شاعر اجتماعی انقلاب، مالکوم ایکس آمریکایی را هم همسایه خود میداند
خبرگزاری تسنیم: مرتضی امیری اسفندقه معتقد است همه جهان خانه شاعر اجتماعی انقلاب است. او ریشه در این خاک و خون دارد، اما نگاهش جهانی است. شاعر اجتماعی دوره انقلاب دنبال گلوله است، آن هم نه مشقی بلکه اصلی. از آن دست گلولهها که بخوری و بلند نشوی.
شعر همواره در جامعه ایران به عنوان یکی از اثرگذارترین و اصیلترین هنرها در دورههای مختلف مطرح بود. شعر اساساً نه تنها در ادبیات که حتی در تاریخ و اجتماع ایران نیز همواره به عنوان یکی از محورهای اساسی مطرح بود؛ این امر جدای از همه بایدها و چراها، نه تنها در میان عامه مردم که حتی در میان درباریان نیز به عنوان یک اصل مورد اتقان عموم مطرح بود. همین شعر بود که امیر سامانی را بیکفش و جامه روانه بخارا میکند و همین شعر است که از خونریزیهای محمود غزنوی تا صلهبخشیهای شاه عباس را روایت میکند؛ شعر همواره در فرهنگ ایران آیینه تمامنمای هویت، تاریخ و اجتماع بوده است. مجالی برای بیان غمها و غصههای تاریخ، شورهای حماسی و شعورهای عرفانه و گاه مجالی برای نقدهای تیز پشت واژههای بیدار یک شاعر.
اما امروزه شعر در پس هنرهای تجسمی و تصویری، در انزوا به سر میبرد. انزوایی که دیگر آن را به عنوان هنر درجه اول مطرح نمیکند و عموماً فقط برای عده خاصی از مردم خوانده میشود، هرچند پیوند شعر با مردم ایران ناگسستنی است و تنها دهه محرم خود تأیید محکمی بر این ادعا است، اما باید متأسفانه قبول کرد که شعر این روزها کارکرد گذشته خود را ندارد. ایجاد چنین رویهای نه تنها به قدرت رقبای جدید که حتی به نگاه مسئولان امر نیز بازمیگردد. شعر که تا همین سی سال پیش به عنوان تأثیرگذارترین هنر در میان مردم مطرح بود، عموماً از سوی مسئولان فرهنگی به جشنوارهای محدود شده است. با وجود این، مقام معظم رهبری هر سال جلساتی را به شعرا اختصاص میدهند؛ جلساتی که درّ نایاب این روزهای فرهنگ ماست. ایشان در دیدار اخیر خود با شاعران بر هویتسازی فرهنگی شعر تأکید کردند و شعر را یکی از ملزومات تحقق این امر دانستند.
اینکه شعر اجتماعی چگونه میتواند در دنیای امروز گوی سبقت را از هنرها و رقبای قدر خود برباید و بتواند پرمایه و پرشور همانند گذشته، به این جریانسازی ادامه دهد، ملزوماتی نیاز دارد که به نظر میرسد چندسالی است به آن پرداخته نشده است. از این رو، خبرگزاری تسنیم، با مرتضی امیری اسفندقه، شاعر نامآشنا و از جریانسازان شعر انقلاب اسلامی، به گفتوگو پرداخت. اسفندقه در ابتدا ریشه شعر اجتماعی را کمی فراتر از دیگر کارشناسان قرار داد و آن را از زمان حضرت آدم(ع) دانست؛ او با اشاره به شعری که حضرت آدم(ع) برای قتل فرزندش گفته بود، بیان داشت که این نشان میدهد که شعر از همان زمان تولد تاکنون موضوع و موضعی اجتماعی داشته است.
اسفندقه در ادامه به تفاوت شعر اجتماعی انقلاب با دیگر دورهها به ویژه دوره مشروطه پرداخت. وسعت دید شاعر، توجه به موضوعات فراملی و منطقهای و پایبندی به اصول انقلاب را از جمله تفاوتهای شاعر این دوره با دیگر ادوار گذشته اعلام کرد. او در ادامه همچنین به نقش برخی از شاعران تأثیرگذار در حوزه شعر اجتماعی مانند نیما پرداخت و گفت: شعر شکوهمند و شکوفای پارسی از یاد رفته بود، نیما اگر نبود.
بخش نخست گفتوگوی تسنیم با این شاعر خوش قریحه به شرح ذیل است:
*تسنیم: ما طی هفتههای گذشته با تعدادی از کارشناسان صحبت کردیم، برخی معتقد بودند که شعر اجتماعی از دوره رودکی و از زمانی که شعر پارسی متولد شد، کار خود را شروع کرد. تعدادی دیگر از کارشناسان معتقدند که شعر اجتماعی تنها منحصر به سه دهه انقلاب است و پیشینه آنچنانی نسبت به دیگر گونههای شعری ندارد. شما بفرمایید که نظرتان در این رابطه چیست؟ ریشه شعر اجتماعی به کجا میرسد؟
در ابتدا از شما به عنوان یک معلم ساده ادبیات به دلیل توجه به این موضوع سپاسگزارم. اگر نخستین شعر را سروده حضرت آدم، صفیالله(ع) با موضوع مرثیهای که برای قتل فرزندش گفته بود، بدانیم؛ باید بگویم که این شعر نخستین شعر اجتماعی تاریخ است. این مرثیهای برای فرزند حضرت آدم نبود؛ بلکه بیان معضل، درد و ناهنجاریای اجتماعی است که در جامعه رخ داده است. پدری که شاعر هم بوده، فرزندش را از دست داده است؛ آن هم توسط فرزند دیگری. تحمل دیدن این مصیبت برای او دردناک بوده پس آن را در قالب شعر بیان کرده است:
تغیرت البلادُ و من علیها
فوجه الارض مغبرٌ قبیحٌ
فوا اَسَفا عَلی هابیلِ اِبنی
قتیل قَد تَضَمَّنَهُ الضَریح...
اگر به کثرت استفاده مصوت بلند «آ» در این شعر توجه کنید، میبینید که شاعر از عظمت این مصیبت و حزن «آه» میکشد: فَ... وا ... اسفا ... . در این شعر موسیقی سوگمندی وجود دارد که تحت تأثیر آیه شریفهای از قرآن کریم در ماجرای دوری حضرت یعقوب(ع) از حضرت یوسف(ع) است: «و َقَالَ یَا أَسَفَى عَلَى یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ».
نه رودکی و حسن قطان که اولین شعر اجتماعی را حضرت آدم(ع) سرود
پس نخستین شعر اجتماعی به آغاز ظهور انسان در کره زمین بازمیگردد. اگر نخستین شعر را از حضرت آدم(ع) بدانیم، میبینیم که شعر از همان ابتدا موضوع و موضع اجتماعی دارد؛ بنابراین شعر و اجتماع پا به پای هم، چهره به چهره، همگام و همنفس با هم هستند. معتقدم نه رودکی و حسن قطان، نه حنظله بادغیسی و دیگران بلکه نخستین شعر اجتماعی به حضرت آدم(ع) بازمیگردد. نخسیتن شعر موضوع و موضعی اجتماعی دارد که شاعر با درد و اندوه فراوان پیامد این مصیبت را غبارآلودگی زمین میداند. شاید که شاعر یادآوری میکند که این اولین قتل، آخرین نخواهد بود، در حالی که باید آخرین باشد. برادرکشی عملی نیک نیست و شاعر این را با همان لحن اندوهناک خود گوشزد میکند و امیدوار است که این خصلت و خوی جامعه انسانی نباشد. ناله سر میدهد و آه میکشد که این اتفاق دیگر نیفتد، اما چه کند که نمیشود.
ادبیات پارسی ادبیات پارسایی است سرانجام
شعر پارسی توانسته بسیاری از آفتها و آسیبهای اجتماعی را از بین ببرد و به قول قائلش: «ادبیات پارسی ادبیات پارسایی است سرانجام». ادبیات به همریخته شلخته آنارشیست نیست، بلکه فهمیده که جهان چون چشم و خط و خال و ابروست و هر چیزی به جای خویش نیکوست. شعر پارسی آرزومند بوده است که هر چیزی در سر جای خودش باشد.
*تسنیم: اگر برای شعر اجتماعی رویداد مهم تاریخی و تحول ریشهای را در نظر بگیریم، باید از دوره مشروطه و سه دهه انقلاب به عنوان دو بستر اصلی برای رشد اینگونه شعر یاد کنیم. شعر در دوره مشروطه رونق مییابد و با قوت نسبت به دوره پیشین خود حرکت میکند، اما در دوره انقلاب یکگام فراتر میرود. شاعر انقلاب به جای اینکه تنها منتقد اجتماع باشد، مصلح هم هست. در مورد تفاوت این دو برهه و چرایی آن بفرمایید.
بیتردید باید اینگونه باشد، بایسته و شایسته این است که چنین باشد. خاطرم هست نسل اول گوشیهای موبایل که به آنها گوشتکوب میگفتند، کارآیی گوشیهای امروز را نداشت. چرا باید در عرصه مسائل مادی در دنیای مدرن امروز، اسباببازیها ترقی کند، اما شعر ترقی نکند؟ مگر میشود؟ روند و روال شعر اجتماعی به انقلاب با روند و روال شعر در در دوره مشروطه متفاوت است. یک تفاوت آن این است که اجتماعی که شاعر انقلاب به آن نظر دارد و باید به آن توجه داشته باشد، یک اجتماع کوچک و محدود نیست. شاعر انقلاب به تمام جهان نگاه و نظر دارد؛ او تمام جهان را رصد میکند؛ نه برای اینکه بگوید من در این هستی کارهای هستم، برای خودنمایی رصد نمیکند، بلکه میخواهد صدای خود را به تمام جهان برساند. این اجتماع بزرگتری است که فرا روی شاعر انقلاب قرار میگیرد. اجتماع شاعر انقلاب تنها اجتماع بومی و منطقهای نسیت. بلکه اجتماع شاعر انقلاب ورای مرزهای جغرافیایی تعیین شده، در افقی گستردهتر است.
خاطره جوان بوسنیایی از شعرهای شاعران انقلاب
کره زمین زیستگاه شاعر انقلاب است و معتقد است که باید به آن احترام بگذارد، باید مراقب آن باشد؛ کره زمین به طور کلی، نه فقط منطقهای که در آن زندگی میکند. او میخواهد با انسان در ابدیتی جاودانه گام بزند و این تفاوت کمی نیست. به خاطر دارم یکی از جوانان بوسنیایی در سمیناری میگفت در دورهای که وحشیها به ما حمله کرده بودند، ایران به ما از نظر غذا، پتو و چه و چهها(به قول مرحوم اخوان) خیلی کمک کرد، اما شعرهایی که ایرانیها برای ما میگفتند، بیش از هر چیز دیگری به ما مدد رساند، دل ما را گرم کرد، به ما قوت ایستادگی داد، آن شعرها... آن شعرها ...و آن شعرها. این یک تحول است. من با شنیدن این حرف منقلب شدم.
شاعر انقلاب مالکوم ایکس آمریکایی را هم همسایه خود میداند
شاعر اجتماعی انقلاب نمیتواند نسبت به بوسنی، غزه و آنچه که در عراق امروز به نام دین جاری است، بیتفاوت باشد: «زیان کسان از پی سود خویش/ بجویند و دین اندر آرند پیش». شاعر انقلاب آنجا را هم خانه خود میداند. مالکوم ایکس آمریکایی را برادر و همسایه خود میداند و نمیتواند نسبت به سرنوشت او بیتفاوت باشد. برای او هم شعر میگوید. این باید درست پیگیری و بررسی شود. در روزگار قبل هم این رویه تاحدودی بوده است. به عنوان نمونه اخوان به تمام جهان توجه کرده بود. او آنقدر کوچک نبوده که تنها به ایران توجه کند:
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
تو را ای کهن پیر جاوید برنا، تو را دوست دارم
تو را ای گرانمایه، دیرینه ایران
تو را ای گرامیگهر دوست دارم...
شاعر انقلاب ریشه در خاک ایران دارد اما نگاهش جهانی است
تمام جهان در شعر او متجلی است. منظور از شاعر انقلاب این است که او پایبند به مبانی ارجمند انقلاب است؛ به ظلمستیزی، پاکی، آزادی، برادری و رشد و نمو فکریاش پایبند بوده و ویژگیهای ناب را در خودش زنده نگاه داشته است. شاعری که پایبند به این مبانی است، همه جهان خانه اوست، اما سرانجام ایرانی است و در ایران زاده شده است. به هیچ عنوان هیچکجایی دیگری نیست. ریشه در این خاک و خون دارد، اما نگاهش جهانی است. هرگز هم دوست ندارد شور و شوق و شهوت در او زنده شود که به دنبال جایزه نوبل باشد. اگر روزی داوران، جایزه نوبل را به یک ایرانی تحویل دهند و او این را قبول کند، لطف به آن مجموعه کرده است. چیزی بر آن شاعر افزوده نشده است؛ چه این شاعر از قرن چهارم باشد چه از شاعران امروز. او با قبول این جایزه پشنگی از معرفت به آنها داده است.
شاعر اجتماعی دوره انقلاب دنبال گلوله است، آن هم نه مشقی بلکه اصلی
او به بهانه شاعر اجتماعی و مردم بودن به ویژه شاعری که در حوزه انقلاب نفس میکشد، خود را باخت نمیدهد، گول دوربین را نمیخورد، فریب جوایز را نمیخورد و حتی فریب خود را هم نمیخورد. او تنها میخواهد آنچه بزرگان گفتهاند، به شکل شعر به گوش دیگران برساند. شاعر انقلاب به دنبال تحسینها و بهبهها نیست، برای او بهبه و اه اه فرقی ندارد. شاعر اجتماعی دوره انقلاب دنبال گلوله است، آن هم نه مشقی بلکه اصلی. از آن دست گلولهها که بخوری و بلند نشوی. به قول مشهدیها توخ توخ بشوی و چیزی از تو باقی نماند. این تفاوتی دیگر میان شاعر اجتماعی انقلاب با شاعر اجتماعی در دیگر دورههاست.
*تسنیم: در این تحولی که فرمودید، «نیما یوشیج» چه نقشی داشته است؟
اگر نیما به دنیا نمیآمد، ظهور نمیکرد و این سنگهای درشت را از پیش پای رودخانه شعر پارسی برنمیداشت، ما نه فروغ فرخزاد داشتیم، نه سیدحسن حسینی و نه اخوان و نه قیصر (در این قالب عرض میکنم). بهترین شعرهای قیصر امینپور و اخوان که به آن سوی مرزها رفته، شعرهای نیمایی آنها است؛ هر چند آنها غزل و قصیده را به بهترین وجه سرودند. همانطور که صرف و نحو شعر در تمام دنیا تغییر کرد، در ایران هم توسط نیما یوشیج، یک شاعر روستایی ساده این مسیر تغییر کرد. هر چند او سرانجام راضی به حذف غزل، قصیده و دیگر قالبها نشد. این کوهصخره بزرگ از پیش پای رودخانه شعر پارسی باز و دنیا و میدان بزرگتری پیش روی شاعر هویدا شد؛ میدانی که توانست بیشتر شعر پارسی را در اجتماع کره زمین نگاه دارد.
شعر شکوهمند و شکوفای پارسی از یاد رفته بود، نیما اگر نبود
ما میدانیم رباعی یکی از قالبهای اجتماعی است. این کتاب علمی و ارزشمند «چهارگانی نیمنگاهی به هزار سال رباعی در ادب پارسی» به کوشش استاد حبیبالله بیگناه که به همراه «رساله تطبیقیه» از زندهیاد استاد تولایی به تازگی و به مناسبتی از مشهد به دست من رسیده است، یادآور میشود که اجتماعیترین و مردمیترین قالب، رباعی است که از میان اجتماع وارد ادبیات کلاسیک شده و سرشار از این مضامین ناب است. با وجود این اگر بخواهیم زیباترین اشعار اجتماعی ادب فارسی را نام ببریم، با یادآوری شعر شاگردان نیما مانند فروغ فرخزاد، اخوان ثالث و دیگر بزرگان، باید بگوییم که خاک بر نیما خوش باد.!
اگر نیما این شیوه را یاد نداده بود، اخوان چگونه میتوانست در «آخر شاهنامه» این فریادهایی که بر سر ابرقدرتها کشیده را سر دهد:
هان!
کجاست پایتخت این کج ایین قرن دیوانه؟
با شبان روشنش چون روز
هان، کجاست؟
پایتخت این دژآیین قرن پرآشوب
قرن شکلکچهر
بر گذشته از مدار ماه،
لیک بس دور از قرار مهر
قرن خون آشام،
قرن وحشتناکتر پیغام ...
حافظ و صائب قبل از نیما، نیمایی بودند
اینگونه سخن گفتن در چنین قالب آزادی را نیما پیش روی ما قرار داد و برای ما به ارمغان آورد. شعر شکوهمند و شکوفای پارسی از یاد رفته بود، نیما اگر نبود. ضمن اینکه نیما این سیاق و شگرد را وامدار بزرگان فرهیخته ادبیات کلاسیک ماست. نیما میگفت از دوران کودکی، مرد بزرگی به من آموخت که هر چه در این پرده نشانت دهند؛ گر نپسندی به از آنت دهند. این کلام پیش روی نیما بوده و به آن توجه داشته است.
نیما میخواست شعر پارسی در دوره اتم مصلوب قافیه نباشد
البته ناگفته نماند که حافظ و صائب که از شاعران بزرگ قبل از نیما بودند، خود نیماییاند. آنها قبل از نیما نیمایی بودند. هرچند حرف پارادوکسیکالی است، اما حقیقت دارد. بسیاری از فرازهای شعر این بزرگان نیمایی بود. نیما این راه را باز کرد و دلش میخواست که شعر پارسی در دنیای اتم محکوم قافیه و مصلوب ردیف نباشد. شأن شعر پارسی بیش از آن بود که محکوم به نفس کشیدن در تساوی طولی مصراعها باشد. او وزن و قافیه را آزاد کرد، اما هیچگاه آن را از شعر پارسی حذف نکرد. قیصر، فروغ، حسینی و همه شاعرانی که شعر نیمایی را درست گفته بودند، وامدار و شاگرد او هستند. اتفاقاً اجتماعیترین شعرها در این قالب سروده میآید و بعد از نیما زحمت از دیگر قالبها برای بیان موضوعات و دغدغههای اجتماعی کم میشود.
ادامه دارد...
انتهای پیام/