چرا دیگر کسی حرف از تمدن غرب نزند؟


چرا دیگر کسی حرف از تمدن غرب نزند؟

از ۷ اکتبر به این سو ما شاهدیم آنقدر جنایت، تجاوز، اشغالگری، خشونت به بالاترین حد خودش رسید که سیستم طبیعی‌ساز خشونت و تولید هراس در غرب، نتوانست این نظم را برای مردم طبیعی‌ کند، و این جمله رهبری معنادار می‌شود که «دیگر کسی از تمدن غرب حرفی نزند.»

به گزارش خبرگزاری تسنیم دوم آبان ماه بود که حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دست‌اندرکاران کنگره شهدای استان فارس فرمودند: «قتل عام 10 هزار کودک معصوم و بی‌گناه با بمب‌های دو تُنی و انواع تسلیحات در حالی که سیاستمداران غربی حتی خم به ابروی خود نیاوردند، باعث رسوایی سیاستمداران دروغگوی غربی و مدعیان حقوق بشر شد و بی‌اعتباری تمدن غرب را به همه دنیا نشان داد که این بزرگ‌ترین شکست برای آنها است سیاست غرب رسوا شد، شکست خورد، این شکست بزرگی است. دیگر از تمدن غرب کسی حرف نزند، تمدن غرب این است.»

در پی این فرمایشات مرکز مطالعات راهبردی خبرگزاری تسنیم نشستی را تحت عنوان «شکست تمدنی غرب؛ چرا و چگونه؟» با موضوع «تبیین چگونگی تنازل تمدن غرب از جهانداری به جهانگیری» با ارائه دکتر جعفر علیان‌نژادی برگزار کرد.

علیان‌نژادی در مقدمه ارائه خود به توضیح سه مفهوم «معناپژوهی» ، « گزارش معنایی» و «آشنایی زدایی» پرداخت.

وی در توضیح معناپژوهی گفت: قصد و غرضی که ما از معناپژوهی دنبال می‌کنیم، امتداد معنایی افکار رهبر معظم انقلاب است. منظور ما از معناپژوهی، معناشناسی به عنوان گرایشی در دانش زبان‌شناسی نیست، بلکه نوعی نگاه کاربردی به حوزه معناپژوهی است. منظور ما فقط فهم و منظور و مقصود رهبری نیست، بلکه فرازیابی و امتداد معنایی این بیان است. ما حرکتمان فقط در عمق معانی مد نظر مقام معظم رهبری نیست، نمی‌خواهیم فقط واکاوی کنیم بلکه می‌خواهیم به بیرون حرکت داشته باشیم و این معنا را امتداد بدهیم.

علیان‌نژادی در رابطه با «گزارش معنایی» نیز با بیان اینکه در گزارش معنایی قرار نیست که صرفاً یک گزارش تاریخی بدهیم، از یک پدیده و حادثه روایت توصیفی کنیم. بلکه قرار است از لایه توصیف مقداری عبور کنیم و وارد عمق مسئله شویم و از گزارشگویی خنثی و خبری صرف یک حادثه فاصله بگیریم، می‌خواهیم لایه رویین حوادث را بشکافیم و نادیدنی‌ها را بیابیم و ناشنیدنی‌ها را بشنویم، می‌خواهیم به این گزارش تبیینی یک بعد جدید بدهیم و به نظر می‌آید که می‌شود از یک حوزه جدیدی تحت عنوان گزارش معنایی حوادث و وقایع صحبت کرد.

وی با بیان اینکه «آشنایی زدایی» به عنوان ابزار گزارش معنایی، به معنای سوژه نقد قرار دادن آشنایی‌های معروف و مشهور است، افزود: مثلاً یک واقعه‌ای مثل شکست رژیم صهیونیستی از جبهه مقاومت در حوزه غزه و فلسطین اتفاق افتاده است، یک سری دانایی‌های مشهور وجود دارد که همه‌جا گفته شده است، همه هم می‌دانند، ما می‌خواهیم از این فاصله بگیریم، این را نقد کنیم، به این معنا که یک مقداری به ابعاد دیگری از ماجرا بپردازیم، آنها را هم قبول داریم، همه هم قبول دارند و برای اینکه یک حس بیشتری در جامعه مخاطب ایجاد کنیم، این است که یک مقداری باید فاصله بگیریم و به یک معنا آشنایی زدایی کنیم، عبور از این دانایی‌های معروف و مشهور و متعارف به دانایی‌های جدید، کاری است که ما در آشنایی زدایی انجام می‌دهیم.

علیان‌نژادی سپس محور ارائه خود را آشنایی زدایی از این جمله مقام معظم رهبری عنوان کرد که فرمودند: « دیگر از تمدن غرب کسی حرف نزند.»

او در این باره گفت: ما می‌خواهیم به همین جمله و معنا مقداری بعد بدهیم، از ادبیات متعارفی که نسبت به این ایجاد شده و عملاً به نحوی ژورنالیستی و تکرار این بیان مقام معظم رهبری است، یک مقداری فاصله بگیریم و بیابیم که این جمله چه معنای واقعی و حقیقی می‌تواند داشته باشد.

علیان‌نژادی سپس ارائه خود را در سه پرده ساماندهی کرد؛ پرده اول «حضور تمدنی»، پرده دوم «تئاتر تمدنی» و پرده سوم «برافتادن پرده تئاتر تمدنی یا رسوایی تمدنی.»

 

.

 

علیان‌نژادی در ادامه به تشریح سه پرده فوق پرداخت که متن و فیلم آن از نظرتان می‌گذرد:

ما یک ظهور در جهان داریم و یک غیاب، یک تولد داریم و یک مرگ؛ حد فاصل تولد و مرگ ما را حضور این جهانی ما تعریف می‌کند، حضور به معنای انسان‌ورزی و مدنیت در حد فاصل تولد و مرگ است، با همان تعاریفی که غربی‌ها از تمدن می‌گویند، یعنی زندگی با کفایت و اصیل، فقط زنده بودن مطرح نیست بلکه نوعی زندگی کردن مطرح است. طی فاصله بین تولد و مرگ به معنای زندگی حیوانی نیست بلکه نوعی زندگی اصیل و حقیقی است و معنای حضور این است که انسان‌ها، آحاد انسانی درکی از این حضور داشته باشند که بتوانند به زندگیشان کیفیت ببخشند، بنابراین تمدن باید فضای درک کیستی انسان‌ها باشد که منجر شود به اینکه وقتی من خودم را شناختم منجر به ادب حضور شود، ادب حضور را بیاموزم و احترام به خود بگذارم به عنوان مرحله اول، بنابراین وقتی در حضور تمدنی حرف از حضور می‌زنید به این نحو است.

 موضوع بعدی موضوع کنشگری است، در تعریف حضور تمدنی واژه و مفهوم بعدی مفهوم کنشگری است. کنشگری به چه معناست؟ کنشگری در حوزه اجتماع یا حوزه دیگری دیگران، می‌دانید که بین اجتماع و جامعه هم فرق هست. اجتماع جمع محدودی از انسان‌ها است که انسان آن را می‌شناسد، اجتماعات کوچک، منظور اجتماعات محلی، قومی، قبیله‌ای است.

کنشگری به معنای امکان عمل حقیقی با دیگران است؛ یعنی اینکه ما برای دیگران هم نوعی حضور قائل باشیم، کیستی آنها را به رسمیت بشناسیم به آنها احترام بگذاریم، این اتفاق یعنی احترام به حضور دیگران یک اسلوب و آدابی ایجاد می‌کند، آداب معاشرت ایجاد می‌کند.

کنشگری در فضای تمدنی به معنای آداب معاشرت است، احترام به دیگران آشنا است. این آداب معاشرت را در حوزه تمدنی تا حدی می‌آموزیم.

واژه بعدی مدنیت است. مدنیت در عرصه جامعه معنا می‌شود؛ به چه معناست؟ به معنای عرصه و ساحت کنشگری برای خیر جمعی است، یعنی ما انسان‌ها وقتی به کیستی و کیفیت زندگی خود پی بردیم، احترام به خود گذاشتیم،  به حضور دیگران احترام گذاشتیم، واجد آداب معاشرت شدیم و یک سری اسلوب اخلاقی را قرار شد رعایت کنیم، حالا وارد عرصه مدنیت می‌شویم که چه‌کار کنیم که با هم مشارکت کنیم برای تحقق خیر جمعی، بنابراین مدنیت عرصه و ساحت کنشگری برای خیر جمعی بر محور مروت و مدارا است.

موضوع بعدی یا واژه بعدی واژه جهانداری است. جهانداری به چه معناست؟ با این مقدمات یعنی حضور، کنشگری و مدنیت،  جهانداری «به معنای امکان حضور تمدنی در ورای مرزها با هدف آبادانی و معنا بخشی اصیل به دنیا است.»

این ترکیبی از آن چهار مفهومی بود که در رابطه با اصطلاح حضور تمدنی می‌شد گفت و من از چارچوب معنایی که خود متفکران و وابستگان به اندیشه غربی مطرح کردند، استفاده کردم.

 

.

 

نمایش متمدنانه یا تئاتر تمدنی به چه معناست؟ تعریفی که می‌شود از این حوزه داشت این است که «فضایی که در آن درک حضور به فهم نمایش خود، کنشگری به بازیگری، مدنیت به رقابت و جهانداری به جهانگیری تغییر ماهیت می‌دهد.»

بنابراین در حوزه تمدنی ما با درک حضوری خودمان مواجهیم، در حوزه نمایش تمدنی با نمایش حضور خودمان. چه چیزی مهم است؟ این مهم است که من ادراک از خود در ذهن دیگران را مدیریت کنم، یعنی به خاطر آن درکی که دیگران دارند یک خود دیگری از خود بروز بدهیم، این نمایش خود می‌شود.

 بنابراین به جای حضور، نمایش خود قرار می‌گیرد، به جای کنشگری بازیگری یا بازنمایی خود قرار می‌گیرد، کنشگری امر اصیلی است، کنشگری که بر مبنای ایده حضور تمدنی امر اصیلی است، بازیگری جایش قرار می‌گیرد. اجرای نقش جای حضور اصیل را می‌گیرد نه خود نقش، نه خود فرد، مجری جای کنشگر را می گیرد.

اروین گافمن در این خصوص یک کتابی دارد، «نمود خود در زندگی روزمره» آنجا بحث و مطرح کرده که اساساً خود در تفکر و تمدن غربی وابسته به ادراک فرد نزد دیگران است. بر این مبنا در نظریه اجرا یا نظریه مجریگری،  اقسام شیوه‌های اجرا مطرح شده است.

موضوع بعدی تبدیل مدنیت به رقابت است یعنی ما در عرصه مدنیت اگر دنبال نمایش متمدنانه و تئاتر تمدنی باشیم به جای مدنیت دنبال رقابت هستیم. رقابت به چه معنا؟ قرار شد که در حوزه تمدنی، کنشگری با دیگران برای تحقق خیر جمعی باشد ولی در حوزه نمایش تمدنی کنشگری با هدف تامین منافع شخصی صورت می‌گیرد یعنی منافع جای خیر عمومی را قرار می گیرد و خیر عمومی در راستای منافع شخصی را تعریف می شود و گرنه افراد حاضر به کنشگری در حوزه نمایش تمدنی نیستند. در حوزه جهانداری چه اتفاقی می افتد؟ جهانداری تبدیل به جهانگیری می شود. جهانداری قرار بود که آبادانی و معنا بخشی به دنیا در حوزه حضور تمدنی بدهد اما در حوزه جهانگیری چه اتفاقی می افتد ادعای آبادانی و معنا بخشی تبدیل به واقعیت استعمار و سلطه می شود.

 بنابراین ما از حضور تمدنی که نحوی جهانداری است به این ترتیب می رسیم به جهانگیری یعنی نوعی حضور استعماری و سلطه گرانه

 

.

 

تمدنی که به دنبال تفکر یا تمدن یا فضایی که به دنبال نمایش تمدنی است، اقدام به طبیعی‌سازی نمایش خودش می‌کند، یعنی نمایشش را طبیعی جلوه می‌دهد، گویی که انگار طالب حضور تمدنی است نه نمایش تمدنی؛ درک این نکته مهم است، دعاوی تمدنی دارد، تئاتر تمدنی بازی بازیگر تئاتر تمدنی است ولی ادعا می‌کند که من دنبال زندگی خوب و با کیفیت هستم، دنبال جامعه همبسته و آزادم و دنبال دولت صلح‌طلب و جهان دارم.

 بنابراین «جامعه یا تفکری که به فکر نمایش تمدنی است دعاوی حضور تمدنی دارد.»

 

.

 

رابرت کاپلان یک خبرنگار فیلسوفی است که شاهد جنگ آمریکا با عراق بوده است، در آن لحظات دهشتناک تجاوزات آمریکا در عراق تولید خبر می‌کرد، او پایه شکل‌گیری نظم غربی را به معنای عقل تراژیک به لحاظ تئوری و نظری می‌دانست. اما اتفاقاتی که در عراق افتاد آن لحظات دهشتناک تجاوز و جنایت و خیانت را می‌دید، این را به معنی واقعی کلمه ترجمه کرد که چه معنایی دارد. نظم غربی چه‌جوری بر مبنای عقل تراژیک شکل گرفته است. عقل تراژیک یعنی عقلی که فاجعه را همیشه در نظر می‌گیرد، عقلی که توام با درک فاجعه است، بدون درک فاجعه اتفاق نمی‌افتد، فاجعه را خطر دائمی می‌داند، در وضعیت حاضر ترکیبی از نظم آشوب می‌فهمد و غیر این نیست پایه، می‌شود گفت به یک معنا وضعیت موجود که ترکیبی از نظم و آشوب است پایه شکل‌گیری نظم غربی یا دولت غربی است، ما در دوره اساطیری قهرمانان فائق آمده بر آشوب داشتیم تحت عنوان اساطیر یونان، قهرمانان اساطیر یونان که توضیح آن مفصل است، کاپالان در کتاب ذهن تراژیک مطرح می‌کند که دولت جای قهرمانان این تراژدی قرار گرفته است، بنابراین تراژدی یا فاجعه همیشه با دولت غربی همساز و همراه است، آنها برای جلوگیری از این وضعیت آشوبناک فکر کردند، یعنی عقل آنها عقل خطربین، عقل ریسک فهم است؛ در قوانینشان اتفاقاتی را رقم زدند که انرژی فاجعه را به نفع قانون خنثی کنند یا با قانون انرژی فاجعه را خنثی کنند، چون نگاه نظم غربی به شکل‌گیری به وضعیت حاضر، به امر موجود، وضع حاضر، آمیخته‌ای از نظم آشوب است، همیشه حس اینکه با یک فاجعه ممکن است تمام ترتیبات نظم غربی از هم بپاشد با اینها وجود دارد؛ اینها قانون را تعریف کردند برای اینکه بر انرژی فاجعه فائق بیایند. اما چون همیشه نگران بروز فاجعه هستند که تمام نظم اینها را از بین ببرد در قوانینشان یک امری را به اسم وضعیت استثنایی لحاظ کردند. وضعیت استثنایی چیست؟ وضعیت استثنایی را متفکر چپی به اسم جورجو آگامبن مطرح می‌کند.  وضعیت استثنایی وضعیتی است که یک حاکم یا یک دولت برای مقابله با یک فاجعه قانون را تعطیل می‌کند، اما زور عریان را نگه می‌دارد، یعنی آن جامعه‌ای که قرار است تحت حمایت و پوشش قانون باشد حالا به عنوان یک موجوداتی که دارای یک حیات برهنه‌ای هستند در معرض تجاوز، شکار و قربانی شدن حاکمیت قرار می‌گیرند و آن حاکمیت حق مشروع کشتار مردم خودش را دارد.

 قانون وضعیت استثنایی از دوره قانون روم تبارشناسی شده همینطور جلو آمده، مثلاً امر پیشوایی در آلمان که با هیتلر معنا شد، معلق کردن قانون رژیم آلمان در آن زمان و تبدیل کردن آنها به یک وضع استثنایی بود. بعد از جنگ جهانی دوم وضعیت استثنایی تقریباً درقوانین اساسی تمام کشورهای اروپایی و غربی وارد شد به معنای اینکه برای مقابله با فاجعه ما همیشه آماده تبدیل کردن یا کنار گذاشتن قانون یا تعلیق قانون هستیم.

بنابراین یک نظم حقوقی و یک زندگی عادی و روزمره بین مردم شکل گرفته است، در فضای بین این دو وضعیت استثنایی قرار می‌گیرد، وضعیت استثنایی فضای تهی بین نظم حقوقی و زندگی افراد است که هر آن می‌تواند به نفع تبدیل کردن آن زندگی دارای پوشش حقوقی به نفع حیات برهنه، کنار گذاشته شود.

آگامبن می‌گوید بعد از ماجرای 11 سپتامبر تقریبا وضع استثنایی تبدیل شد به قاعده؛ یعنی در کشورهای غربی مصالح امنیتی جای مصالح دولتی را گرفت و بنابراین  به این شکل خشونت نسبت به جامعه مشروع شد. آنها برای اینکه فاجعه را از خودشان دور کنند چند راهکار دارند، یکی اینکه قانون را به تعلیق در بیاورند و دیگر اینکه خطر را نزدیک کنند به جامعه خودشان. دولت غربی بدون وضع استثنایی بدون درک فاجعه و بدون دادن حس ترس به مردم استوار نیست.

 نکته‌ای که اینجا وجود دارد این نظم مضطرب است، نظم غربی بر مبنای نوعی نظم مضطرب شکل گرفته است. در رابطه با شکل‌گیری نظم غربی در دوره هابز مطرح شد که وضع طبیعی جنگ همه علیه همه است، علیه این وضعیت همه با هم به وحدت می‌رسند تا قدرت خودشان را  در یک قرارداد یک طرفه به دولت یا لویاتان بدهند، غول بزرگ و این لویاتان آنها را محافظت کند از وضعیت ترس یا جنگ همه علیه همه، اما در دولت جدید یعنی وقایع بعد از جنگ جهانی دوم اتفاقی که افتاده این است که خود دولت عامل ایجاد ترس و ریسک شده که بتواند کنترل کند مشروعیت فعلی نظم غربی بر مبنای ایجاد ترس و کنترل ترس است واحدهای انسانی‌اش را برای مبنا سر کار نگه می‌دارد.

 

.

 

یک متفکر چپ به اسم سوزان سونتاگ (در ویدیو به اشتباه ژولیا کریستوا گفته شده است) داریم که این بحث را مطرح می‌کند جوامع غربی برای اینکه خشونت های جامعه خوشان را علیه خود رژیم جهانگیر کنترل کنند، باید مردمشان را  از کنشگر علیه رنج و ظلم به تماشاچیان رنج دیگران تبدیل کنند. از ابتدای شکل گیری رژیم صهیونیستی تا ابتدای ماجرای هفت اکتبر تحمل این فضا با چه اتفاقی رقم می‌زدند با تبدیل مردم به سوژه‌های تماشاگر.

 

.

 

برای طبیعی‌سازی خشونت و اعتراض علیه این طبیعی‌سازی، غرب تمهید کرده است، جریان چپ این فضا را در واقع فضای رهایی را علیه این طبیعی‌سازی مطرح کرده است که ما در قالب همان نگاه‌های چپ جامعه غرب را نقد کنیم، اما یک اتفاقی افتاده، من می‌خواهم برگردم به همین جنایات رژیم صهیونیستی که چه کاری اتفاق می‌افتد، یعنی رژیم‌های غربی چه خشونتی را دنبال می‌کنند؟

یک خشونت همین خشونت عریان است، خشونت کنشگرانه و عریانی که  همه می‌بینند، متوجه آن هستند، همین جنایت آشکار رژیم، همین کمک به رژیم، همین چشم بستن روی ظلمی که به مردم غزه و فلسطین و لبنان می‌شود، اما آن اتفاق و لایه دیگری که دیده نمی‌شود خشونت کنش‌پذیرانه است، یعنی لایه‌ای از خشونت که در همین نگاه نظم غربی به مردم خودشان وارد آمده است.

خشونت کنش‌پذیرانه به چه معناست؟ ما ذیل این خشونت، دو نوع خشونت دیگر داریم یک خشونت نمادین و یک خشونت سیستماتیک. همه این حرفایی که در مورد شکل‌گیری نظم غربی بر بنیان هراس گفتم به وجود آورنده دو خشونت است، خشونت نمادین و خشونت سیستماتیک، به این معنا که فرد متوجه نمی‌شود که در معرض ترس، هراس، خشونت سیستماتیک دولت خودش قرار دارد و این موضوع برایش طبیعی شده است.

یک تعبیر خیلی قشنگی اینجا وجود دارد که به ما در درک این مسئله کمک می‌کند، که چگونه طبیعی شده این خشونت. سطح صفر فهم خشونت در نگاه و جامعه غربی را این شکل از طبیعی‌سازی بالا برده است. برای اینکه واکنش نسبت به یک جنایتی داشته باشید یک سطح صفری دارید، می‌گویید از آن سطح صفر این خشونت در من یک واکنش ایجاد می‌کند، یک ظلم ستیزی و اراده به حرکت ایجاد می‌کند، سطح صفر خشونت را این نگاه‌های طبیعی‌ساز در غرب بالا آورده است، مثلا اگر بگویم بین منفی 20 تا 20 است، سطح صفر خشونت را آورده به 20 ، هر خشونتی بالاتر از آن برای آن خیلی معنادار نیست، به بیان سونتاگ فقط می‌تواند ترحم و دلسوزی را در مردم غرب ایجاد کند نه حرکت برای ازاله ظلم و ظلم ستیزی.

بنابراین آن شکلی از گزارش جنایت که در این تاریخ 70 و چند ساله رژیم صهیونیستی تا 7 اکتبر اتفاق افتاده با نوعی قاب‌بندی جلو رفته است که  اتفاقی را در غرب رقم نزند، یعنی هم شیوه‌های گزارش اتفاق، هم شیوه‌های قاب‌بندی تصاویر این سطح صفر خشونت در غرب را نتوانسته جابجا کند. اما همه این اتفاقات تا کجا ادامه پیدا کرد تا 7 اکتبر. از 7 اکتبر به این طرف ما وارد پرده سوم می‌شویم، پرده سوم برافتادن پرده تئاتر تمدنی است، از هفت اکتبر به این طرف ما این را شاهدیم، آنقدر جنایت، تجاوز، اشغالگری، خشونت به بالاترین حد خودش رسید که این سیستم طبیعی‌ساز خشونت و تولید هراس نتوانست این نظم را برای مردم طبیعی کند، خیلی «جالب است که در ابتدای هفت اکتبر تشت رسوایی چپ‌ها واژگون شد، ژیژک از اخلاقی بودن پاسخ اسرائیل به حمله تاریخ 7 اکتبر صحبت کرد، آگامبن سکوت کرد، هابرماس از حرکت رژیم صهیونیستی حمایت کرد.» بنابراین ببینید وقتی می‌گوییم چپ‌ها همدست با نظم تراژیک غربی هستند به این معنا است، چپ‌ها نمی‌توانند نسخه‌های رهایی بخش از آن نظم تراژیک غربی باشند به این معناست، یعنی اینها همدیگر را خنثی می‌کنند، حوضچه‌های اعتراضی هستند که آن جریان اعتراضی و آن جریان رسوایی علیه تمدن غربی کامل افشا نشود. افشاگری‌های کوچک می‌کنند، اما با هفت اکتبر این تشت رسوایی فرو افتاد، یعنی خود چپ‌ها هم در غرب رسوا شدند و هم مردم فهمیدند که این نظم طبیعی‌شده کار نمی‌کند. بنابراین ما متوجه بی‌صداقتی چپ‌ها می‌شویم، ناکارآمدی دستگاه توجیه و طبیعی‌سازی می‌شویم، اعتراضات مردمی در غرب اتفاق می‌افتد، اعتراضات دانشگاهی در غرب اتفاق می‌افتد و به جایی می‌رسیم که این جمله مقام معظم رهبری معنادار می‌شود که دیگر هیچ کسی از تمدن غربی حرف نزند یا دیگر هیچ کسی از تمدن غربی حرفی نزند.

 

.

 

انتهای پیام/

 

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
مدیران
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon