تاملی در شعر جنگ؛ سکونت دردآگاهی زبان، در ذهن قیصر
خبرگزاری تسنیم: اوج جوشش دردآگاه قیصر امینپور آنجاست که او یک تراژدی محض را فریاد میزند، وجودش را زاییده "درد" میداند و حتی خود را "درد" مینامد.
خبرگزاری تسنیم - مهدی داداشی:
برای دفاع مقدس شعرهای زیادی سروده شده است. بسیاری از شاعران شعر خود را محدود به محیطی کردهاند یعنی شعرشان را در قالب جغرافیای خاصی مثلاً مهران، دهلران، گیلانغرب، فاو و... سرودهاند و یا به وجه خاصی از حماسه 8 ساله، مانند بیان رشادتها و چگونگی نحوه شهادتها و... توجه نمودهاند، اما معمولاً آثارشان پایا و پویا نمانده است.
اما از بین شاعرانی که در این حوزه آثاری از خود به جای گذاردهاند،هرچند اندک، هستند افرادی که با نگاه عمیقتر و جامعتری و با زبان گسترده و هنرمندانهتر شرح این واقعه تاریخی را به شعر درآوردهاند و خود را محدود به اتفاقی، جغرافیایی و یا موضوعی خاص از این رویداد نکردهاند.
زنده یاد قیصر امینپور یکی از شاعرانی است که آثار دفاع مقدسی او از این نظر، منحصر به فرد است. نگاه نو، تراژیک و عمیق او از سد تکرارها و کلیشهها میگذرد و مخاطب را با وجهی گسترده و تازه از جنگ آشنا میسازد. اشعار امینپور راهی باز میکنند تا امکانات تاملی و ظرفیتهای فکری تاریخ معاصر ما که جنگ تحمیلی یکی از وقایع همین تاریخ بوده خودنمایی کنند؛ به نظر میرسد که این همان معنای اصیل شعر متعهد است که نسبت به مسئولیت فکری و اخلاقی انسان بیتوجه نیست. اما نکته مهم در اینجا آن است که این تذکر تعهد و مسئولیت، از طریق بیان مستقیم خطابی و شعار رنگ و رو باخته اخلاقی ارائه نمیشود؛ هیچ پند مستقیمی در کار نیست، آنچه هست هست، هنر است و شعر: در بین آثار دفاع مقدسی قیصر، یک اثر بیشتر از بقیه جلوه نموده و فراگیر شده است. «شعری برای جنگ...»
می خواستم
شعری برای جنگ بگویم
دیدم نمیشود
دیگر قلم زبان دلم نیست
گفتم
باید زمین گذاشت قلمها را
دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست ...
بیشتر استادان فن شعر متفقالقول بر این عقیدهاند که این شعر پویاترین اثری است که تا به امروز در مورد جنگ و دفاع مقدس به زبان فارسی سروده شده است. شاعر با تعهد و رسالتی که بر دوشش سنگینی میکند کلام خود را آگاهانه به سمتی سوق میدهد که دیگر حتی زبان شعر نیز او را نمیپذیرد، اما این مهم نیست، به زعم او این ابیات ناقص از خانههای خراب شهر که بدتر نیستند.
شاعر از سویی میداند که الفاظی چون موشک، فشنگ و تفنگ از ظرافت و لطافت شعر او میکاهد و از سویی اینجا دیگر واژههایی چون ستاره و شب که در اکثر نمونههای دیگر نماد آسایش و آرامش است جای خود را به شبگردهای دشمن میدهند و موقع منفوری میشود، عزیمت مرگ میشود، کابوس شب کودکان شهر میشود و شاعر روی به استفاده از واژههایی میآورد که پیشتر، بیشتر توسط عوام در محیط کوچه و بازار کاربرد داشتهاند؛ واژههایی مانند: سپور، ترکبند و ... کلمات و ابزار و آلاتی که مردم شهر در زندگی عادی و آرام خود، پیش از آغاز جنگ با آنها سر و کار داشتهاند.
مردی که در جوی خیابان به دنبال دست دیگر خود میگردد...
مردی که با دوچرخه سر کودک خود را به سوی مزار میبرد تا پیکر مدفون گشته کامل گردد...
کودکی که از ترسِ خطر میدوید اما سری نداشت...
و با همه این وسواسهای قیصر در بهکارگیری از واژگان و با آن همه تاثیر و برندگی کلامش باز هم تاکید دارد:
"باید سلاح تیز تری برداشت
دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست"
جدای از اینها قیصر دردوارههای بسیاری دارد که به نکات مذکور تصریح دارند. اما جز معدودی از اشعار و دردوارههای او کمتر اتفاق میافتد که او به جغرافیا و محیط خاصی توجه نشان دهد. درد قیصر در شعر، درد همگانی است، نه درد یک جغرافیان خاص:
دردهای من جامه نیستند تا ز تن درآورم
چامه و چکامه نیستند تا به رشته سخن درآورم
نعره نیستند تا ز نای جان برآورم
دردهای من نگفتنیست
دردهای من نهفتنیست
دردهای من گرچه مثل مردم زمانه نیست
دردهای مردم زمانه است
مردمی که کفشهایشان درد میکند
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه شناسنامههایشان
درد میکند ...
شعرهایی نظیر این حقیقت را نشان میدهند که چگونه در جریان مقاومت و پایداری همه آسیبی که مردم با آن دست به گریبانند، بر دوش شاعر سنگینی میکند و اتفاقا همین بار و رسالت است که ذهن شاعر را به چالش میکشد و "درد" از درون شاعر میجوشد، خودنمایی میکند و تکرار میشود. اوج این جوشش دردآگاه آنجاست که در پایان شعر، شاعر یک تراژدی محض را فریاد میزند، وجودش را هم زاییده "درد" میداند و حتی خود را "درد" مینامد.
دفتر مرا دست درد میزند ورق
شعر تازه مرا درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه
من از چه حرف میزنم
درد حرف نیست
درد نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم
انتهای پیام/