت کار و کوشش سروده است، با آن ناسازگار دانسته و از این رو او را متهم به تناقض‌گویی نیز کرده‌اند. این در حالی است که برخی حافظ‌شناسان مانند بهاءالدین خرمشاهی در «حافظ نامه» با اشاره به ابیاتی چون  «رضا به داده بده و ز جبین گره بگشای/ که بر من و تو در اختیار نگشادست» بر این باورند که در این دست از اشعار، مراد نفی توانایی نیست، بلکه توجه دادن به محدودیت انسان در مقام دستیابی به همه داده ها و نعمت‌هاست.

حافظ , شعر ,

حافظ، امام امت بیچارگان!

این مقاله در ادامه بخشی را به مخالفت نواندیشان با اشعار حافظ اختصاص داده است. در این‌ بخش می‌خوانیم: از جمله منتقدان (نواندیشانی که رواج سروده های حافظ را زیان‌بار انگاشته‌اند)، محمد اقبالِ لاهوری بوده که احتمالاً با توجه به اوضاع سیاسی و فرهنگی مسلمانان در هندِ تحت سلطه انگلیس و مشاهده عقب ماندگی‌های آنان در عرصه علم و فنّاوری، در چاپ اول مثنویِ «اسرارخودی»، ضمن شرح زیان‌های شعرای صوفی، حمله شدیدی به حافظ کرده و 35 بیت در قدح او سروده و از او به عنوان عامل اهمال، انحطاط و خود گم‌کردگی مسلمانان آسیا یاد کرده و حافظ را «فقیه ملت میخوارگان، امام امت بیچارگان» نامیده است.

به محض انتشار این اشعارِ اقبال، صدای اعتراض مسلمانان هند و به خصوص شیعیان برخاست. در نتیجه، وی در چاپ بعدی کتاب، آن اشعار را حذف کرد و به جای آن اشعاری با عنوان «در حقیقت شعر و اصلاح ادبیات اسلامیه» گذاشت؛ اما به تصریح اقبال شناسان، با وجود انتقادهایی که اقبال از حافظ کرده، نقل و اخذ و اقتباس از تعبیرات و مفاهیم و ترکیبات اشعار حافظ در اشعار فارسی و حتی اردوی وی کاملاً مشهود است، از جمله در کتاب «پیام مشرق» همان زبان و سبک حافظ را انتخاب کرده و حدود ثلث آن را «می باقی» نامیده که عنوانی مأخوذ از شعر حافظ است.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon
گوشتیران