شاعری مهجورتر از همه شاعران/ عرفان شعر عزیزی اسم و رسم‌دار نیست

شاعری مهجورتر از همه شاعران/ عرفان شعر عزیزی اسم و رسم‌دار نیست

خبرگزاری تسنیم :عرفان عزیزی عرفان اسم‌ و رسم‌دار و خط‌ و ربط‌داری نیست و ترکیبی از عرفان اسلامی، بودایی و نوعی صوفی‌گری است؛ ولی نمی‌توان علاقه‌ شاعر و سعی او بر بیان ویژگی‌های پراکنده آن را نادیده گرفت.

خبرگزاری تسنیم - بهروز یاسمی: احمد عزیزی یکی از درخشان‌ترین شاعران پس از انقلاب است. بدون هیچ تردیدی و همزمان هیچ شاعری به اندازه او غریب و مهجور نیفتاده است که البته این بخش دوم خیلی عجیب نیست، چرا که ایرانی‌ها در این هنر شگرد دارند.

اهمیت کار عزیزی نسبت به شاعران هم‌دوره خود در تفاوت عجیب و زیاد زبان شعر او به آنهاست. دهه 60 دهه «چه» گفتن است؛ نه «چگونه» گفتن. از میان شاعران هم سن و سال تنها او شکل دیگری از زبان را ارائه داد که اگر از آن به عنوان سبک یاد کنیم، حرفی به گزاف نگفتیم.

سبکی که شاعر در شعرش رقم زد

تمامی المان‌هایی که هویت مشخص و قابل تعریفی از سبک را به دست می‌دهند در شعر احمد عزیزی به خصوص کتاب «کفش‌های مکاشفه» که معدل شعر اوست، دیده می‌شود، اما این زبان به دلیل پیچیدگی‌های خاص فراگیر نشد و نتوانست به لحاظ کمی و حجمی این عنوان سنگین را در خود منطبق کند و گرنه در همه حوزه‌های زبان از لغت و واژه تا ترکیب‌ها و اضافات و نحو و قاعده و نوع بیان و ادای حالات عاطفی شاعر و نحوه ورود انتزاع به حالت عینی شاعر و برعکس، همه و همه ویژگی‌های یک سبک را به نمایش می‌گذارد این مثال معروف ویژگی سبک را بیشتر مشخص می‌کند:

«برد کشتی آنجا که خواهد خدای                                         

وگرجامه بر تن درد ناخدای (فردوسی)

خدا کشتی آنجا که خواهد برد                                            

اگر ناخدا جامه بر تن درد (سعدی)»

تمام کلمات در دو بیت یکسانند تنها در اولی یک «ی» به خدا و ناخدا اضافه شد، اما تفاوت اساسی در نحو دستوری است در اولی فعل در ابتدای مصراع و فعال در انتها قرار دارد، ولی در دومی همه ارکان جمله در جای خود نشسته‌اند؛ به همانگونه که در نُرم طبیعی زبان فاعل را در ابتدا و فعل را در انتهای جمله می‌آوریم. تفاوت این دو بیت تفاوت بین سبک خراسانی و عراقی است، اما در شعر عزیزی کمترین دخل و تصرف‌ها در نحو و دستور انجام گرفته است و تفاوت‌ها بیشتر در حوزه خیال، استعاره و عبارت‌های انتزاعی شکل می‌گیرد و نوعی از شطح که کمک می‌کند که فهم نوعی از عرفان.

همنشینی و همراهی انتزاع و واقعیت چه در ترکیب‌ها چه در جمله‌ها و چه در مصراع‌های موازی که بیت با یک مصراع کاملاً عینی و یک مصراع کاملاً انتزاعی ساخته شده است:

«من شنیدم از پرستوهای دور                                 

خش‌خشی می‌آید از باغ ظهور

یک نفر در نیمه شب‌های سیاه                             

نور پاشی می‌کند بر روی ماه

روی سقف اوج‌ها پر می‌زند                                 

خیمه در خواب کبوتر می‌زند

گاه می‌افتاد از چشم غمش                                

قطره‌ای از شیعیان شبنمش

پس کجایند آن جوانان غیور                               

که تجلی می‌شدند از فرد نور»

در این بیت‌ها مصراع اول کاملاً عینی و ملموس و مصراع دوم انتزاعی و غیر واقعی است که شاعر با استفاده از صنعت اسلوب معادله آن را برای خواننده باورپذیر کرده است و گرنه «باغ ظهور» که خش‌خش ندارد یا کسی ماه را نورپاشی نمی‌کند و ... .

ویژگی‌های فرازبانی در شعر احمد عزیزی آنچنان فراگیر و گسترده است که صنعت و آرایه‌های ادبی و بدیعی می‌گذرد و از ترکیب و تجزیه عناصر و از به هم ریختن هنجار و نرم طبیعی زبان امکانات دیگری را کشف و بازسازی می‌کند و زبان را بر وجه دیگری از زیباشناختی بنا می‌سازد.

عرفان شعر عزیزی اسم و رسم‌دار نیست

یکی از قابلیت‌های لغات در محور همنشینی برای خلق فضاهای تازه، مضامین تازه و نهایتاً معانی جدید به گونه‌ای استفاده می‌شود که مناسبات زبانی نویی شکل می‌گیرد که خود به شکل‌گیری معانی تازه در شعر می‌انجامد. این معانی که از شکل‌گیری ساختار استعاری جدیدی فهم می‌شود، مبتنی بر یک خط سیر منسجم است که متن را از آشفتگی نجات می‌دهد؛ یعنی نمی‌توان تصور کرد که شاعر از این امکانات فرازبانی به شکل اتفاقی استفاده می‌کند و خط فکر خاصی را دنبال نمی‌کند. قبلاً گفتیم که این زبان در جهت القاء نوعی عرفان است؛ درست است که این عرفان، عرفان اسم‌ و رسم‌دار و خط‌ و ربط‌داری نیست و ملغمه‌ای از عرفان اسلامی، عرفان بودایی و نوعی درویش‌مسلکی و صوفی‌گری که ریشه در اقلیم شاعر (اطراف کرمانشاه بخصوص کرند غرب، سرپل ذهاب، گهواره و ماهیدشت) دارد، ولی نمی‌توان علاقه‌ شاعر و سعی او بر بیان ویژگی‌های پراکنده آن را نادیده گرفت:

«صبر کن ای جسم جان آواز من                         

تا بیاید ساربان ساز من

منتظر در کوچه تن تا به کی                           

بی‌قرار وعده من تا به کی

ماده روح تو تجریدی شده                                

روح تو امسال تجدیدی شده

عارفان تازه‌ای از شرق دور                               

آمدند از شهر بوداهای کور

گرد دریای درون سد ساختند                             

بر فراز جسم معبد ساختند»

آرایه‌های ادبی در خدمت زبان سیال عزیزی

عزیزی از همه امکانات و آرایه‌های ادبی به شکل امروزی استفاده می‌کند: طباق و تضاد، مراعات النظیر، ایهام و تناسب، اسلوب و معادله، کنایه، مجاز، تشبیه، استعاره، تلمیح، استفاده از وابسته‌های ادبی انتزاعی- اما نه به شکل مرسوم هندی- استفاده از سازهای گروهی مثل گروه اسمی و صفتی، امکانات آوایی و... همگی در خدمت ذهن خلاق و زبان او هستند. بی‌آنکه عامدانه به آنها فکر کند یعنی این عناصر در خدمت زبان سیال و به شدت استعاری او هستند. آنها را می‌توان از شعر او بیرون کشید و نشان داد؛ نه اینکه آنها مبنای شیوه بیانی او شده باشند.

از قضا پاشنه آشیل شعر عزیزی هم اینجاست؛ یعنی اگر این زبان و اینگونه شعر علی‌رغم همه ظرفیت‌های بدیع و تازه خود نتوانست جای پای خود را محکم و خود را برای زمان طولانی بر ادبیات معاصر تحمیل کند؛ همین وجه انتزاعی و تجریدی آن است، این شعر پس از جاذبه‌های نخستین خود رفته‌رفته نوعی دل‌زدگی در خواننده ایجاد می‌کند. مثل تندی شیرینی که خوردن زیادش رودل می‌آرود، چون در روند طولی به ساختار پای‌بند نیست و می‌توان ابیات آن را تا بی‌نهایت ادامه داد؛ یعنی در میانه هیچ دورنمایی برای فرود و پایان به خواننده نمی‌دهد.

بیت‌ها بیشتر ساختار موازی دارند نه طولی و دراماتیک. مثلاً در شعر «زن موعود» در «کفش‌های مکاشفه» 20 بیت با «ای زن» شروع می‌شود یا شعر «دلالان» در همین کتاب که تمام ابیاتش با «شهر» شروع می‌شود یا واژه «ای» خطابی که هشتاد درصد مثنوی‌های عزیزی با آن آغاز می‌شود:

«ای جوانی ای دو قرن در دو روز

ای که معمار عبارات من

ای دل آفت‌نشین زرد من

ای لوای اهل لادن باز گرد

ای زنان خلوت‌ آیینه‌ها

ای نمی‌دانم کجاها کیستی...»

عزیزی نمی‌تواند لگام احساس خود را مهار کند

صور خیال شاعر حد و مرز نمی‌شناسد؛ هیچ چیز غیر شاعرانه‌ای هم در حوزه لغات و هم در گستره مضمون برای او وجود ندارد تا آنجا که نمی‌تواند لگام احساس خود را مهار کند. اینجا هم نقطه آسیب دیگری برای شعر احمد عزیزی است. وقتی بازی‌های استعاری او و دوگانه سوبژه و اوبژه سر از ورطه‌های نازل در می‌آید:

«گرچه لب‌های تو سرخ و پاک نیست                     

خون من بر ناخن تو لاک نیست

من به سوی فندک تو خم شدم                             

من به سیگار تو نامحرم شدم

عشق بعد از مرگ یک لک هم نداشت                   

عشق شب‌ها نان سنگک هم نداشت

عشق اینجا دست خود را داغ کرد                       

عشق در این گوشه استفراغ کرد...»

با همه اینها عزیزی و شعر او نشان دادند که زبان فارسی چقدر وجوه نامکشوف و فضاهای دست‌نخورده برای ادبیت دارد. چقدر قدرت ترکیب‌سازی و چقدر حوالت از امور ملموس به ساحت غیرملموس دارد. تا چه اندازه امکان انعطاف و اتصال دارد و چقدر می‌شود از ظرفیت آن برای زبان ادبی استفاده کرد تا جایی که می توان آن را کاملاً بر زبان ادبی منطبق کرد. و آن پیشنهاد و آموزه غلط از ذهن‌ها پاک کرد و فقط بخشی از لغات شاعرانه هستند و بعضی‌ها ظرفیت به لباس شعر درآمدن را ندارند، چقدر در محور هم‌نشینی امکان آوایی و واج‌آرایی وجود دارد. چقدر ترادف دارد توان تمثیل‌پذیری آن چقدر است، چقدر کنایی است، چقدر آهنگین است و چقدر شیرین است... .

انتهای پیام/

 

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
خانه خودرو شمال
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل