شباهت فرهنگی «علامه طباطبایی و شهید مطهری» به «هردر و هگل» از زبان مصلح
خبرگزاری تسنیم: استاد دانشگاه علامه طباطبایی گفت: بحث شهید مطهری به فلسفه تاریخ به گونهای است که میخواهد برای آن وحدتی را جستجو کند که خود متفکر در آنجا ایستاده است، اما علامه طباطبایی اینگونه نیست.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، علیاصغر مصلح استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطباییدر مراسم رونمایی، نقد و بررسی از کتابش «ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ» که امروز 13 اسفند در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، گفت: فلسفه نسبتی اساسی با زمان دارد و فیلسوفان گوششان به زمانه است و سعی میکنند نیوشای زمانه باشند. متفکر اگر بخواهد متفکر و تاثیرگذار باشد باید گوش به زمانه بسپارد. یکی از نمودهای این گوش سپردن به پرسشها دلمشغول پرسشهای زمانه بودن است؛ زیرا زمانه خود را در قالب پرسشها بر متفکر عرضه میکند.
مصلح ادامه داد: بحث من از ادراکات اعتباری علامه طباطبایی بر این بنیان استوار شده که این موضع اساسا برای علامه در زمینه مواجهه ایشان با پرسش زمانه شکل گرفته، پرسش درباره تکثر در ادراکات. از این نظر بحث علامه را باید در حوزه فرهنگ طرح و بررسی کرد. یعنی به نظر میرسد ایشان با انتقال بحث از ادراکات اعتباری به اعتباریات میخواستند فضایی را برای ایجاد بحث از تقابل و مواجهه فرهنگها باز کنند.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی گفت: از قرن 18 بحث تکثر ادراکات و اعتباریات در غرب ایجاد شد و روز به روز اوج گرفت ولی از منظرهای متفاوتی به آن پرداخته شده است. در فرهنگهایی که میخواهند تکستارهای باشند و کوشش متفکران در آنها این است که قطبنمایی عمل کنند، وقتی این مواجهه با تکثر صورت گرفته به گونهای بوده است که آنها نظرات و فرهنگهای دیگر را بر مبنایی که خود داشتهاند تفسیر و تاویل کردهاند؛ به این معنا که هنگام مواجهه با غیر یا دیگری، دیگران و اغیار بر اصول و گرانیگاه فرهنگی خودشان تحویل شدهاند و دیگران به خود فروکاشته شده است.
وی توضیح داد: متفکران معمولا تکثر را بر مبنای پنداشتهها و داشتههای خودشان تفسیر کردهاند؛ این رویکرد از دوره روشنگری آغاز شده و حتی میتوان گفت همه کسانی که دست به تالیف یک فلسفه تاریخ زدهاند، به نوعی با تقلیل دادن دیگری بر منظر و پنداشته خود این کار را کردهاند. در نظر داشته باشید که نزدیکترین حوزه فلسفی به فلسفه فرهنگ، فلسفه تاریخ است و هر دو این فلسفهها در مواجهه با تکثر بوجود آمده و بسط یافته است. بسیاری از فیلسوفان اساسا فلسفه فرهنگ را نوعی از فلسفه تاریخ میدانند.
مصلح با اشاره به تلاشهای فلسفی هردر و هگل در زمینه تاریخ اظهار کرد: در آلمان معمولا فیلسوفان، به نوعی اندیشمندان خودبین و خودمحور بودهاند و دیگری را بر مبنای داشتههای خود تفسیر کردهاند. در هگل که طرحی منسجم برای فلسفه تاریخ دارد، مشاهده میکنیم که تلاش میشود تاریخ همه فرهنگها را به فرهنگ خودشان فروبکاهند. در این شیوه تقابل با تکثر، به طرح یک فلسفه تاریخ منجر شده است، نه فلسفه فرهنگ. هگل هم کوشید با اصالت دادن به تاریخ خود، دیگر تاریخها را به نفع تاریخ خود تفسیر کند. همچنین فلسفه تاریخ مارکس هم به نوعی اصالت دادن به تاریخ اروپا در نسبت با تاریخ دیگر فرهنگها است.
این استاد دانشگاه ادامه داد: اما در فضای فکری آلمان «هردر» یک استثنا محسوب میشود که در ایران کمتر شناخته شده است. هردر با این نوع تفسیر و اصالت دادن به داشتههای خود (اروپا) در تفسیر دیگر فرهنگها مخالفت کرده است. یعنی از نظر او نباید در فلسفه تاریخ بنا بر اقتضای فرهنگ اروپایی، وضع غالب را روایت فیلسوف غربی(اروپایی) از جهان بدانیم و به آن اصالت دهیم. او کتابی دارد با عنوان «ایدههایی درباره فلسفه تاریخ انسانیت» که همه مواد فلسفه تاریخ هگل در آن وجود دارد، اما او فضا را گشوده میگذارد و به راستی از ایدههایی درباره فلسفه تاریخ "انسانیت" سخن میگوید، نه انسان غربی. او بر دو ایده «مشیت الهی» و «انسانیت» دست میگذارد و همواره بین این دو در رفت و آمد است.
مصلح با این بحثهای مقدماتی اعلام کرد: به نظر من گفتوگوی علامه طباطبایی و استاد شهید مطهری در خصوص فلسفه تاریخ، از این نظر شبیه به بحثی است که بین هردر و هگل شکل گرفته است.
وی توضیح داد: بحث شهید مطهری به فلسفه تاریخ به گونهای است که میخواهد برای آن وحدتی را جستجو کند که خود متفکر در آنجا ایستاده است، اما علامه طباطبایی اینگونه نیست. علامه طباطبایی اصل تکثر را میپذیرد و میکوشد مبنایی برای تفسیر اساسی تکثر عرضه کند در این راه ایشان به آنچه در غرب مطرح بوده نزدیک شدهاند. این شیوه در تاریخ اندیشه ما کاملا بدیع است.
این پژوهشگر فلسفه خاطرنشان کرد: برای تعریف کردن و اندیشیدن به فرهنگ باید بتوانیم تصوری از عدم فرهنگ داشته باشیم و این تصور عدم فرهنگ همان وضع طبیعی در دیدگاههای روسو و هردر است؛ علامه طباطبایی چنین تصوری را طرح میکنند یعنی تصوری از «کف فرهنگ» و از آن به طبیعت میرسند که برای بحث از افرهنگ ضروری است. در این مرحل مانند کوشش روسو و هردر برا تعریف فرهنگ علامه بحث ادراکات اعتباری را مطرح میکنندو اشاره دارند که فرهنگ در پس ادراکات اعتباری و اعتباریات مورد بحث قرار میگیرد. از این نظر بحث ادراکات اعتباری در علامه نتیجه تفکر ایشان به مسئله تکثر است. موضوعی که در دوران مدرن مطرح شد و ما باید راهی برای مواجهه با آن پیدا کنیم.
وی افزود: بحث تکثر که همواره در غرب همواره (غیر از هردر) با فروکاستن دیگری به منظر و داشتههای خود صورت گرفته، در بحث علامه جایگاهی مییابد که با شیوه دیگر به آن نگریسته شود. اگر بحث علامه از این منظر پیگیری شود میتواند بستر جدیدی باز کند برای گفتوگوی میان فرهنگی.
مصلح در پایان نشت رونمایی، نقد و بررسی کتابش «ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ»، پس از شنیدن نقطهنظرهای منتقدان رضا داوری اردکانی، رضا سلیمان حشمت و حمید طالبزاده گفت: به نظر من علامه بیش از همه متفکران اسلامی به طور جدی با بحث تکثر مواجهه داشته است؛ من در این کتاب هیچگاه با بنیادهای فلسفه اسلامی وداع نکردهام و اتفاقا معتقدم متفکر ما همانقدر که لازم است به تکثر بیندیشد باید به بحث از هویت و اصالت فکری و فرهنگی خود هم بیندیشد. من فقط خواستم نشان دهم که وقتی علامه از "من" سخن میگوید، این من با توجه به بحث تکثر مطرح شده است و میبینیم که دیگر فیلسوفان وقتی میگویند "من"، این من جنس متفاوتی دارد.
به گفته این پژوهشگر علامه طباطبایی با توجه به خصوصیات فکر اسلامی بستری را برای ورود به بحث فرهنگ فراهم کرده است که میتواند پی گرفته شود؛ بحثی که از مواجهه ایشان با موضوع تکثر بیرون آمده است. از نظر علامه حالت انتقال از طبیعت به فرهنگ خود عطای طبیعت است که این طبیعت خود، بخشی از مشیت الهی است، لذا کسی مانند علامه که جهازات طبیعت را از مشیت الهی میداند، تکثر فرهنگ را پذیرفته است، زیرا به تکثر مخلوقات، عالم انسانی، اخلاق، سیاست و ... باور دارد.
انتهای پیام/