ماجرای بانویی که مقابل معاویه از فضائل امیرالمومنین سخن گفت
بانو امالخیر از یاوران امیرالمؤمنین علیهالسلام است که در جنگ صفین رشادت آفرید. او مقابل معاویه از فضائل مولای خود گفت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، حجتالاسلام کاشانی در برنامه سحرگاهی "ماه من" به حکایتی از نمونه زنان تاریخ اسلام در پاسداری از حریم امیرالمؤمنین علیهالسلام اشاره کرد.
وی در بخشی از سخنان خود به شخصیتی به نام امالخیر اشاره کرد که از قهرمانان نبرد صفین شمرده میشود. گزیدههایی از سخنان حجتالاسلام کاشانی درباره این شخصیت را میخوانید:
زنانی در تاریخ بودند که از امیرالمؤمنین جانانه دفاع کردند؛ در بین اینها شخصیتی به نام ام الخیر است. ایشان از جمله کسانی بود که در جنگ صفین حضور داشت. روزی در این نبرد سخت گوشهای از سپاه حضرت پا به فرار گذاشتند؛ برای اینکه جلوی فرار آنها گرفته شود، یک طرف سپاه را مالک اشتر و طرف دیگر را امالخیر پوشش دادند و در نهایت عدهای بازگشتند.
این ماجرا گذشت و پس از شهادت امیرالمؤمنین علیهالسلام معاویه به حاکم کوفه نامه نوشت تا ام الخیر را به حضور او ببرند. ایشان را با تشریفاتی تا شام آوردند و بعد به حضور معاویه رسید. نیت معاویه تطمیع و خرید او بود.
معاویه گفت زمانی که عمار کشته شد و سپاهیان فرار کردند کلامت چه بود؟ جواب داد: من قبلاً آن سخنان را نساخته بودم و بعداً هم آنها را براى دیگران نقل نکردم. اینگونه نبود که توطئه قبلى باشد، بلکه «و إنما کانت کلمات نفثها لِسانی عند الصّدمة» کلماتى بود که هنگام مصدوم شدن عمار بر زبانم جارى شد. اگر مایل باشید ما در زمینه دیگر با شما سخن بگوییم، آن گفتهها را در اینجا مطرح نکنید.
معاویه رو به درباریانش کرد وگفت: کدام یک از شما حافظ سخنان این بانو در صحنه قتل عمار در جنگ صفین بودید؟ یکى از درباریان معاویه گفت: من بعضى از سخنان او را حفظ هستم، معاویه گفت بگو. او گفت من دیدم او دو برد که محکم بافته شده بود در بر کرده و روى شتر سوار است و در دستش تازیانهاى است که لبههاى آن پراکنده است و در یک حالت مهیج و فرماندهى سخن مىگوید همچون یک فحل، مثل یک شیر نر و شقشقهاى دارد.
وى در آغاز سخن آیهاى از قرآن را تلاوت کرد «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ» و پرهیز از معاد را به یاد مردم آورد و شنوندگان خود را متذکر معاد شد و سپس گفت: «ان الله قد اوضح لکم الحق وابان الدلیل» خداى سبحان حق را براى شما روشن و دلیل را بین وآشکار کرد و شما معذور نیستید. علامت ونشانهها را برافراشت و راه را به شما ارائه داد. شما را در تاریکى فراگیر رها نکرد. عقل، وحى، شریعت، رسالت وامامت داد، وهمه ارکان هدایت را براى شما روشن کرد«فاین تریدون» کجا مىخواهید بروید؟ «رحمکم الله افرارا عن امیرالمؤمنین» آیا مىخواهید از على بن ابى طالب علیه السلام که فرمانرواى دین است فرار کنید؟ یا مىخواهید از میدان جنگ بگریزید؟ «ام رغبة عن الاسلام ام ارتدادا عن الحق» از اسلام - معاذ الله بیزار شدید یا از حق برگشتید؟ همه اینها یا کفر یا نفاق و یا معصیت کبیره است. سپس اشاره به آیهای از قرآن کرد و گفت آیا نشنیدید که خداوند فرمود «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّىٰ نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنْکُمْ وَالصَّابِرِینَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَکُمْ؛ و البته ما (به حکم جهاد) شما را در مقام امتحان میآوریم تا (مقام) آن را که در راه خدا جهاد و مجاهده و کوشش دارد و (بر رنج آن) صبر میکند معلوم کنیم و اخبار و اظهارات شما (منافقان) را نیز (به مقام عمل) بیازماییم.»
اینها را به حق برگردان تا بر کلمه حق توافق کنند و باطل را سرکوب کنند، سپس رو به سربازان کرد و گفت: کجا مىروید بیایید به حضور امام عادل، کسى که مورد رضا واهل تقوا وصدیق اکبر است وکسى در صداقت چون او نیست. «صبراً یا مَعاشِرَ المهاجرین و الأنصار» اى گروهى که سابقه هجرت و نصرت داشتید. از مکه آمدید یا در مدینه بودید و دین را یارى کردید. شما همانها هستید که امروز در رکاب على بن ابى طالب علیه السلام تلاش و کوشش میکنید و مقاتله و مبارزه کنید در حالى که بصیرت دینى و ثبات اعتقادى دارىد، با ایمان راسخ وبا بینش دل، این جنگ را به پایان برسانید.
پس از بیانات و روشنگریهای این بانوی بزرگوار که مفصل است، معاویه گفت اگر تو را بکشم هیچ حرجی ندارم؛ در واقع یک سردار علی را کشتم. تا این را گفت، ام خیر گفت هیچ چیزی مرا بیشتر از این شاد نمیکند که در راه خدا و به وسیله تو کشته شوم، و من سعادتمند و تو شقاوتمند شوی.
انتهایپیام/