مردی که در تاریکی فتنهها روشنایی بخشید
خبرگزاری تسنیم: هرگز فراموش نمیکنیم که در طوفانهای سهمگین فتنه ۸۸ سوار بر کشتی ولایت بادبان بصیرت را چنگ زدی تا به ساحل نجات رسیدی و ما شاهد بودیم که در صف عماریون منافقین را رسوا نمودی و تو حقا از سرداران بیهیاهوی این عرصه خطیر بودی.
انّا للّه و انّا الیه راجعون
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
رودی آرام در دل دریا آرام گرفت. او همیشه جاری بود اما بیصدا، او همواره گوارا بود و جان تشنه یاران را سیراب میکرد، بیمنت، در روزهای پرتلاطم چهره آرامش آرامشبخش بود.
او شمعی بود که میسوخت برای انقلاب، کلامش نور بود و قلمش نار، در تاریکی فتنهها سوخت و روشنائی بخشید و نوشت و آتش به جان فتنهگران انداخت، آنروز که اجداد شریفش سجلشان را به مهر نمازی مزین کردند بذر گلی معطر افشاندند که سالها بعد در وجود حاج حمید نمازی گل کرد و چون گل محمدی تا زنده بود عطرفشان بود.
اکنون، یاران، گل ما پژمرده است و دل ما از داغ فراقش مرده است، بیائید در هجر جانکاه حاج حمیدمان با اشکهای بیامان خود داغ کشنده فقدانش را تسلی و دل مرده را احیا کنیم، آیا باور خواهیم کرد که دیگر حاج حمید در بین ما نیست؟ آیا باور کنیم که دیگر نام زیبایش در صفحه نمایشگر گوشیهایمان نقش نخواهد بست و قطرات جانبخش اشعار سلیس و صادقانهاش روح افسرده ما را نشاط نخواهد بخشید؟ آیا در نبود حاج حمید خندهای بر لبمان گل خواهد کرد؟ ایکاش میشد که فریاد کنیم، جان خود از قفس خاکی تن آزاد کنیم.
ناله را هرچند میخواهم که پنهانش کنم سینه میگوید که من به تنگ آمدم فریاد کن
حاج حمید عزیز!
بگذار در این لحظات خاطراتت را مرور کنیم، یادت هست در عنفوان جوانی اولین شعلههای دردمندی در سینهات زبانه کشید و در ظلمات دوران ستمشاهی به محفل سرد و بیروح ستمدیدگان و شاهگزیدهها گرمی و روشنی بخشید و تو را روانه روستاها نمود و تو آن روز سرود جهاد سازندگی را در عمل زمزمه کردی، یادت هست وقتی امواج انقلاب اسلامی خروشیدند آرامش ذاتیات طوفانی شد و همراه موج عظیم 17 شهریور میدان ژاله را درنوردیدی و سینه خود را مهیای گلولههای دژخیمان نمودی، ولی تقدیر این بود که دریای خون همرزمانت تو را به ساحل نجات رهنمون گردد تا در روزهای طوفانیتر پیامآورشان باشی در بین نسلهای آینده و اشهد انک جاهدت فی الله حق جهاده، الحق که چهنیکو بهجا آوردی حق خون لالههای ژاله را!
حاج حمید عزیز!
یادمان نمیرود وقتی خون بر شمشیر پیروز شد لباس سبز زیبای پاسداری به تن کردی و قسم یاد کردی تا زندهای این کفن سبز را از تن برون نکنی و با خون خود از میراث خون همرزمان شهریورت پاسداری کنی.
یادمان نمیرود روزهائی که در کسوت معلمی دغدغه آموزش و پرورش نسل انقلاب و نسل دفاع مقدس را داشتی و تا آخر عمر معلمی زیبندهات بود.
وقتی شیپور جنگ نواخته شد و مردها و نامردها جدا شدند مردانگی پیش تو زانو زد و جبهههای غرب و جنوب شاهد رشادتهای تو شد و بعد از جنگ بهخوبی تکلیف را در عرصه جهاد علمی جستوجو کردی.
بار دیگر اهریمن نبردی بس بزرگتر آغاز کرد، جنگ فرهنگی، به ندای هل من ناصر مولای خود لبیک گفتی و بیدرنگ در خط مقدم جبهه فرهنگی پنجه در پنجه دشمن افکندی، یک روز در عرصه رسانه و یک روز چهره به چهره فرقهسازان و ساحران مدعی عرفانهای کاذب. دشمن از هر دری وارد شد تو جزو اولین مدافعان بودی که حیلتهای او را بیاثر کردی، هرگز فراموش نمیکنیم که در طوفانهای سهمگین فتنه 88 سوار بر کشتی ولایت بادبان بصیرت را چنگ زدی تا به ساحل نجات رسیدی و ما شاهد بودیم که در صف عماریون، منافقین را رسوا کردی و تو حقا از سرداران بیهیاهوی این عرصه خطیر بودی.
حاج حمید جان!
تو امروز آرامتر از همیشه دیدگانت را بستهای و ما را از جذبه فروغ چشمانت محروم ساختهای، ما به آن قاب زیبای نگاهت خو گرفته بودیم، ما برای آن لبخندهای شیرینت دلمان خیلی تنگ میشود، آهنگ خوشطنین صدای صمیمی تو را پس از این از کدام حنجره جستوجو کنیم، خودت به ما بگو که بعد از این دلتنگیهایمان را پیش کدامین سنگ صبور بازگو کنیم، تو کتاب خاطرات ما بودی، آیا خودت از پایان این کتاب خشنودی، البته که خشنودی، ولی از حال، خبر نداری، ما هنوز در پی ادامه داستان و پایان خوش کتاب بودیم ناگهان صفحه آخر ورق خورد و کتاب خاطرات ما با تو ای عزیز بسته شد.
ای بامعرفت، این نبود مرام بچههای اهل بن علی که بیخبر بار سفر ببندی و بدون خداحافظی دوستانت را تشنه رها کنی، خدا میداند که ما هنوز تشنه زلال باصفای ضمیر توئیم، تو همان چشمهساری بودی که چشنده خود را تشنهتر میکردی.
حمید جان!
تو مصداق بارز المؤمن کیّس بودی که ازاینرو طبق معمول بیسروصدا بار سفر اعتکاف در جوار حرم علیبن موسی الرضا(ع) میبستی، مسجد جمکران تو را خوب میشناخت و باید بعد از این رازهای مگوی تو را در آن وادی جستوجو کنیم و در آخر هم زیرکانه بهبهانه عمل جراحی تجهیز سفر کردی و هنگامی که ما مشغول دنیا و قیل و قال بودیم آرامتر از هرزمان پر کشیدی و رفتی و ما تنها بهامید دیدار قریبت داغ هجران تو را تحمل میکنیم.
برو به امید خدا!
سفر بیخطر!
دیدار به قیامت!
یاران چه غریبانه، رفتند از این خانه، هم سوخته شمع جان، هم سوخته پروانه
********
انتهای پیام/*