نبرد مخفی با ایران-۳۱/ گرگها با چشمان باز میخوابند
اگر تحلیل برخی مقامات آمریکایی را بپذیریم که در ماجرای مکفارلین به دنبال تقویت یک جریان در ایران بودهاند تا رویکرد انقلاب را دچار چرخش سازد چگونه فرصت پیش آمده برای کمک به حل یک مسئله انسانی منجر به بروز یک افتضاح سیاسی برای کاخ سفید شد؟
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- کتاب «نبرد مخفی با ایران» در سال 2008 میلادی بهقلم «رونین برگمن» خبرنگار مشهور صهیونیست و توسط انتشارات سایمون اند شوستر در ایالات متحده آمریکا منتشر شده است.
رونین برگمن (متولد 1972) دانشآموخته روابط سیاسی خاورمیانه از دانشگاه تلآویو، یکی از شناختهشدهترین خبرنگاران و تحلیلگران صهیونیست در حوزه نظامی و امنیتی است که سابقه همکاری با نشریات اسرائیلی نظیر «هاآرتص» و «یدیعوت آحارونوت»، نشریات آمریکایی نظیر «نیویورک تایمز»، «نیوزویک»، «وال استریت ژورنال» و همچنین رسانههای انگلیسی ازجمله «گاردین» و «تایمز» را در کارنامه خود دارد.
مسائل مربوط به دشمنان رژیم صهیونیستی (خصوصاً ایران، حزبالله و گروههای مقاومت فلسطینی) و نیز موضوعاتی نظیر تاریخچه عملیاتهای ترور این رژیم (کتاب اخیر وی با عنوان «برخیز و اول تو بکش» به این موضوع پرداخته است) ازجمله سرفصلهای مورد علاقه برگمن است که علاوه بر نگاشتن کتاب، به ایراد سخنرانی، مصاحبه و نوشتن مقالههای متعدد نیز میپردازد.
او در گفتگو با تلویزیون فارسیزبان ایران اینترنشنال، مشخصاً به مسئله پرونده هستهای ایران و مسائل مرتبط با آن ـ خصوصاً تلاشهای مخفی صهیونیستها برای متوقف کردن برنامه هستهای و موضوع ترور دانشمندان ایرانی ـ میپردازد و از قول «مایکل هایدن» رئیس اسبق سیا میگوید که ترور دانشمندان هستهای، بهترین راه برای جلوگیری از روند رو به رشد ایران در این زمینه است و تلویحاً اسرائیل را مسئول این کار معرفی میکند.
برگمن در کتاب «نبرد مخفی با ایران»، به تاریخچهای از تقابلات ایران و رژیم صهیونیستی پرداخته است که البته بخش عمدهای از این کتاب به حزبالله لبنان ـ بهعنوان مهمترین متحد جمهوری اسلامی در جبهه مقابله با این رژیم (از پیدایش تا جنگ 33روزه) با تمرکز بیشتر بهروی نقش شهید عماد مغنیه ـ اختصاص دارد.
مقطع پایانی رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، مقاطع کوتاهی از جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران (با تمرکز بهروی موضوع مکفارلین)، نقش ایران در حمایت از گروههای مبارز فلسطینی و البته مسئله هستهای کشورمان ازجمله موضوعاتی است که برگمن در کتاب خود به آنها پرداخته است.
اظهار نظرهای غیرمستند و خلافواقع متعدد، کنار تحلیلهای شخصی و هدفمند (با رویکرد اصلی نمایش قدرت اسرائیل خصوصاً در رقابت با ایالات متحده) که همچون اظهار نظرهایش، در جای جای کتاب او نیز دیده میشود، کتاب وی را مستلزم نقد و بررسی برای مخاطب ایرانی میکند.
عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در قالب یک کتاب به نقد مفصل «نبرد مخفی با ایران» پرداخته است.
سلیمی نمین متولد 1333 ازجمله روزنامهنگاران باسابقه و یکی از شناختهشدهترین محققان و پژوهشگران ایرانی در حوزه تاریخ و علوم سیاسی است که تا کنون مقالات و کتابهای متعددی از وی به چاپ رسیده است.
متن کامل کتاب وی را در نقد و بررسی نبرد مخفی با ایران -که در آینده بهزبانهای فارسی و انگلیسی منتشر خواهد شد- میتوانید بهصورت روزانه در قالب پاورقی در گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم بخوانید.
* * *
قسمت سی و یکم:
فصل هشتم
معروف است که گرگها به هنگام خواب، دستهجمعی، دایرهوار، روبروی هم و با چشمان باز میخوابند تا توسط سایر گرگهای گرسنه و حریص دریده نشوند. فصل هشتم کتاب خواننده را دقیقاً به یاد این روایت مشهور میاندازد.
اگر تحلیل برخی مقامات آمریکایی را بپذیریم که در ماجرای مکفارلین به دنبال تقویت یک جریان در ایران بودهاند تا رویکرد انقلاب اسلامی را بهتدریج پس از بنیانگذار آن دچار چرخش سازد چگونه فرصت پیش آمده برای کمک به حل یک مسئله انسانی منجر به بروز یک افتضاح سیاسی برای کاخ سفید شد؟ به عبارت دیگر، رسوایی «ایران گیت» چگونه رقم خورد؟ صهیونیستها و آمریکاییها هر یک چه سهمی در آن داشتند؟ و دهها سؤال بیپاسخ دیگر که انتظار میرفت دستگاه اطلاعاتی صهیونیستها تا حدودی متعرض آن شود، اما به دلایل معلومی این اثر با ظرافت از کنار آنها عبور کرده است.
وقتی به خطوطی که در این فصل دنبال شده به صورت کلان مینگریم یکی از اهداف آقای برگمن پیچیدهتر کردن موضوع به منظور افزونی سهم واشنگتن در این شکست تاریخی بهنظر میرسد؛ همان رویکردی که در تحلیل انقلاب اسلامی در پیش گرفته شده بود؛ حال آن که مستندات به گونهای دیگر سخن میگویند.
به هرحال، بروز مسائلی که ریشه در گرگ صفتی فوقالعاده زراندوزان داشت نه تنها منجر به شکست یک گرایش یا رویکرد سیاسی در ایران شد، بلکه با همان اطلاعات اندکی که درز کرد ریاکاری و چندرنگی سردمداران سرمایهداری و مولود آنها یعنی پایگاه نژادپرستی حتی در میان خودشان، و این که این جماعت تا چه حد گرگ مزاجند، بروز یافت.
نویسنده برای منحرف کردن اذهان در ابتدای فصل مدعی است برای اولین بار نوار مکالمهای میان منوچهر قربانیفر (دلال ایرانیتبار اسلحه، با سوابقی شناخته شده) و آمیرام نیر (مشاور ضدترور دو تن از نخستوزیران اسرائیل) را منتشر میسازد.
وی یک گفتوگوی عادی و کم اهمیت را روانشناسانه و از طریق لحن بیان دو طرف ارزیابی میکند و طبعاً مشاور نخستوزیر، فردی معرفی میشود که خدمتی عظیم را دنبال میکند: «نواری که از آن زمان تاکنون پخش نشده است و برای اولین بار در اینجا افشا میشود، اما همچنان هیجان و اشتیاق برای اقدام، جهت شرکت در یک عملیات بزرگ برای ایجاد یک تغییر بسیار بزرگ راهبردی در یکی از دو صدا کاملاً واضح است. در صدای دیگر، حیلهگری و فریبنده بودن است که به گوش میخورد. این گفتوگو بین دو نفر از دو نقطه مخالف دریای مدیترانه انجام شده بود که مدتها جهان را زمین بازی خود و رهبران جهان را عروسکهای خیمه شببازی خود کرده بودند و یکی از پرآب و تابترین رسواییهای تاریخ سیاسی اخیر آمریکا را در دستان خود میپروراندند.» (فصل 8 ، ص142)
به این ترتیب گفتوگویی عادی و کم اهمیت به گونهای جلوهگر میشود که گویا تصمیمسازان این رسوایی از این سطح فراتر نبودهاند. در حالی که هیچ کدام از طرفهای دخیل در ماجرای تلاش برای آزادی گروگانها در ازای فروش قطعات و تجهیزات نظامی، یعنی ایران و آمریکا، دستکم به قربانیفر اعتماد نداشتند و آمریکاییها حتی به آمیرام نیر چندان خوشبین نبودند. هرچند از علت مکدر بودن واشنگتن از وی در این اثر اطلاعات زیادی ارائه نمیشود، اما سطح نارضایتی از آمیرام به میزانی بوده که آقای برگمن غیرمستقیم در چندین فراز از این فصل اولاً مرگ وی را مشکوک میخواند. ثانیاً او را دارای اطلاعاتی که برای رئیسجمهوری آمریکا مخاطرهآمیز بوده است معرفی میکند. ثالثاً این که وی در یکی از هواپیماهای شرکت پوششی آمریکایی GMT کشته میشود و...
اما باید دید آیا آمریکاییها با نماینده صهیونیستها در این اقدام مشترک مشکل داشتند یا با نوع عملکرد حاکمان تلآویو؟ رئیسجمهور وقت آمریکا عملکرد اسرائیل را در جریان ایران گیت «رذیلانه» میخواند: «مردی که در ژانویه سال 1989 به ریاستجمهوری انتخاب شد و تا زمانی که بیل کلینتون جایگزین او شود رئیسجمهور آمریکا بود همیشه اصرار داشت که از عملیات «رذیلانه» ایران- کنترا اطلاعاتی نداشته است.» (فصل 8 ، ص 161)
برای رفع این اتهام، نویسنده توضیحات مبسوط نیر را ارائه میدهد: «نیر توضیح داد... نکته مهم این بود که علیرغم این که من در جلسه از لفظ «ما» استفاده کرده بودم اما فولر (دستیار بوش) در گزارش خود نوشته بود «آنها». گویا من فقط از طرف اسرائیل داشتم صحبت میکردم، در صورتی که از ابتدا، من برای بوش روشن کرده بودم که از طرف تیم مشترک آمریکایی- اسرائیلی و درباره تلاشها و اقدامات هر دو کشور و براساس درخواست نورث که گفته بود وضعیت جدید را برای بوش تعریف کنم. بعدها، بوش از من سؤال کرد که این کار چگونه تقسیم شده است و نقش اسرائیل چیست... من اصلاً این برداشت را منطقی نمیبینم که بیان میشود. اسرائیل که مطابق درخواست خود آمریکا مراحل تدارکاتی را انجام داده بود؛ یعنی اقداماتی که آمریکا را قادر میساخت تا در معرض افشا قرار نگیرد، به این معنا باشد که اسرائیل خودش این عملیات را آغاز و اجرا کرده است و آمریکا را پشت سر خود گذاشته است.» (فصل 8 ، صص 2- 161)
همانگونه که آمیرام نیر اذعان میدارد تلقی آمریکاییها آن بود که در موضوع مهمی که آنها آغازگرش بودند و صهیونیستها هیچ راه ورودی به آن نداشتند. آن ها موضوع را مدیریت خواهند کرد. یعنی اگر نشانی از اسرائیل بود هرگز ایران به آن پروژه ورود نمیکرد؛ به همین دلیل نماینده اسرائیل یعنی نیر هویت آمریکایی به خود گرفته بود و پاسپورت جعلی آمریکا را حمل میکرد.
بنابراین در پروژهای که حتی نام اسرائیل در آن نمیتوانست برده شود صهیونیستها با امتیازی که به آنها داده میشود تمام امور را با سوءاستفاده از نام آمریکا در قبضه خود میگیرند.
واشنگتن در بحث کمک گرفتن از ایران برای حل و فصل بحرانی که در لبنان با آن مواجه بود به اسرائیلیها اجازه داد برای اطمینان خاطر از این که کاری صورت نخواهد گرفت تا موازنه قدرت به زیان آنها برهم خورد نمایندهای تحت پوشش آمریکایی در تماسها داشته باشد، اما اعطای چنین امتیازی موجب شد که گرگ مزاجی صهیونیستها بروز و ظهور یابد و همه امور را از دست آمریکاییها خارج سازند.
قیمتهای قطعات را طمعورزانه چند برابر افزایش دهند، تجهیزات آمریکایی را به سرزمینهای اشغالی منتقل و آنها را با تجهیزات کهنه و از رده خارج شده خود تعویض کنند و ... تبعاً این گرگ صفتی هم موجب بیاعتباری آمریکا شد و هم جریان مذاکرهکننده ایرانی را که بهبود روابط را پی میگرفت با نوعی افتضاح سیاسی مواجه ساخت.
آیا این آمریکاییها بودند که در اولین تجربه گفتوگو بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با جریانی در ایران، به جای کوتاه کردن دیوار بیاعتمادیها بر ارتفاع آن افزوده بودند؟ نویسنده میکوشد پاسخی به این پرسش بدهد که در آن نیر به عنوان نماینده اسرائیل تبرئه شود: «هنگامی که بر همگان معلوم شد که سود عظیمی که الیورنورث با افزایش شدید قیمت از ایرانیان به دست آورد را صرف تأمین بودجه ایران کنترا کرده بود، موجی از خشم در کنگره به راه افتاد... سخنگوی دولت ریگان، اسرائیل و بهویژه نیر را مقصر این ماجرا اعلام کرد.» (فصل 8، ص162)
در مورد قطعات معیوب نیز نویسنده با طرح ادعایی که صحت آن مورد تردید است سعی در تبرئه صهیونیستها دارد یا اینکه دستکم آمریکاییها را شریک جرم آنان معرفی نماید: «در تاریخ 22 تا 24 ماه می، قطعات یدکی موشکهای هاک و موشک 504 TOW به اسرائیل منتقل شد تا جایگزین آنهایی شود که به ایران فرستاده شده بود. آن چه باعث شگفتزدگی همگان شد، این بود که افسران ارتش اسرائیل که محموله را بررسی میکردند، اعلام کردند که نه تنها اسرائیل سعی کرده بود تجهیزات معیوب را به ایران عرضه کند بلکه آمریکا نیز سعی در انجام همین کار با اسرائیل کرده بود. موشکهای ارسالی TOW تاریخ مصرف گذشته بودند و برای هرکس که آنها را شلیک میکرد خطرآفرین بود.» (فصل 8 ، ص 159)
هرچند درستی این ادعا محل تردید جدی است (زیرا آمریکا سالانه چند میلیارد دلار برای تقویت اشغالگران فلسطین به صورت نقدی و تسلیحاتی، هزینه میکند و لذا اقدامی مغایر با سیاستهای کلان خود صورت نمیدهد، مگر آن که مقصد نهایی این تسلیحات نیز ایران بوده باشد) اما نویسنده در این فراز با متهم کردن آمریکا به چنین تقلبی در مورد اسرائیل میخواهد عملکرد رذیلانه صهیونیستها را عادی جلوه دهد، در حالی که چند صفحه قبل مستقلاً در این زمینه بهگونهای روایتپردازی میکند تا جنبه فردی پیدا نماید و این که گویا معلوم نیست در اسرائیل چه کسی دستور چنین تقلبی را صادر کرده است: «اولین محموله در ماه اوت سال 1985 شامل 504 موشک ضد تانک TOW بود که از انبارهای اسرائیلی گرفته شده بود. محموله بعد شامل 18 موشک ضدهوایی هاک بود که بعدها هنگامی که یکی از آنها بر روی یکی از لانچرهای ایرانی منفجر شد، معلوم شد معیوب بودهاند. در مجموع، ایرانیها این احساس را داشتند که اسرائیلیها سعی دارند آنها را فریب دهند. آنها بارها و بارها محمولههایی از موشک را دریافت کردند که تاریخ مصرف آن به پایان رسیده بود و یا خیلی ساده بلافاصله پس از جدایی از لانچر سقوط میکردند. تا به امروز، در اسرائیل بحث همچنان باز است که چه کسی دستور داد تا موشکهای خراب را به هواپیماهای باربری ایران تحویل دهد.» (فصل 8، ص 149)
در این فراز، نویسنده چندین خلاف بیّن را کنار هم ردیف کرده است:
1- در حالی که ایران هیچگاه با اشغالگران فلسطین وارد گفتوگو یا معاملهای نشد تلاش صهیونیستها برای هدایت دلالان بازار سیاه در پشت صحنه به منظور ضربه زدن به ایران ارتباط القاء شده است (که در فصول گذشته به آن پرداختیم).
2- ادعای نویسنده در چند جای کتاب مبنی بر این که اسرائیل تلاش کرد در جریان حمله صدام به ایران از سقوط تهران!! جلوگیری کند با این اذعان به هیچوجه سازگار نیست. صهیونیستها، هم در جریان تهیه تجهیزات از بازار سیاه از سوی ایران اخلال ایجاد میکردند و نمیگذاشتند به لحاظ تسلیحاتی ایرانیان تقویت شوند، هم در جریان گفتوگوهای کمک به آزادی گروگانهای غربی در لبنان در ازای فروش قطعات مورد نیاز تهران.
3- آقای برگمن مدعی است هنوز هم مشخص نیست چه کسی دستور جابجایی تجهیزات از رده خارج شده با نو را میداده است! طرح این ادعای خلاف واقع در حالی است که مسئله محدود به بارگیری صرف نبوده، بلکه مرکزی و امکاناتی در سرزمینهای اشغالی تدارک دیده شده بود تا تجهیزات از رده خارج آمریکایی و حتی زنگزده در آن جا مجدداً رنگآمیزی و بستهبندی شود؛ بنابراین چنین امری صرفاً با دستور یک فرد مجهول صورت نمیگرفته است.
آمریکا سالانه به صهیونیستها کمک تسلیحاتی چشمگیری میکند که به طور طبیعی، آن تجهیزات در صورت عدم استفاده بعد از چند سال میبایست معدوم شوند. صهیونیستها این تسلیحات را که برای خریدار خطرآفرین است متقلبانه نونوار و بخشی را از طریق دلالان راهی بازار سیاه میکردند و بخشی را به عنوان فروش آمریکا به ایران در ازای کمک تهران به آزادی گروگانها عرضه میداشتند.
آمریکاییها مدعیاند تجهیزاتی که آنان ارسال داشتهاند نو بوده، اما در اسرائیل به بهانه بارگیری مجدد، با تجهیزات کهنه و معیوب جابجا شده است. در مقابل، صهیونیستها از جمله آقای برگمن مدعیاند که هر دو به این کار مبادرت ورزیدهاند، یعنی هر دو به یک میزان رفتار خباثتآمیز داشتهاند.