با کاروان حسینی تا اربعین|سرنوشت عجیب "طِرمّاح‌بن عدی" در کربلا

با کاروان حسینی تا اربعین|سرنوشت عجیب "طِرمّاح بن عدی" در کربلا

گفت: "وای بر من که مولایم را تنها گذاشتم!"، طِرمّاح ناله ‏کرد و نالید، به اشک و ناله گفت: از درد و سوز این حسرت، به سیدالساجدین گفتم؛ "مولای من! این چه مصیبتی است بر من؟"، سیدالساجدین گفت؛ "وقتی امام به تو گفت زود برگرد، یعنی نرو!"

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، متن پیش‌ِرو از سلسله‌‌متن‌های «قافله‌سالار؛ همراه با کاروان حسینی(ع) تا اربعین» نوشتۀ «مجتبی فرآورده» است. او تهیه‌کننده و کارگردان پروژه سینمایی «ثارالله» است که مدت‌ها پیش رهبر معظّم انقلاب بر لزوم تولید این فیلم تأکید کردند. او می‌گوید "زمانی که به دیدار رهبر انقلاب رفته بودیم، فرمودند: «چرا فیلم امام حسین(ع) را نساختید؟»، عرض کردیم «عده‌ای مانع شدند و نگذاشتند این فیلم ساخته شود، اگر بدانیم که رضای قلبی شما در این است که فیلم امام حسین(ع) ساخته شود خودمان را به آب و آتش می‌زنیم این فیلم را بسازیم»، ایشان فرمودند: «نه‌تنها خودتان را به آب و آتش بزنید، بلکه بروید از زیر سنگ هم شده این کار را انجام بدهید.»، بنابراین تصمیم گرفتیم ساخت فیلم را آغاز کنیم."

فیلم «ثارالله» دربارۀ حرکت کاروان امام حسین(ع) از مکه تا کربلا و اتفاقات مسیر راه و استقرار هشت‌‌روزه در کربلا تا عصر عاشوراست. فرآورده در مجموعه یادداشت‌هایی که قرار است در خبرگزاری تسنیم تا روز اربعین منتشر ‌شود، روایت‌هایی کوتاه و آزاد از وقایع کاروان امام حسین(ع) را بیان می‌کند.

* * * * *

یازدهم صفر

خورشیدِ کم‌فروغ، با انوار طلایی خود از میان نخل‏‌های قدکشیده به آسمان، بر فرات می‌‏تابید،

غروب بود؛ غروبی غمگین،

نخل‏‌های بلند و سربرآورده سوی آسمان، در کنار رود پُرآب فرات،

ریشه در زمین سِفت می‌‏کردند،

به‌انتظار مشک‌‏های پُرآب عباس، لب‌تشنه لحظه‌شماری می‏‌کردند.

و من سفرکرده با پای پیاده، از دشت‏‌ها و صحراهای تفتیده،

به عشق و امیدِ سفر به بهشت خدا در زمین، کربلا،

در سایه‌سار نخلستان فرات ماندم، تا رنج سفر از تن برون کنم.

به‌صدای گریه‏ مردی، نگاهم سوی او چرخید،

مرد به کنار رود نشسته بود و دست بر آب فرات می‌‏سایید.

نزد او رفتم و گفتم: غم و دلتنگی‌‏ات از چه رو است برادر؟

بغض ترکاند و گریان شد.

گفتم: عزیز از دست داده‌‏ای؟

گریه‌‏اش بیشتر شد.

گفت: گنهکارم برادر.

گفتم: خدا ارحم الراحمین است.

گفت: اما نه برای من.

به خود لرزیدم.

با احتیاط پرسیدم: نکند از جانیان روز عاشوری؟

گفت: از آنان کم ندارم!

به او نزدیک‌‏تر شدم، چهره‌‏اش آشنا بود،

گفتم: تو کیستی؟

گفت: طِرمّاح‌بن عدی!

او را شناختم.

گفتم: تو همانی که در مسیر کربلا به دیدار حسین آمدی؟

گفت: من همانم.

گفتم: مگر عهد نکردی آذوقه به اهل و عیال خود رسانی و زود برگردی؟

گفت: همانم.

گفتم: پس چرا نیامدی؟

گفت: آمدم، اما دیر آمدم!

هنگامی آمدم که کار از کار گذشته بود.

سر سوی آسمان بُرد و فریاد کرد.

گفت: وای بر من که مولایم را تنها گذاشتم!

و زار زار گریست.

من حیرت‌زده از سرگذشت او، و سرنوشتی که در دنیای پیشِ‌رو، در برابرم بود به خود لرزیدم.

او را فراموش کردم و در هراس، از سرنوشت خود ترسیدم،

مبادا سرنوشت من، همچو سرگذشت او شود.

بار دیگر صیحه‌‏ای کشید و فریاد کرد.

گفت: وای بر من که مولایم را تنها گذاشتم!

طِرمّاح ناله ‏کرد و نالید.

به اشک و ناله گفت: از درد و سوز این حسرت، به سیدالساجدین گفتم؛ "مولای من!

این چه مصیبتی است بر من؟"

سیدالساجدین گفت؛ "وقتی امام به تو گفت زود برگرد،

یعنی نرو!"

انتهای پیام/+

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon
گوشتیران