شعر اجتماعی فارسی؛ سر در آسمان، همسایه خاکنشینان
خبرگزاری تسنیم: علی داودی در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده معتقد است که شعر فارسی همواره حنجره مردم فرودست بوده؛ شعری که همواره هالهای از تقدس را در خود دارد، اما همسایه خاکنشینان است.
خبرگزاری تسنیم، علی داودی:
هویت و جایگاه تاریخی شعر در حوزه فرهنگ ایرانی نه تنها با هیچ رشته دیگر هنری در این فرهنگ قابل مقایسه نیست، بلکه در قیاس با سایر فرهنگهای جدید و قدیم نیز بینظیر است. توجه زیباشناسانه معنامحور به زبان؛ به عنوان بنیادیترین ابزار بیانی، شعر را به عنوان بزرگترین شاخصه فرهنگی ما ایرانیان قرار داده است. دیگران نیز با همین ملاحظه و اعتبار کشور ایران را سرزمین گل و بلبل خواندهاند. مصداق این ادعا، چهرههای جهانی ایران است که عمدتاً شاعراناند.
شاعر ایرانی نه تنها حنجره مردم فرودست اجتماع که مبلغ سیاسی و پشتیبان نظامی دربار نیز بوده است. در واقع وی همزمان با اینکه ارزشهای فردی و هویت شخصی را گوش زد میکند منافع ملی و سیاسی را هم در نظر دارد و در عین حال، مدافع هویت دینی و باورها و اعتقاد اجتماعی ما نیز هست.
اگرچه شاعر، سازنده و صنعتگری است که با خلاقیت خویش امکانات ارتباطی زبان را توسعه میدهد، اما این همه ماجرا نیست. باور به منشأ آسمانی شعر که آن را هدیه خدایان و یا آموزه موزها دانسته و آن را با مفاهیم ماورایی پیوند میدهد کماکان در افواه وجود دارد. تلفیق این عناصر معجون خاصی از شعر پدید آورده است که آن را مسأله خاص و عام میکند.
بازشناسی شعر و شاعری در جامعه ایرانی مستلزم دریافت چنین شبکهای است که تاروپودش از زمین تا ماورای افلاک کشیده شده است. پس گزاف نیست اگر شاعری را با پیامبری سنجیده و تناسب ایجاد کردهاند چنان که نظامی بزرگ فرماید:
پرده رازی که سخن پروری است
سایهای از پرده پیغمبری است
پیش و پسی بست صفت کبریا
پس شعرا آمد و پیش انبیا
تصور اینکه کسی با دریافتهای ملکوتی سر در آسمان دارد ولی از سویی همسایه ما خاکنشینان است پارادوکسی جذاب ایجاد میکند تصویری مبهم و گنگ که به سبب تعریف ناشدن، هاله تقدس آن را فراگرفته است و این یعنی همان شاعر در نگاه عامه ایرانیان، که باعث شده وی را ارج و حرمتی عظیمتر از دیگر هنروران قائل باشند.
بخشی از این تأییدات نیز ریشه در باورهای مذهبی و تعابیر بزرگان دین دارد که اعتبار آن را مستحکمتر میکند. لذا امروز اگرچه در دنیای نو -با شاعران نواندیش- به سر میبریم اما چندان جدا از آن باور کهن نیستیم که شاعر شأنی رفیع دارد و هماره چشم به راه شاعری هستیم از آن دست که با ما پاییندستیها همنشین باشد و سخن از عالم بالا بگوید:
خنده و گریه عشاق ز جایی دگر است
میسرایم به شب و وقت سحر میمویم
و این "جایی دگر" کلید شناخت شاعر ایرانی است.
*
امروز بیش از یک قرن از ظهور نیمای بزرگ میگذرد نیمایی که دستگاه شعر پارسی را تکانی شدید داد. اما علیرغم تلاشهای متنوع شاگردان نیما و پدیدآیی انواع نوآوریها در حوزه شعر، هنوز مردم شهریار سنتگرا را میشناسند و میستایند. به راستی چرا؟؟
به راستی شهریار کدام نقطه را در شعر هدف گرفته که علیرغم زبان نه چندان نو و خالی بودن شعرش از انواع مانورهای ادبی، هماره خوش میدرخشد به عبارتی وی کدام خلاء را در ذهن مخاطبان پوشش میدهد که به این جایگاه رسیده است؟ او برای چه کسی شعر می¬گوید و از چه چیزی؟
در نگاه اجمالی شهریار شاعری است نوقدمایی که فضای کلی شعرهایش مضامین جدیدی نیستند؛ سودای عشق، جنون، عرفان، دردمندی و رنجوری، وابستگی به سرزمین، مضامین دینی و قرآنی و بعضا شعارهای اجتماعی بر شعر وی سایهگستر است اما در تأمل دقیقتر همین تکرارها را در بیان شهریار از نوع خاص مییابیم لحن سوزناک و تجربه دردناک زندگی حرفها را از زبان شهریار شنیدنی میکند و همه با او همنوا میشوند که:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
یا:
تو بمان و دگران وای به حال دگران
و یا:
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
در تعاملات روزانه و معمولی هم سخن اهل درد شنیدن دارد و آنچه میان دو عبارت مشابه تفاوت ایجاد میکند درک عمیق و تجربه صریح سخنی است که شاعر میگوید. در اینجا هم باید توفیق شهریار را به چنین علتی نسبت داد درک عمیق و تجربه!
شهریار شاعر تجربه است شاعر اخلاق و رفتار. شاعری که همپای شعر از او نقل قولهای رفتاری شنیدهایم بیپروایی و جسارت در جوانی، صداقت و صراحت در پیری او را به اسطورهای از رفتار شاعرانه تبدیل کرده است.
اما مهمتر از این رفتار شاعرانه منشاء رفتار شاعر است آشفتگی و در اصل شوریدگی چنانکه ملاحظه هیچ خطری نداشته باشی برای نوع انسان جالب و دلخواه است. این شورمندی کلید شهریار است که عشق و جنون و مدح و ذم شعرها و شاعریاش را رقم میزند و درست و سربزنگاه به یاری وی میشتابد تا شاعر از رسالت انسانی خویش کوتاه نیاید از ابراز دلتنگی به معشوق تا نامه به انیشتن و تا شعر برای نیما و یا ذم قدرتمندان! حضور چنین قلب رقیقی در دنیای پر سوتفاهم مدرن عمدهترین حاصلش رنجوری است. حسی که در جای جای شعر شهریار پراکنده است.
باری شهریار از یک سو با شعرها و از دیگر سو با اصرار و استمرار بر سلوک فردی و ظرافتهای رفتاری توانسته توقع ذهنیت ایرانی از مدل تیپیک شاعر را ارائه دهد شاعری که ابا ندارد برای حاکمان و قدرتمندان مدیحه بسراید همچنان که پروایی از انتقاد و اعتراض بر ایشان هم ندارد. یعنی همزمان با اینکه حکومت را همراهی میکند، اما هر کجتابی را بر نمیتابد و مرز خود را جدا کرده و حدود اخلاقی تعریف شدهای دارد. این صداقت کودکانه اوج آزادگی یک انسان است و راز ماندگاری شهریار.
تکمله:
از ارتباط دو سویه شاعر با اسمان و زمین سخن گفتیم اما الگوی پیشنهادی شهریار در این اترباط چیست؟ یعنی پیشنهاد شهریار برای برونرفت از وضعیت تلخی که او و به تبع او ما تجربه میکنیم چیست؟ باز می-گردم به همان سخن:
خنده و گریه عشاق ز جایی دگر است
آری "جایی دگر"!
شهریار با تقلید از الگوی بزرگ این مسیر موفق به کسب جایگاهی میشود تا سخنش همچون حافظ پذیرای دل پیر و جوان و زن و مرد شود و آن تصور از شاعر یعنی همراه مردم بودن را رخت واقعیت بپوشاند. شاعر یعنی حنجره مردم یعنی بازگوکننده عشق و بغضهای خلوت مردم را برآورده سازد.
مردم اگرچه مسأله تازهای در شعر نیستند اما عمده حضور انسان از برکات مشروطه است که شهریار به عنوان یکی از وارثان مشروطه از این فرصت به خوبی بهره گرفته است. شهریار حاصل عصر مشروطه است هم در اندیشه، هم روحیه انقلابی، هم در حرکت شعری و سادگی زبان به حدی که با مردم به سادگی و صمیمیت سخن گوید هم در انعکاس غمها و شادیهای اجتماع در شعر.
همراهی با مردم همان نکتهای است که روشنفکران علیرغم شعار انسانمداری و داعیه حقوق مردم از آن غفلت کردهاند. شهریار در این همراهی به گزارههای دل مردم رسیده بود همانطور که در پیشینیان حافظ چنین است و حافظ تقدیر شاعرانه فرهنگ ایران است و شهریار هم در تقلید مجدانه خویش از وی به حدی رسید که به زبان دل مردم آشنا باشد.
انتهای پیام/