«حمید نمازی» مردی که «قهرمانانه» پای انقلاب ایستاد


خبرگزاری تسنیم: بغض امان ترتیب دادن به واژه‌‌ها و سامان دادن به جمله‌ها را نمی‌دهد، فقط می‌شود نوشت مردی از میان ما رفته است که عمری مردانه و قهرمانانه پای انقلاب ایستاد.

خبرگزاری تسنیم این را می‌نویسیم که می‌گفت "ننویسید می‌نویسم" که نوشته از منیت عاری باشد اما شاگرد خوبی نبودیم.

ابرمردی از این دنیا سفر کرده است؛ "حمید نمازی" یعنی روزی 24 ساعت کار، گاهی هم بیشتر، سردردهای آخر هفته، اذان‌های هرروز با صدای بلند که شیطان را دور کند، بغض کردن برای دردهای آقا‌، بی‌تکلفی، برای مراجعینش خودش چایی می‌ریخت، نامش روی هیچ کتابی نیست، ده‌ها نفر را برای جبهه فرهنگی انقلاب تربیت کرد، کسی نمی‌دانست جنگ نرم را با چه می‌نویسند. او یک سال و نیم قبل از فتنه نوشته بود و هشدار داده بود که جنگ نرم خواهیم داشت با این علامت.

صبور، مهربان و بسیاری دیگر که در قالب کلمه و کلمات شاید نمی‌شود نوشت. قلمی که پرورده اوست، ناله می‌کند‌، فلج شده از بس خبر رفتنش تکان‌دهنده بود.

روزی رو به من گفت: اگر روزی ما نبودیم، نگذارید مردم فراموش کنند فتنه چه بود و چه شد.

حالا این روزها باید با چه‌کسی دردهای دین را درددل کرد، با چه‌کسی باید گفت که فرقه‌ها خانواده‌ها را نابود می‌کنند.

کدام گوش می‌شنود که آقا تنهاست. یک روز تماس گرفت گفت: فلانی، برنامه‌ای در رادیو تهران هست، اصرار کردیم شما هم باشی. با هم رفتیم. من دغدغه‌ای داشتم که موضوع بحث مرتبط به مسائل جنسی و جاذبه‌های آن می‌شد، چطور حرف بزنیم که حیا نادیده گرفته نشود، گفت: هر کلمه‌ای که می‌گویی بعدش بگو شیطانی که خدای ناکرده شنونده حس خوبی به آن عمل پیدا نکند.

بغض امان ترتیب دادن به واژه‌‌ها و سامان دادن به جمله‌ها را نمی‌دهد، فقط می‌شود نوشت مردی از میان ما رفته است که عمری مردانه و قهرمانانه پای انقلاب ایستاد.

درگیری ذهنی او تمنای این پست‌، قدرت، تریبون، نام‌، تعلق و امثال اینها نبود.

اینها را می‌نویسم که جای خالی‌اش را پر کنم اما دیدن این دو سه عکسی که بعد از دو سه دهه مجاهدت، رسانه‌ها از او به خود دیده‌اند، خاطراتش را تداعی کرده راه قلم را می‌برد.

و این سروده و فقط همین.

آتشفشان عشق الهی سفر به خیر

سنگ صبور دردهای دین و دلم سفر به خیر

کبریت احمر دردانه دلت هنوز

آتش به خرمن خاطره‌ها می‌کشد سفر به خیر

ای آتش محبت وصل و فروغ بیت

پایان غزل‌های مستانه‌ام سفر به خیر

عمری با نان دل نمک دیده سر شد و

افسوس که رفته‌ای از جمع دوستان سفر به خیر

ژولیده سر هوای صمیمانه بهار

در رگ‌های سر تو جاری بود، اما سفر به خیر

ای همنشین ملک و حور و ربنا

با آن اذان‌‌های خاطره‌انگیز می‌روی‌ سفر به خی

گفتی به کس طمع نکن و انتظار مکش؛

ای بی‌طمع و بی‌انتظار از آدم و عالم سفر به خیر

صاحب‌قران کلبه شوق و امید

دریای عشق، سالک وصل سفر به خیر

سرباز رهبری، عباس حیدر و سردار خیبر

در روزهای تنهایی ولی و مولا سفر به خیر

رسم وفا نبود ای مهربان این‌گونه پر زدن.

در سوگ تو خون می‌بارد از آسمان و زمین سفر به خیر

انتهای پیام/*