حرف‌های دلنشین و شنیدنی رزمنده اندیمشکی دفاع مقدس/ رزمندگان عاشقانه به ندای « هل من ناصر ینصرنی » رهبرشان لبیک گفتند


حرف‌های دلنشین و شنیدنی رزمنده اندیمشکی دفاع مقدس/ رزمندگان عاشقانه به ندای « هل من ناصر ینصرنی » رهبرشان لبیک گفتند

به مناسبت آزادسازی خرمشهر، به سراغ یکی از رزمندگان اندیمشکی رفتیم،که سادگی درکلام، لبان همیشه خندان، مهربانی در چهره و بی ریایی در رفتارش موج میزند، رزمنده‌ای که عاشقانه به ندای « هل من ناصر ینصرنی » رهبرشان لبیک گفتند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اندیمشک، با گذشت 40 سال همچنان با آمدن نام دوران دفاع مقدس بر زبان، رشادت‌های بزرگ مردانی در ذهن‌ تداعی می‌شود که بدون هیچ چون و چرایی جان بر کف و دل را در میان آتش قرار دادند.

سبزمراد صادقی اصالتاً اهل شهرستان اندیمشک و یکی از رزمندگانی است که در دوران پیروزی انقلاب، پس از پیروزی انقلاب و مبارزه با گروهک‌های ضد انقلاب و در دوران دفاع مقدس مجاهدت‌های زیادی را در راه دفاع از انقلاب کرده است.
در عملیات بیت المقدس، به عنوان جانشین گردان عمار خدمت می‌کردند و این بهانه ای می‌شود تا به مناسبت آزادسازی خرمشهر با برادر بسیجی سبزمراد صادقی،‌ این رزمنده اندیمشکی دفاع مقدس گفت‌و‌گویی کنیم:

در ابتدای گفت‌وگو از او خواستیم از حال و هوای دوران دفاع مقدس و حضورش در جبهه‌ها صحبت کند.

بسیجی سبزمراد صادقی اظهار داشت: در آن زمان شهدای دفاع مقدس به عنوان یک الگو برای معمول افرادی همانند من به شمار می‎‌رفتند و این پیروزی حق در برابر باطل بود که تمامی ذهن‌ها را مشغول کرده بود، به گونه‌ای که باید به ظلم وارد شده در حق دین و کشور خود پایان دهیم و حق دینی و ملی خود را احقاق کنیم.

وی ادامه داد: فضای روانی معمول در آن زمان این بود که ظلمی در حق ما شکل گرفته و امام(ره) که حاضر به فدای جان خود برایش هستیم، ایستادگی در برابر صدام را تکلیف کرده است، این در حالی است که قهرمان ذهنی افرادی همچون من بچه‌هایی بودند که با کمی اختلاف سن به جبهه رفته و مدت‌ها بعد خبر شهادت و اسارت آنها به گوش رسید که در نهایت با این الگو پذیری و اعتقاد راستین به امام(ره) به جبهه‌‍ رفتیم.

این رزمنده دفاع مقدس در شرح یکی از مهمترین عملیات‌هایی که در آن حضور داشته این چنین گفت: بنده در عملیات بیت المقدس در گردان عمار به عنوان جانشین گردان بودم و برادر خضریان، فرمانده گردان بودند و گردان عمار تلفیقی از بچه‌های خمین، محلات، دزفول و اندیمشک بود.
برای انجام عملیات بیت‌المقدس ابتدا بایستی با ماشین‌های باری به شهرک دارخوین می‌رفتیم و آنجا مستقر می‌شدیم، اطلاعات و عملیات مسیر را برای ما مشخص کرد و قرار بود این عملیات در دو مرحله اجرا شود و ما پس از این دو مرحله جاده بین‌المللی خرمشهر را باز پس بگیریم.

وی افزود: بعد از دو روز که در شهرک دارخوین مستقر بودیم به یک روستا به سمت کارون حرکت کردیم و در بیشه‌زاری که در نزدیکی روستای مسعودی در کنار رودخانه کارون قرار داشت، مخفی شدیم. و از آن بیشه‌زار با هاورکرافت(نوعی شناور دریایی) به سمت غرب رودخانه کارون حرکت کردیم و در طول جنگ تحمیلی اولین باری بود که در یک عملیات برای جابجایی نیروها از هاورکرافت استفاده می‌شد، وقتی به مقصد رسیدیم، متوجه شدیم که گردان آقای فضیلت پور و کلولی قبل از ما آنجا بوده و عمل کرده بودند.

بسیجی سبزمراد صادقی، با اشاره به اینکه منطقه بصورت دشت بود، افزود: از رودخانه تا جاده بین‌المللی اهواز به خرمشهر حدود فاصله 25 الی 30 کلیومتری بود و ما به راه ادامه دادیم و مسیر به قدری تاریک بود که حدود صبح به آنجا رسیدیم، خاکریزهای مقطعی بود، خاکریزهایی قطعه قطعه که عراقی‌ها، پشت سر هم زده و تپه‌های مصنوعی درست کرده بودند و روی تپه‌ها سنگر دیده‌بانی گذاشته بودند تا منطقه‌ را که بصورت دشت بود را زیر نظر داشته باشند.

وی افزود: درگیری با عراقی‌ها در آن محل شروع شد و حرکت گردان متوقف شد، گردان‌هایی که قبل از ما عمل کرده بودند و به جاده بین‌المللی اهواز خرمشهر رسیده بودند جاده را گرفته بودند اما بدلیل اینکه هوا روشن شده بود، تلفات زیادی داده بودند و از آنجا جلوتر نتوانستند بروند و با عقب نشینی دوباره عراق جاده را گرفته بود.

این رزمنده دفاع مقدس، عنوان کرد: حدود 2 روز در خاکریزها مستقر بودیم و به گردان ما دستور عملیات دادند و گفتند که جاده آسفالته را از عراقی‌ها پس بگیرید، از خاکریز‌ها به سمت جاده شروع به پیاده روی کردیم و حدود ساعت 6 صبح به جاده رسیدیم، زمانی که به جاده رسیدیم، نتوانستیم از آن جاده سرمان را بالا بیاریم، از غرب جاده مشخص بود که منطقه پر از تانک‌های عراقی است چنان که گویی یک فرش از تانک‌ها بر روی زمین پهن کرده بودند و چیزی بجز تانک دیده نمی‌شد، آن صحنه را هرکس می‌دید حالتی دیگر به او دست می‌داد.

وی افزود: تانک‌های عراقی برای باز پس‌گیری جاده آماده بودند ولی خداوند متعال نوری در دل رزمندگان ما قرار داده بود که رزمندگان از هیچ چیزی جز خداوند متعال باک و ترسی نداشتند و روحیه‌ی بسیار خوبی داشتند، رزمندگان سپاه اسلام با گفتن الله‌اکبر و با شلیک آر‌ پی جی و تیربار توانستند جاده را باز پس بگیرند، بلکه رزمندگان ما جانانه دفاع کردند و در کنار جاده ماندند، بعثی‌ها خشمگین از این شکست، مرتبا حمله می‌کردند و با دفاع جانانه رزمندگان سپاه اسلام روبه‌رو می‌شدند و دوباره با شکست مواجه می‌شدند و عقب نشینی می‌کردند.

بسیجی سبزمراد صادقی، گفت: گردان ما حدود 5 روز در آن محل مقاومت می‌کردند، مقاومتی مثال زدنی که قابل بیان نیست زمانی که بعثی‌ها به ما حمله می‌کردند با حدود 200 الی 300 تانک و با پشتیبانی هلی‌کوپتر و هواپیما حمله  می‌کردند در صورتی که پیشرفته‌ترین سلاح ما آر پی جی بود و رزمندگان سپاه اسلام درون سنگرهای انفرادی منتظر بودند و آنها را شکار می‌کردند.

وی افزود: آن شب، شب عجیبی بود آتش دشمن بسیار سنگین بود، حدود 50 تا اسیر گرفتیم، هوا گرگ و میش شده بود آنطرف جاده برکه آبی کوچکی بود که نی‌زاری آن را احاطه کرده بود در حدود 100 تا 150 عراقی کنار نی‌زار در حال عقب نشینی بودند که آقای خضریان، فرمانده گردان با پیراهن سفیدی روی خاکریز رفت و به آنها علامت داد و آنها خودشان را تسلیم کردند.

این رزمنده دفاع مقدس افزود: این خاطره‌ را هیچ وقت از دوران دفاع مقدس فراموش نمیکنم، زمانی که بعثی‌ها را سوار تویوتا کردیم و به عقبه فرستادیم و بنده با یک موتور 250 تریل پشت سرشان حرکت کردم، میانه‌های راه یک جیپ ارتشی به ماشین اسرا نزدیک شد و گفت بزن کنار، من جلو رفتم و گفتم ادامه بده، این کار چند بار تکرار شد، و کار به جایی رسید که جیپ شروع به تهدید کرد، من هم بلافاصله جیپ را با اسلحه کنار زدم، در این میان راننده جیپ به بنده گفت: می‌دانی این آقا کیه؟! من هم گفتم شما بگو و راننده گفت: فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله، حاج احمد متوسلیان است و من معذرت خواهی کردم و حاج احمد از بنده پرسید: که از نیروهای رئوف هستی؟ و منم هم پاسخ دادم بله، حاج احمد پرسیدند فقط می‌خواستم بدانم بعثی‌ها را چگونه اسیر کرده‌اید، فقط همین؟ و من هم پاسخ دادم و بعد جدا شدیم و به راهمان ادامه دادیم ولی بنده از این موضوع ناراحت بودم که این‌گونه شده بود، حتی نزدیک حاج احمد رفتن هم مشکل بود چون ایشان فردی قاطع، مومن، شجاع و نترس بودند و حالا بنده این‌گونه با ایشان برخورد کرده بودم.

وی درباره حضورشان در عملیات بیت المقدس افزود: تا آن لحظه مرحله دوم عملیات را انجام داده بودیم و حالا باید مرحله سوم عملیات شروع می‌شد، که از جاده آسفالت تا دژ‌های بین‌الملل بود، این دژها دوتا بودند و هرکدام به فاصله‌ای تقریبا 2 کیلومتری از هم داشتند و باند روی دژها حدود 30 الی 40 متر بود، گردان ما حدود ساعت 11 شب از سمت جاده اهواز به خرمشهر حرکت کردیم و پشت سر بچه‌های اطلاعات و عملیات حرکت می‌کردیم، نزدیک دژ که رسیدیم.

بسیجی سبزمراد صادقی بیان کرد: شب عملیات بارندگی بسیار شدیدی شد و منطقه هم شوره زار بود و همه این عوامل دست به دست هم داده بود تا هر پوتین رزمنده تقریبا 10 کیلوگرم می‌شد، ما نزدیک دژ اول که شدیم بعثی‌ها متوجه شده بودند و بشدت پدافند می‌کردند، ما نزدیک دژ اول که رسیدیم با رشادت‌های جانانه رزمندگان توانستیم براحتی دژ اول را تصرف کنیم، حدود نیم ساعت در آن محل پدافند کردیم و به ما دستور دادند برای فتح دژ دوم حرکت کنیم و بین دو دژ شروع به حرکت کردیم.

وی در ادامه افزود: مسیر بسیار هموار بود، به دژ دوم که رسیدیم تعدادی از شهدا روی دژ بودند و تعدادی اورلیکن تک‌لول( توپ ضد هوایی) هم دست بچه‌ها افتاده بود و ما در دژ دوم شروع به پدافند کردیم، حدود ساعت 11 صبح بود که تانک‌های عراقی به سه گروه تقسیم شده بودند و ما متوجه شدیم که می‌خواهند ما را دور بزنند و قیچی کنند، شهید محمدرضا برازنده، بیسیمچی گردان بودند و خیلی‌ها هم هنوز این را نمی‌دانند که این شهید اندیمشکی بیسیمچی یک گردان بوده است.

این رزمنده دفاع مقدس، اظهار کرد: به گردان ما دستور دادند که زاویه‌ای را که تانک‌های عراقی می‌خواهند بچه‌ها را دور بزنند بگیریم، حدود ساعت 11 صبح بود و بچه‌ها تشنه، گرسنه، خسته، هوا بشدت گرم و وصف نشدنی بود و حرکت کردن برای نیروها خیلی سخت بود، گفتیم که نیروها در یک خط حرکت کنند و هنوز 5 دقیقه از حرکت نگذشته بود که موشک مستقیم به جیپ فرماندهی خورد و شهید محمدرضا برازنده به فیض شهادت نائل آمد، و برادر خضریان، فرمانده گردان هم ترکش خوردند و به بیمارستان هدایت شد.

وی افزود: بعد از مجروح شدن فرمانده گردان، هدایت گردان حدود 400 نفره به بنده محول شد، به رزمندگان توصیه می‌کردم در یک خط به سمت زاویه حرکت کنید، فقط سه تا از بچه‌ها را سریع فرستادیم جلوی دشمن را بگیرند تا بقیه نیروها هم برسند، احتمال اینکه درگیری تن به تن بسیار زیاد بود.

بسیجی سبزمراد صادقی، گفت: ما هم در کناره دژ به سمت زاویه در حال حرکت بودیم که یکدفعه هواپیماهای دشمن ظاهر شدند و 4 راکت‌ رها کردند، این راکت‌ها به بالا و روی باند دژ اصابت کردند، یکی از آنها از بالای سرمان عبور کرد و حدود 5 متری ما افتاد، چشمان ما را بسیتم و منتظر انفجار شدیم، اما به لطف خداوند متعال هیچ کدام از این راکت‌ها عمل نکردند و بلافاصله به بچه‌ها دستور دادیم که به حرکت خود ادامه دهند.

وی افزود: حدود ساعت 12 ظهر شده بود و با شهادت شهید محمدرضا برازنده،  بیسیمچی گردان دیگر گردان ارتباطی با عقبه نداشت و به نوعی رها شده بودیم و با آتش سنگین دشمن روبه‌رو شده بودیم، با دستور فرماندهی قرارگاه، گردان عقب نشینی تاکتیکی کرده و گردان ترمیم شده و در مرحله چهارم عملیات که آزادسازی خرمشهر بود، گردان ما شرکت کرد.

 

گفت‌و‌گو از محمدحمید ذوالفقاری
انتهای پیام/ش

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon