شعر اجتماعی انقلاب؛ کشاکشی میان «فقر و غنا» و تلنگری به «هرچه باداباد»های مسئولان
خبرگزاری تسنیم: رضا اسماعیلی در یادداشتی نوشت: شاعران آرمانگرایی بودند که با شاخکهای حساس خود، صدای بازگشت ابتذال و انحطاط را میشنیدند و با توسل به این شگرد میخواستند جامعه را از فرو افتادن در باتلاق «روزمرگی»و «روزمرگی» برهانند.
خبرگزاری تسنیم، رضا اسماعیلی:
اگر بخواهیم به مرور تاریخچه شعر اجتماعی بپردازیم، باید به عصر مشروطه، دوره بیداری، برگردیم و به بررسی کارنامه ادبی شاعرانی چون: ملکالشعرای بهار، فرخی یزدی، میرزاده عشقی، عارف قزوینی، نسیم شمال و ... بنشینیم. البته پیش از مشروطه نیز در شعر شاعرانی همچون مسعود سعد سلمان و ناصر خسرو رگههای قابل تأملی از شعر اجتماعی قابل ردیابی است.
با انقلاب ادبی «نیما» شعر اجتماعی در روندی تکاملی قابلیتهای بالقوه خود را به فعلیت در آورد. نیما و پیروان او همچون شاملو، فروغ و اخوان ثالث نیز در بالندگی و تشخص بخشیدن به شعر اجتماعی نقش غیر قابل انکاری داشتند که در جای خود باید به آن پرداخت، اما در این یادداشت کوتاه صرفاً به بررسی اجمالی شعر اجتماعی بعد از انقلاب میپردازیم.
شعر اجتماعی بعد از انقلاب ریشه در شعر دفاع مقدس دارد. شعر دفاع مقدس در دوره بعد از جنگ به دو شاخه تقسیم میشود:
1ـ شعر رسمی و سفارشی
2ـ شعر غیررسمی و خودجوش
منظور از شعر «رسمی و سفارشی» در این دوران شعری است که به نوعی گزارشگری و تاریخنگاری میپردازد و فراز و نشیبهای جنگ هشتساله را به صورت مستند و با ذکر عملیات، مناطق عملیاتی و ادوات و ابزار نظامی و جنگی با بیانی آهنگین و منظوم، به روایت مینشیند. سفارشدهندگان اینگونه از شعر معمولاً نهادها و ارگانهای دولتی و نیمهنظامی هستند که با دغدغه ثبت تاریخ دفاع مقدس در این وادی گام برمیدارند و برای ماندگاری این تاریخ پرافتخار، شاعران را به یاری میطلبند.
در این گونه از شعر ما شاهد خلق آثاری هستیم که بیشتر جنبه کاربردی دارند و به اقتضای سفارشی بودن، کمتر از جوهره ناب شعری برخوردارند. مصداق شاخص این شعرها، مثنویهای سرداران است که به انگیزه برپایی کنگره سرداران شهید به شاعران انقلاب سفارش داده میشود. ولی از حق نباید گذشت که هرچند زبان شاعران در این مثنویها در پارهای از موارد به ناگزیر و به ضرورت، به تاریخنگاری و گزارشگری باز میشود، ولی در مجموع، فرازهای شاعرانه و درخشان در این آثار کم نیست، چرا که سرایندگان این مثنویها، شاعرانی از نسل اول و دوم انقلابند که کارآمدی و توانمندی خود را در عرصه شعر با صلابت و حماسی دفاع مقدس به اثبات رساندهاند . به عنوان نمونه، بخشی از مثنوی «عبور از صاعقه، سروده شاعر متعهد و توانمند انقلاب «حسین اسرافیلی» را از مجموعه مثنوی سرداران با هم زمزمه میکنیم:
کجایید خوبان گلچین شده؟
که از خونتان عرش آذین شده
کجایید ای سروهای بلند؟
به طوف شما، جنگل احرام بند
چه کردید با صخره و کوهسار؟
هلا، ماه و خورشیدتان وامدار!
شفق شرمگین از شط خونتان
فلق، لیلیآوای مجنونتان
هلا! عاشقان جگر سوخته
بر آتش زده، بال و پَر سوخته!
چه گفتید با زخم در کارزار؟
که شد آفتاب این چنین شرمسار!
(حسین اسرافیلی، عبور از صاعقه، ص58)
در شاخه دوم شعر دفاع مقدس بعد از جنگ (شعر غیررسمی و خودجوش)، کمکم شاهد پیدایش و شکلگیری جریانی هستیم که بعدها توسط منتقدین و کارشناسان ادبی «شعر حسرت و اعتراض» نام میگیرد. شعرهایی که ذیل این عنوان قرار میگیرند، عموماً شعرهایی با مضامین تند سیاسی و اجتماعی هستند که در آنها شاعر، افق نگاه خود را به سراسر مرز ایران گسترش داده و به تحلیل شرایط فرهنگی ـ سیاسی بعد از جنگ پرداخته است.
شعر شاعران این دوره شعری است که در میدان جنگ «فقر و غنا» و در زمانه کمرنگ شدن ارزشهای انقلاب، اعلام موجودیت میکند. شعری حیرتزده، پرخاشگر و معترض. معترض به استحاله فرهنگی، معترض به تبعیض و نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی، معترض به احیای فرهنگ سرمایهسالاری و افزایش فاصلههای طبقاتی در جامعه، معترض به اشرافیگری و تجملگرایی، معترض به خاموشی و فراموشی مردان جبهه و جنگ و بازماندگان شهدا و... .
بدیهی است که شعری از این جنس، چندان مورد استقبال و توجه مسئولان و متولیان امر قرار نمیگیرد، مسئولانی که خود در به وجود آمدن این وضعیت و دامن زدن به آن، بیتقصیر نیستند! ولی علیرغم بیاعتنایی و سکوت مسئولان، اینگونه از شعر به خاطر برخورداری از ویژگیهایی چون سادگی، صداقت، صراحت، جسارت و همزبانی با مردم، شدیداً مورد استقبال عمومی قرا میگیرد و مردم بر پیشانی آن مٌهر تأیید میزنند. همین توجه و استقبال عمومی باعث میشود که شاعران اینگونه شعرها، با جسارت و اعتماد به نفس بیشتری در این عرصه گام بردارند و برای واگویه دردهای اجتماعی و ترجمان زخمهای نسل جبهه و جنگ، از یکدیگر سبقت بگیرند.
در واقع شاعرانی که بعد از جنگ با این رویکرد به سرودن شعر پرداختند، شاعران آرمانگرایی بودند که با شاخکهای حساس خود، صدای بازگشت ابتذال و انحطاط را میشنیدند و با توسل به این شگرد میخواستند جامعه را از فرو افتادن در باتلاق «روزمرگی»و «روزمرگی» برهانند و آن را همچنان در صراط مستقیم آرمانگرایی و رسالتمداری به پیش ببرند. شاعرانی چون: سیدحسن حسینی، قیصر امینپور، محمد رضا عبدالملکیان، علیرضا قزوه، سیدضیاالدین شفیعی و ... .
«قیصر امینپور» جزو نخستین گروه از شاعرانی بود که در دوره انفعال، از معبر «مقاومت مثبت» زبان به اعتراض گشود و زنگ خطر ظهور پدیده «روزمرگی» را زیر گوش فطرت خوابآلوده جامعه به صدا درآورد. قیصر، ما را دیگربار به «خویشتن خویش» ارجاع داد تا در فتنهخیز حوادث و آوار ناکامیها و نامرادیهای اجتماعی، هویت انسانی خویش را از یاد نبریم؛ زندگی را لب طاقچه «عادت» به فراموشی نسپاریم و سرنوشت خود را به «هرچه باداباد» پیوند نزنیم، تا روزی در رهگذر لحظههای تکراری، ناممان در ستون «تسلیت»ها برای آیندگان به یادگار بماند!
خستهام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری
لحظههای کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری
آفتاب زرد و غمگین، پلههای روبه پایین
سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری
با نگاهی سرشکسته، چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری
صندلیهای خمیده، میزهای صف کشیده
خندههای لب پریده، گریههای اختیاری
عصر جدولهای خالی، پارکهای این حوالی
پرسههای بیخیالی، نیمکتهای خماری
رونوشت روزها را، روی هم سنجاق کردم
شنبههای بیپناهی، جمعههای بیقراری
عاقبت پروندهام را با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد، باری
روی میز خالی من، صفحه باز حوادث
در ستون تسلیتها، نامی از ما یادگاری!
یکی از شاخصترین شعرهایی که در آن روز و روزگار به خاطر برخورداری از همین ویژگیها گُل کرد و مورد استقبال عمومی قرار گرفت. شعر «مولا، ویلا نداشت» سرودة شاعر دردآگاه «علیرضا قزوه» بود که بعدها به همراه تعدادی دیگر از شعرهای اجتماعی ـ سیاسی او در مجموعة از نخلستان تا خیابان» به دست چاپ سپرده شد. در اینجا برای تجدید خاطره، بخشی از این شعر ارزنده و تأثیرگذار را با هم میخوانیم:
بیا به آفتابی نهجالبلاغه برگردیم
چرا نهجالبلاغه را جدی نمیگیریم؟
مولا، ویلا نداشت
معاویه کاخ سبز داشت
پیامبر به شکمش سنگ میبست
امام سیبزمینی میخورد
البته به شما توهین نشود
بعضی برای جنگ شعار میدهند
و خودشان از جادة شمال به جبهه میروند!
پیش از آن که بر من حد تهمت جاری کنید
من بر خویشتن حد وجدان جاری کردهام
من دو شاهد عادل دارم
قرآن و نهجالبلاغه
من چاپلوس نیستم
تملق نمیگویم
اما قدر امام را میدانم
بیایید قدر مردم را بدانیم
بیایید مثل مولا با مردم همدردی کنیم
بیایید امام را اذیت نکنیم
بیایید امام را نصیحت نکنیم...
(مولا، ویلا نداشت، علیرضا قزوه، چاپ اول، صص 107 تا109)
بدیهیست بررسی سیر تکوینی و روند تکاملی شعر اجتماعی بعد از انقلاب در قالب یک یادداشت نمیگنجد، این نوشتار نیز صرفاً نیمنگاهی به این گونه ادبی بود که امید است در فرصتهای بعدی بتوانم به طور کاملتر به آن بپردازم .
انتهای پیام/