مدافعان جمهوری اسلامی؛ محکوم به اعدامهای «دموکراتیک» کومله
خبرگزاری تسنیم:رمضانی یکی از درجهداران ارتش که به اسارت نیروهای کومله درآمده بود میگوید: به صورت دموکراتیک برای ما دادگاه برگزار کردند. جرم محکومین دفاع از حقانیت اسلام و جمهوری اسلامی بود. عدهای به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام تدریجی محکوم شدند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مسأله کردستان به دلیل موقعیت استراتژیکش، برای ضدانقلاب اهمیت بسیاری داشت و حساب شدهترین برنامه کشورهای غربی علیه انقلاب به شمار میآمد که در اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی شکل گرفت. حرکتهای دیگری از این دست در داخل کشور آغاز شد. در این میان عدهای به شورش و حرکتهای تروریستی در استانهای غربی کشور پرداختند. آنها در ابتدا توانستند بخشی از مردم کشور را در مبارزه علیه نظام با خود همراه کنند اما به مرور پس از برملا شدن برخی از روحیات و رفتار آنان جمع زیادی از مردم از آنان فاصله گرفته و در ادامه حتی به مبارزه با آنان پرداختند. روزهخواری، شرابخواری، سوزاندن قرآن و... از سوی این گروهکها بخشی از اقداماتی بود که موجب شگلگیری این اعتراضات مردمی شد.
شهرهای مناطق غرب و شمال غرب کشور باوجود اینکه در آن زمان ناامن بود اما با همراهی و مقاومت مردم منطقه به امنیت رسید. در ادامه روایتی از کتاب «اوج مظلومیت» که درمورد برخورد وحشیانه کومله و دموکرات با پاسداران و بسیجیان است میآید، این روایت از «آقا بالا رمضانی» بازنشسته ارتش ذکر شده است:
من آقابالا رمضانی درجهدار بازنشسته ارتش هماکنون یعنی 28 فروردینماه سال 63 به عنوان بسیجی به جبهه آمدم. ما گروهی از برادران ارتشی بودیم که ماموریت بازگرداندن حدود 40 پیکر شهید از شهدای عملیاتهای گذشته را داشتیم که در محور پیرانشهر منطقه آلواتان یکی از تانکهای ما مورد اصابت گلوله قرار گرفت. خواستم خودم را از تانک به بیرون پرت کنم که کتف راستم هدف تیر ضدانقلاب قرار گرفت. و به این ترتیب به اسارت افراد وحشی گروهک کومله درآمدم.
پاشنههای هر دو پایم را با مته سوراخ کردند
در یک سال و اندی که در دست آنها اسیر بودم به انواع و اقسام و به هر مناسبتی شکنجه شدم. در ابتدای اسارت که به پایگاه منتقل شدم گفتند: «هیچ اطمینانی به اینها نیست». به همین خاطر پاشنههای هر دو پایم را با مته سوراخ کردند پای سایر برادران را نیز نعل کوبیدند و با فحاشی بر این عملشان شادمانی کردند. بعد از 18 روز قرار شد به صورت دموکراتیک برای ما دادگاه برگزار کنند. روز دادگاه فرا رسید. آقای حقیقی که قبلاً مربی من بود و اوایل انقلاب فرار کرده بود رئیس دادگاه بود.
اعدام فوری، اعدام تدریجی!
محاکمه سریع انجام شد، جرم محکومین دفاع از حقانیت اسلام و جمهوری اسلامی و ندادن اطلاعات بود. عدهای به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام تدریجی محکوم شدند. ناخن کشیدن، بریدن گوشتهای بازو و پا، کتک زدن با کابل، نوشتن شعاری دمکراتیک به وسیه هویه برقی به سینه و پشت و... انجام شد که هنوز آثارش بر بدنم مشخص است. برای گرفتن اعتراف از یکی از اسرا به وسیله تیغ موکتبری سینهاش را شکافتند و کلیهاش را در آوردند.
16 سپاهی و روحانی را به میمنت یک عروسی، سربریدند
مرسوم بود به میمنت ازدواج جوانی، جلوی پایش قربانی ذبح شود. این رسم را گروهک کومله نیز اجرا میکرد با این تفاوت که قربانیها در اینجا جوانان اسیر ایرانی بودند چند نفر از ما را برای دیدن عروسی دختر یکی از سرکردگان کومله بردند و پس از مراسم دستور داده شد قربانیها را بیاورند شش نفر از مقاومترین بچههای بسیج اصفهان را که حداکثر سنشان 14 سال نمیشد، آوردند و سر تکتکشان را از پشت بریدند اما باز هم تقاضای قربانی شد دوباره چند سپاهی، چهار ارتشی و دو روحانی را آوردند و به این ترتیب تا پایان مراسم 16 نفر دیگر قربانی هوسرانی شیطانی آنها شدند. بزرگترین جرم همه ما این بود که میخواستیم دست اینها را از منطقه کرد نشین و مردم مظلوم و مسلمان کرد کوتاه کنیم.
به پایش نعل کوبیدند و دستانش را از بازو بریدند
«احمد (سعید) وکیلی ناطق» یکی از اسرایی بود که با در یک سلول قرار داشت. از مقاومترین افرد در میان اسرا بود که اغلب مورد شکنجه قرار میگرفت. سعید 75 روز زیر شکنجه بود ابتدا هر دو پایش را نعل کوبیدند و به همین وضعیت او را برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری میبردند. پس از دادگاهی شدن به شکنجه محکوم شد تا اعتراف کند. اول هر دو دستش را از بازو بریدند و چون وضع خوبی نداشت به بهداری برده شد دوباره اعتراف گرفتن را شروع کردند.
جراحت را با آب نمک میشستند
پس از آن معالجه سطحی، با دستگاههای برقی تمام صورتش را سوزاندند. سوزاندن پوست مقدمه شکنجه بود به این معنی که مدتی میگذشت تا پوستهای نو جانشین پوست سوخته شود آن وقت همان پوستهای تازه را میکندند تادرد و سوزشش بیشتر از قبل شده و خون ریزی شروع شود. آن وقت نوبت آب نمک بود که فرد را با همان جراحت داخل دیگ آب نمک میانداختند.
سعید تمام این مراحل را با استقامتی وصفناپذیر تحمل میکرد و لب به سخن نگشود مرتب آیات قرآن را زمزمه میکرد. او شجاعت و استقامت را به همه ما آموخت دیگر نه دستی، نه پایی، نه چشمی و نه جوارح سالمی داشت در میان نیایشهایش با خدا گفت: «خدایا مپسند این چنین در حضور شیاطین افتادن و نالان بودن را. دوست دارم افتادگیام تنها برای تو باشد و بس.»
پارهای از جگرش را برای امام جمعه ارومیه فرستادند
سعید را به دادگاه دیگری بردند و محکوم به اعدام شد. او را به داخل دیگ آب جوش انداختند که زیرش آتش روشن بود همانجا سعید به شهادت رسید اما حتی از جسد بیجانش هم وحشت داشتند دیگر اعضای سعید را مُثله کردند، جگرش را به خورد ما که همسلولیاش بودیم دادند و مقداری را هم خودشان خوردند. مقداری از آن را نیز برای امام جمعه ارومیه فرستادند.
انتهای پیام/