شاعر افغانستانی مقیم استرالیا: و همچنان از این راه دور به ایران بزرگ میاندیشم...
خبرگزاری تسنیم: شبی که خبر ورود امام به ایران از رادیو بیبیسی منتشر شد، همه با شور و حال وصف ناشدنی بیرون پریدند و صدای :"آقا آمد، آقا آمد" با شلیک های هوایی شادمانه در فضای روستایمان در افغانستان پیچید.
خبرگزاری تسنیم: سید نادر احمدی در سال 1344 خورشیدی در ولسوالی جاغوری به دنیا آمد. تعلیمات ابتدایی را نزد ملای محله فرا گرفت و در سنین نوجوانی راه مهاجرت در پیش گرفت و راهی ایران گردید.نخستین مجموعه شعریاش «مردان برنو» را در سال 1375 به نشر رسانید.«پیراهن گل سارا» مجموعه شعر بعدی چاپشده اوست. احمدی سالها در ایران بود و نهایتا در سال 1383 ایران راترک کرد و روانه کشور استرالیا شد و اکنون در این کشور زندگی میکند.
اوایل فروردین سال ٦ خورشیدی بود که به ایران مهاجر شدم. شبانه از مرز تفتان به شهر زاهدان وارد شدیم با وانتی که به سرعت تیر می دوید. حدود دوساعت طول کشید. تا آنجا که حافظه ام یاری می کند به دور از محیط شهری و روستایی و کمی لهجه و لباس، تفاوت عمده ای میان زندگی قبل و بعد از مهاجرتام به وجود نیامد. برای هیچ کاری به مترجم و یا کسی که واسطه ی ارتباط من با یکی از میزبان های ایرانی ام باشد، نیازمند نشدم.
اگر به ذات این مهاجرت بیندیشیم می بینیم که در واقع دو دلیل محکم و ریشهای من و امثال من را هنگام مهاجرت به سمت ایران سوق داده بود. یکی همسایگی و دیگری همین ارتباط بی واسطه با مردم این کشور. بی تردید ارتباط بی واسطهشان هم نتیجه ی سه عنصر اساسی: تاریخ مشترک، زبان مشترک و فرهنگ مشترک است.
این که افغانستان و ایران همسایهی هماند از سر تصادف نیست. در واقع گذشتهی بلند و پربار تاریخی، فرهنگی و زبانی این دو کشور را به هم پیوند داده است. برای بیشتر کسانی که به ایران آمدند و سالهای سال هم این جا ماندگار شدند دلیل استوار دیگری هم وجود دارد و آن دین و مذهب مشترک است که بسیاری از افراد این دو کشور را بیش از یک همسایه و یا همزبان به هم گره زده است. یعنی بنیادهای فراوانی برای همدلی و یگانگی این دو ملت وجود دارد.
هنوز نوجوان یازده_دوازده سالهای بیش نبودم که از طریق رسانهی رادیو بیبیسی خبرهای مربوط به انقلاب اسلامی ایران را میشنیدم و خوب به یاد دارم که مردم ما با چه شور و شوقی این تحولات و خبرهای مربوط به آن را پیگیری میکردند. آن موقع نه خبر از مهاجرتهای دستهجمعی بود و نه نظام اجتماعی و سیاسی در افغانستان به هم ریخته بود تا مردم دست به مهاجرت بزنند ولی رشتههای استوار پیوند همچنان وجود داشت. از دید من آن همه شور و اشتیاق جز در همین دو علقه ی تاریخی_فرهنگی و مذهبی نمیگنجد. شبی که خبر ورود امام به ایران از رادیوی بیبیسی منتشر شد، همه با شور و حال وصفناشدنی بیرون پریدند و صدای :"آقا آمد، آقا آمد" با شلیکهای هوایی شادمانه در فضای روستایمان پیچید.
مهاجرت به ایران برای من بستر تحصیل و آموزش را فراهم کرد. من را باگذشتهی تاریخی و فرهنگیام بیشتر و عمیقتر پیوند داد. و باعث شد تا ذوق و استعداد ادبیام شکوفا شود. اما در مسیر این آموزش و پرورش و رشد علمی و ادبی لحظاتی نیز رقم میخورد که فراموشیاش دشوار است.
سال هفتاد و سه یا چهار که محل کنگرهی شعر دفاع مقدس در بندر عباس بود، من و سید ابوطالب مظفری را که به تازگی دفتر دوم شعر مقاومت افغانستان را به چاپ رسانده بودیم به عنوان مهمان دعوت کرده بودند. از مشهد تا تهران را با اتوبوس رفتیم و قرار بود از تهران با هواپیما برویم بندر عباس. در فرودگاهی نزدیک مهرآباد به جمع کثیری از میهمانان کنگره پیوستیم. صحبت ها و معارفه و آشنایی با تعداد زیادی از دوستان شاعر همزبان صورت گرفت.
هنگام سوار شدن به هواپیما من و استاد مظفری را نگه داشتند. کارت شناسایی خواستند و ما هم برگهی ترددی را که برای گرفتن آن از "شورای افاغنه"چه خون دلها میخوردیم، نشان دادیم. مأمور نگاه مشکوکی به آن انداخت و سرش را تکان داد و ما را از صف بیرون کشید. گفت شما نمیتوانید با این برگه ی هویتی وارد هواپیما بشوید. اتباع خارجی هستید. حرف به گوش مسؤول کاروان و میزبان رسید. آبرو گرو گذاشتند اما کارگر نیفتاد. سرانجام بقیه رفتند و ما از نیمهی راه برگشتیم.
البته این نوع برخوردها بسیار محترمانه و از نوع فرهنگیاش است. حالا بماند آن برخورد که وقتی مأمورها کارت شناسایی برادرم را قیچی کرده و پنجاه هزار تومان جریمه کرده بودند تا پرداخت جریمه برده بودند زندان که تا جریمه را نپردازید حتی رد مرز هم نمیشود؛ از این مثنوی هفتاد من کاغذ برخورد برخی از افراد در مثلا صف نانوایی، سر گذر، پلیس راه و صاحبخانهها را ناگفته میگذرم که به دلیل فقدان پشتوانهی قانونی برای مهاجرین هر یک از این اصناف هر برخوردی که از دستشان بر می آمد، دریغ نمیکردند.
دلیل عمدهی برخورد های ناروای برخی از دستاندرکاران و برخی از مردم نسبت به مهاجرین ما در ایران عدم به رسمیت شناختن جامعه ی مهاجر از سوی دولت و مسؤولین کشوری به عنوان یک واقعیت انسانی و همسایهای درد و رنجکشیده و پناه آورده بود. خلاء یک نگاه انسانی به این معضل اجتماعی از سوی دولت در رسانه های تأثیرگذاری مثل صدا وسیما و همچنین مطبوعات و رسانه ها کاملا مشهود بود و همین خلاء تبعات مخرب فراوانی را روی جامعهی مهاجر میگذاشت و رنج هجرشان را دوچندان میکرد.
البته در لایهی دیگر، من به عنوان چهرهی ادبی و فرهنگی، دوستان ایرانی هم دارم که رابطه ی صمیمانهای داریم و همین دوستیها منشاء تعامل فرهنگی و ادبی زیادی هم شده است. از جمله این که کتابهایی از من –مثل سایر دوستان شاعر و نویسندهام– در ایران به نشر رسید و مقالات و شعرهایم در مطبوعات معتبر کشور چاپ شد و مهمتر از همه این که طی این تعامل زمینهی شناخت عمیقتری از افغانستان و جامعهی مهاجر برای جامعهی ادبی ایران فراهم گردید.
در دوران اقامتم در ایران به ظرافتهای قابل توجهی از اشتراکات دو ملت برمیخوردم که احساس میکنم گاهی به تعمد از دو سو و گاهی از سوی یکی از این دو همسایه مورد غفلت قرار گرفته یا حتی کتمان شده است.
اما همواره به این نقطه ی روشن رسیدهام که رابطهی میان مردم این دو کشور به دور از شائبههای سیاست و عوامل بحرانزای منطقهای، دوستانه و مهرآمیز بوده است.
سیاستمردان در ایران نباید این نکته ی ظریف را در برخورد با قضیه ی افغانستان از مد نظر دور بدارند که در افغانستان سیاست دولتهای موجود علیه زبان، تاریخ و فرهنگ فارسی است و مردمی که با این هویت زندگی میکنند زیر دو سنگ آسیاب قرار گرفتهاند. از یک سو سیاست پشتونگرایی فرهنگ و زبان ایشان را زیر گرفته است و متهم به ایرانیگرایی میکنند تا جدایی مطلق میان این دو همزبانان ایجاد کنند و از سوی دیگر دولتمردان ایران ظرایف این چنین سیاستی را در نیافته و همزبانانشان را در تنگناهای اجتماعی، آموزشی و فرهنگی قرار میدهند. من سیاست منع حضور کودکان و نوجوانان مهاجر در مدارس از سوی دولت ایران در مقطعی را بارها و بارها در ذهنم بازکاوی کردهام اما هیچ فلسفهی موجهی برای آن از منظر انسانی نیافتهام. چطور و با چه برهانی دولتی می تواند جلو تحصیل انسانی را آن هم در قرن بیست و یک بگیرد. در حالی که به تجربه اثبات شده تحصیل کردههای مهاجر نقش اساسی و کلیدی در جریان های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی افغانستان معاصر دارند و می توانند پیوند فرهنگی و اجتماعی دو کشور را مستحکم و پایدارتر سازند.
علی رغم تحصیل و آموزش و زندگی در ایران و داشتن علاقه های فروان تاریخی، فرهنگی و ادبی و زبانی سرانجام به این نتیجه رسیدم که باید از ایران رفت. روشن است که دلیل ماندن ام در ایران هم خود ایران بود که عبارت بود از درس و آموزش، داشتن هویت یگانه و مشترکات فراوان و دوستانی که منشاء تعامل فرهنگی عمیقتری در روابط دو ملت شدند اما دلیل کوچیدنام هم همین بود که هیچگاه به من به عنوان انسانی دارای جایگاه انسانی و حق و حقوق انسانی و آیندهی روشن نگاه نکرد و آن را نشناخت.
سال هشتاد و یک ناچار به آوارگی مجدد تن در دادم و این بود که به در خواست پناهندگیام در کشور ثالث از سوی کمیساریای پناهندگان سازمان ملل جواب مثبت داده شد و طی هفت هشت ماهی کارهای انتقال ما به کشور استرالیا انجام شد.
چیزی که من به آن رسیده ام این است که احترام انسانی به آدم ها حلقه ی مفقوده ی تعامل ما با هم دیگر است.
به هرحال من وقتی ایران آمدم نوجوانی خام و بی تجربه ای بیش نبودم. اما وقتی ایران را علی رغم میل باطنیام ترک کردم، شخصیت شکل گرفته و پختهای یافته بودم. ذوق ادبی شکوفا، مجموعه شعر و مقالات منتشر شده در مطبوعات ایران و مهاجرین، تأسیس نهاد فرهنگی قوی مثل دُرّدری و نشر فصلنامه ی وزین دُرّدری و خط سوم در کنار دیگر بزرگانی مثل استاد مظفری، استاد کاظمی، آقایان جواد خاوری، حمزه ی واعظی، علی پیام و محمد شریف سعیدی و...
اما سرمایه ی مادی من هنگام ترک ایران فقط یک چمدان بود که لباس سه نفر مهاجر را که از ناسازگاری زمانه تن به غربت غرب داده بودند، حمل می کرد.
اکنون آن شخصیت ساخته و پرداخته شده همه جا از این هویتی که روزی از آن به غرب پناهنده شده است، دفاع میکند و در برابر نیروهای فراوانی که تحملام را به عنوان مهاجر ساکن در ایران ندارند مبارزه میکند. حتی حاضر نیست تعبیر فارسی ِدری را به جای فارسی به کار بگیرد. به شغل های سخت تن داده اما برای رعایت این اصول و ارزش ها از کار سهل و خوب مثلا ترجمانی چشم پوشیده است و همچنان از این دور به ایران بزرگ می اندیشد.
١٩/ ٧/٢ ١٤
آدلاید استرالیا
سایر مطالب پرونده:
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-37/نماینده امام و رهبری در امور افغانستان: مقام معظم رهبری دستور دادند، مهاجرین افغانستانی را «تکریم» کنید
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»- 36/ رحیم افضلی: امام و انقلابیون نگذاشتند دولت بازرگان، مهاجرین افغان را در اردوگاهها نگه دارد
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 35 / برای «محمدعلی» فرزند ایران-افغانستان که انقلابی بود و بیمه نبود
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 34 / تغییر در روایت مهاجرین افغانستانی تلویزیون؛ این بار در «90»
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ33 /روایتی از یک شهید افغانستانی مدافع حرم : «شهادت؛ از کابل تا دمشق»+ فیلم
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ32/ محرم در «دولتخان»، افغانستانِ تهران/ آرمانخواهی ایرانی و افغانستانی ندارد+ فیلم
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ31/ فاز «از قندهار تا خرمشهر»/ جانباز افغانستانی: «چرا» ندارد، مشکل زیاد دارم اما افتخار میکنم که جانباز جنگ ایرانم
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ30/ فاز «از قندهار تا خرمشهر»/ گفتگو با همسر یک شهید ایرانی جهاد افغانستان:"همه مسلمانیم، ایرانی و افغان نداریم"
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 29/ فاز «از قندهار تا خرمشهر» / بیش از 2هزار مزار شهید، یادگاری مهاجرین افغانستانی در ایران باقی ماند
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 28/ فاز «از قندهار تا خرمشهر» /ماجرای یک شهید افغانستانی جنگ: "کارگرِ سبزیکارِ گردان ما ایرانی نیست؛ اما از ما بسیجیتر است"
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -27/ فاز « از قندهار تا خرمشهر» /هفته «دفاع مقدس»، برای ایرانیها و افغانستانیهاست:"شهید دادهام از دردتان خبر دارم"
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -26/ فاز «تحصیل»/قائممقام وزیر: دریافت وجه از کودکان افغان غیرقانونی است/عضو کمیسیون آموزش مجلس: پول گرفتن، طفره از قانون است
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -25/ فاز «تحصیل»/دانشجوی افغانستانی رتبه اول کنکور: هر دانشگاه و هر مسئولی خودش برای مهاجرین تصمیم میگیرد/ نتیجه این همه هزینه دلخوری شده
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -24/ فاز «تحصیل»/مشکل در اقدام شایسته دولت درباره «تحصیل کودکان مهاجر افغان»/ برخی مدارس هنوز پول میگیرند
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -23/ فاز «تحصیل»/بسیج مردمی برای مهربانی به همکلاسیهای افغانستانی امسال بچههای ایرانی
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -22 فاز «تحصیل»/ «ناهماهنگی» و «بلاتکلیفی» بزرگترین مساله تحصیل مهاجرین افغانستانی
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -21 / نهاد ریاستجمهوری خواستار بازبینی در مساله «ویزای فرهنگی» مهاجرین افغانستانی شد
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -20/ افغانستان در قاب سینمای ایران(3)/ محمدی:نگاه فروکاسته به ادبیات و زبان افغانستانی هم وجود دارد/ کیانیان: این میزگرد استقبال از آینده است، گذشته را رها کنیم
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -20/ افغانستان در قاب سینمای ایران(2)/ کیانیان: در «روبان قرمز»حریف آرمانگرایی حاتمیکیا نشدم/ برجی: شهیدآوینی در اوج جنگ، دغدغه مهاجرین افغانستانی داشت
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -20/ افغانستان در قاب سینمای ایران(1) /توحیدی: مخملباف، به تصویر افغانستانیها در ایران لطمه زد/عطایی:بعد از 30 سال،منتظر نگاهی عادلانه در سینمای ایرانیم
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -19 فاز«از قندهار تا خرمشهر»/ روایتی از جوان شهید «افغانستانی» که در جنگ «ایران» روی سیمخاردارها خوابید
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -18 فاز کار و کارگری/ توضیحات مدیرکل اتباع خارجی وزارت کار درباره محدودیت شغلی مهاجرین افغانستانی
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -17/ فاز «ویزای فرهنگی»/ محمدکاظم کاظمی: مسئولان از مهاجرت دوباره نترسند، «ویزای فرهنگی» مسیر بازگشت را هموار میکند
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -16/ فاز «ویزای فرهنگی»/ رایزن فرهنگی ایران در کابل: «ویزای فرهنگی» منتظر اقدام وزارت خارجه است
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -15/ فاز «ویزای فرهنگی»/ «رئیس انجمن دوستی ایران و افغانستان:«ویزای فرهنگی»،نیازمند تسهیلی کوچک در بوروکراسی است
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» -14/ فاز «ویزای فرهنگی»/«ویزای فرهنگی»، گره کور مساله مهاجرین افغانستانی را باز میکند؟
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» - 13 / مخترع افغانستانی: دانشمند دانمارکی پاسخ داد ایران تحریم است؛ یاد «ما میتوانیم» امام افتادیم و تحریم را شکستیم
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ12/پدر شهید افغانستانی:از «راهیان نور» خاک جبهههای ایران را سوغات آورد و آخرمثل شهدای ایرانی شهید شد
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ـــ 11/شاعر افغانستانی: «ایران» عشق من است و برای گرفتن یک ویزا ماهها اذیت میشوم
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ـــ10/ فاز کار و کارگری/محدودیت شغلی مهاجرین افغانستانی، نخبگان و اهالی فرهنگ کجای ماجرایند؟
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 9/ گلایههای ما مهاجرین افغانستانی، انتقاد به جمهوری اسلامی نیست؛ به موانع تحقق انقلاب است
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 8/ میزگرد فعالان فرهنگی: با وجود تمام دلخوریها ایران همچنان پناه مستضعفین افغانستانی است
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 7/ سوغات جعفریان از افغانستان برای رهبر انقلاب/اینجا کسی به پاسپورتها نگاه نمیکند
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 6/ شش سوءتفاهم بزرگ درباره مهاجرین افغان
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 5 / فاز «از قندهار تا خرمشهر»/افغانیالاصل است اما قبر پاکش...
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-4(بخش دوم):مادر یک شهید افغانستانی: خیابانهای اردوگاه مهاجرین را به نام «امام» نامگذاری کردیم
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-4 (بخش اول):مادر شهید افغانستانی مدافع حرم: کاش آن جام زهر را «ما» هزار هزار مینوشیدیم اما امام اذیت نمیشد
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-3/ برای آقای ایرانی که به نجات برادر افغانش شتافت
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-2/روایت امیرخانی از مساله «مهاجرین افغان»: دیگر وقت نگرانی است
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-1/ خیلی دور، خیلی نزدیک؛ مقدمه داستان بلند «ایرانیها» و «افغانها»
انتهای پیام/