دگر با هند و ایران راز گویم/ گفت‌وگویی متفاوت با شاعر هندی درباره اقبال لاهوری


دگر با هند و ایران راز گویم/ گفت‌وگویی متفاوت با شاعر هندی درباره اقبال لاهوری

این گفت‌وگو با دکتر سرویش تریپاتی، محقق و شاعر هندی، به‌ مناسبت سالروز بزرگداشت اقبال لاهوری انجام شده است. او کوشیده است از زبان خود اقبال به پرسش‌هایی درباره اقبال پاسخ دهد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، گرچه در شبه‌قاره هند، احیاگران و اصلاح‌گران پرآوازه‌ای برخاستند که با اندیشه‌های ضداستعماری خود بر فراتر از مرزهای خود تأثیر نهادند، اما هیچ کس تأثیر اقبال لاهوری را نداشت. اقبال با آن که می‌توانست مانند تاگور به انگلیسی شعر بگوید، با تمام شگفتی به زبان غیرمادری بهتر از زبان مادری شعر گفت و خدمت بسیار بزرگی به زبان و ادبیات فارسی و حفظ این میراث در شبه قاره کرد که انگلیسی‌ها دشمن سرسخت آن بودند.

به‌مناسبت دوم اردیبهشت‌ماه، روز بزرگداشت علامه اقبال لاهوری، در صدد برآمدیم با دکتر سرویش تریپاتی، از پژوهشگران و محققان هندی، گفت‌وگویی درباره جایگاه اقبال در بیداری ملت‌های شرق انجام دهیم. دکتر تریپاتی ساکن شهر بنارس در هندوستان است، طبع شعر دارد و به زبان‌های سنسکریت، هندی و فارسی شعر می‌گوید و تخلص شعری‌اش «سرمست» است. او درخواست کرد که برای آنکه گفت‌وگو نظم و نسقی داشته باشد، سؤالات را برایش بفرستیم. سؤالات ارسال شد اما پاسخ‌ها بسیار متفاوت، جالب و غافلگیرکننده بود.

او پس از معرفی خود، تصریح کرد که مایل است پرسش‌ها درباره علامه اقبال لاهوری را با زبان شعر خود اقبال پاسخ دهد، با این استدلال که هرچند نوشتن مطلبی ذهنی درباره اقبال برایش آسان‌تر بود، اما بهتر می‌بود شاعر خود درباره خود صحبت کند و «شاعر را باید با شعر خودش شناخت». اینگونه بود که پاسخ همه سؤالات این گفت‌وگو منظوم و از زبان اقبال بیان شد! گفت‌وگوی تسنیم با این پژوهشگر و شاعر هندی به این قرار است:

*اندیشه‌ها و آرای علامه اقبال لاهوری را می‌توان از چند وجه مورد بررسی قرار داد. یکی از مهمترین دغدغه‌های ایشان، خودباوری ملل شرق و ایجاد وحدت میان مسلمانان جهان بود؛ در حالی که او چند صباحی در اروپا زندگی کرده‌ بود. بسیاری از دانشجویان و اهل فرهنگ مسلمان که در آن زمان به اروپا سفر یا آنجا زندگی کرده‌ بودند، مقهور فرهنگ و زندگی غربی‌ شده‌ بودند. از سوی دیگر، در جوامع شرق و نیز کشورهای اسلامی آن زمان نیز با نوعی غرب‌گرایی مواجه هستیم. چرا علامه اقبال در چنین شرایط و فضایی، بر حفظ سنت‌ها و داشته‌های فرهنگی ملل مستضعف تأکید داشت؟ او با طرح این مسائل در پی چه بود و جهان آرمانی او چگونه بود؟

من از رمز انالحق باز گویم
دگر با هند و ایران راز گویم

مغی در حلقه دیر این سخن گفت
حیات از خود فریبی خورد و «من» گفت

خدا خفت و وجود ما ز خوابش
وجود ما نمود ما ز خوابش

مقام تحت و فوق و چار سو خواب
سکون و سیر و شوق و جستجو خواب

دل بیدار و عقل نکته‌بین خواب
گمان و فکر و تصدیق و یقین خواب

تو را این چشم بیداری به خواب است
تو را گفتار و کرداری به خواب است

چو او بیدار گردد دیگری نیست
متاع شوق را سوداگری نیست

فروغ دانش ما از قیاس است
قیاس ما ز تقدیر حواس است

چو حس دیگر شد این عالم دگر شد
سکون و سیر و کیف و کم دگر شد

توان گفتن جهان رنگ و بو نیست
زمین و آسمان و کاخ و کو نیست

توان گفتن که خوابی یا فسونی است
حجاب چهره آن بی‌چگونی است

توان گفتن همه نیرنگ هوش است
فریب پرده‌های چشم و گوش است

خودی از کائنات رنگ و بو نیست
حواس ما میان ما و او نیست

نگه را در حریمش نیست راهی
کنی خود را تماشا بی‌ نگاهی

حساب روزش از دور فلک نیست
به خودبینی ظن و تخمین و شک نیست

اگر گویی که «من» وهم و گمان است
نمودش چون نمود این و آن است

بگو با من که دارای گمان کیست؟
یکی در خود نگر آن بی‌نشان کیست؟

جهان پیدا و محتاج دلیلی
نمی‌آید به فکر جبرئیلی

خودی پنهان ز حجت بی‌نیاز است
یکی اندیش و دریاب این چه رازست

خودی را حق بدان باطل مپندار
خودی را کشت بی‌حاصل مپندار

خودی چون پخته گردد لا زوال است
فراق عاشقان عین وصال است

شرر را تیزبالی می‌توان داد
تپید لایزالی می‌توان داد

دوام حق جزای کار او نیست
که او را این دوام از جستجو نیست

دوام آن به که جان مستعاری
شود از عشق و مستی پایداری

وجود کوهسار و دشت و در هیچ
جهان فانی، خودی باقی، دگر هیچ

دگر از شنکر و منصور کم گوی
خدا را هم به راه خویشتن جوی

به خود گم بهر تحقیق خودی شو
انا الحق گوی و صدیق خودی شو

کتاب و ادبیات ,

* امروز همچنان در بسیاری از کشورهای جهان و از جمله کشورهای اسلامی غرب‌گرایی افراطی جریان دارد و متأسفانه شاهدیم که برخی از دولتمردان این کشورها «شخصیت» و «هویت» خود را دارند در برابر غرب از بین می‌برند. به نظر شما آیا در اندیشه‌های علامه اقبال لاهوری علاجی برای این دردها می‌توان یافت؟

به شاخ زندگی ما نمی ز تشنه‌لبی است
تلاش چشمهٔ حیوان دلیل کم‌طلبی است

حدیث دل به که گویم چه راه برگیرم
که آه بی‌اثر است و نگاه بی‌ادبی است

غزل به زمزمه خوان پرده پست‌تر گردان
هنوز ناله مرغان نوای زیر لبی است

متاع قافله ما حجازیان بردند
ولی زبان نگشایی که یار ما عربی است

نهال ترک ز برق فرنگ بار آورد
ظهور مصطفوی را بهانه بولهبی است

مسنج معنی من در عیار هند و عجم
که اصل این گهر از گریه‌های نیم‌ شبی است

بیا که من ز خُم پیر روم آوردم
می سخن که جوان‌تر ز باده عنبی است

* علامه اقبال لاهوری به چند زبان‌ تسلط داشت. زبان مادری او اردو و پنجابی است، به زبان انگلیسی و عربی نیز تسلط داشت. اما از میان این زبان‌ها، زبان فارسی را برای طرح اندیشه‌های خود انتخاب کرد؛ به طوری عمده اشعار او به فارسی به یادگار مانده است. چرا او زبان فارسی را برای بیان اندیشه‌های خود انتخاب می‌کند؟ نگاه او به زبان فارسی چگونه است؟

مرا ز دیده بینا شکایت دگر است
که چون به‌ جلوه در آیی حجاب من نظر است

به نوریان ز منِ پا به گل پیامی گوی
حذر ز مشت غباری که خویشتن نگر است

نوا زنیم و به بزم بهار می‌سوزیم
شرر به مشت پر ما ز ناله سحر است

ز خود رمیده چه داند نوای من ز کجاست
جهان او دگر است و جهان من دگر است

مثال لاله فتادم به گوشهٔ چمنی
مرا ز تیر نگاهی نشانه بر جگر است

به کیش زنده‌دلان زندگی جفا طلبی است
سفر به کعبه نکردم که راه بی‌خطر است

هزار انجمن آراستند و برچیدند
درین سراچه که روشن ز مشعل قمر است

ز خاک خویش به تعمیر آدمی برخیز
که فرصت تو به قدر تبسم شرر است

اگر نه بوالهوسی با تو نکته‌ای گویم
که عشق پخته‌تر از ناله‌های بی‌اثر است

نوای من به عجم آتش کهن افروخت
عرب ز نغمه شوقم هنوز بی‌خبر است

*تسنیم: جهان امروز در حال تبدیل شدن به یک دهکده جهانی است. در چنین شرایطی که فرهنگ‌های بومی و اصیل در معرض نابودی و هضم در دیگر فرهنگ‌هاست، چقدر اندیشه‌های علامه اقبال در احیای خودباوری ملت‌ها و به‌خصوص مسلمانان قابل اجرا می‌دانید؟
 
خودی را مردم‌آمیزی دلیل نارسایی‌ها
تو ای دردآشنا بیگانه شو از آشنایی‌ها

به درگاه سلاطین تا کجا این چهره‌سایی‌ها
بیاموز از خدای خویش ناز کبریایی‌ها

محبت از جوانمردی به جایی می‌رسد روزی
که افتد از نگاهش کار و بار دلربایی‌ها

چنان پیش حریم او کشیدم نغمهٔ دردی
که دادم محرمان را لذت سوز جدایی‌ها

از آن بر خویش می‌بالم که چشم مشتری کور است
متاع عشق نافرسوده ماند از کم‌روایی‌ها

بیا بر لاله پا کوبیم و بی‌باکانه می‌ نوشیم
که عاشق را بحل کردند خون پارسایی‌ها

برون آ از مسلمانان گریز اندر مسلمانی
مسلمانان روا دارند کافر ماجرایی‌ها

کتاب و ادبیات ,

* شخصیت‌هایی چون علامه اقبال، گاندی، جواهر لعل نهرو، محمدعلی جناح و ... در تاریخ معاصر شبه‌قاره تلاش‌های شایانی برای برقراری صلح میان اقوام و ادیان مختلف صورت دادند. با این حال، متأسفانه همچنان شاهد اختلافات ادامه‌داری میان ملت‌های شبه‌قاره هستیم. به نظر شما آیا چشم‌اندازی وجود دارد که خلأ چنین آدم‌هایی پر شود و بار دیگر چنین شخصیت‌هایی در پهنه شبه‌قاره ظهور کنند؟

محمود غزنوی که صنم‌خانه‌ها شکست
زنّاری بتان صنم‌خانهٔ دل است

غافل‌تری ز مرد مسلمان ندیده‌ام
دل در میان سینه و بیگانهٔ دل است

 ***
خیز و نقاب برگشا پردگیان ساز را
نغمهٔ تازه یاد ده مرغ نوا طراز را

جاده ز خون رهروان تختهٔ لاله در بهار
ناز که راه می‌زند قافله نیاز را

دیدهٔ خوابناک او گر به چمن گشوده‌ای
رخصت یک نظر بده نرگس نیم‌باز را

حرف نگفتهٔ شما بر لب کودکان رسید
از من بی‌زبان بگو خلوتیان راز را

سجدهٔ تو برآورد از دل کافران خروش
ای که درازتر کنی پیش کسان نماز را

گرچه متاع عشق را عقل بهای کم نهد
من ندهم به تخت جم آه جگرگداز را

برهمنی به غزنوی گفت کرامتم نگر
تو که صنم شکسته‌ای بنده شدی ایاز را

* بزرگترین درسی که شما از علامه اقبال گرفتید چه بوده است؟

ز عشق درس عمل گیر و هر چه خواهی کن
که عشق جوهر هوش است و جان فرهنگ است

بلندتر ز سپهر است منزل من و تو
به راه قافله خورشید میل فرسنگ است

ز خود گذشته‌ای ای قطره محال‌اندیش
شدن به بحر و گهر برنخاستن ننگ است

تو قدر خویش ندانی بها ز تو گیرد
وگرنه لعل درخشنده پاره سنگ است
 
با احترام
 سرویش تریپاتی(سرمست)
 هندوستان ــ بنارس؛ 18 آوریل 2020
 برابر با 30 فروردین 1399 خورشیدی

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon
گوشتیران