جهش درآمد نفتی صرف خرید تسلیحات برای منافع آمریکا شد/ پهلوی علیه آمریکا حرف زد اما فقط در خلوتش با عَلَم
خبرگزاری تسنیم: پژوهشگر تاریخ معاصر ایران گفت: درباریان برای سادهترین بیماریهای خود به بیمارستانهای خارج از کشور میرفتند. اسدالله عَلَم در خاطرات خود مینویسد: اجازه گرفتم چهارشنبه، برای تعمیر دندان خودم، تا روز شنبه به زوریخ بروم.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، اسناد و دستنوشتههای شخصیتهای سیاسی همواره یکی از مهمترین منابع ارجاع پژوهشگران، برای شناخت صحیح از مقاطع مختلف تاریخ است. هنگامی که عدهای سعی در وارونه جلوهدادن تاریخ دارند و به نوعی بزککردن خصلتهای غلط یک حاکم دارند، این اسناد و دستنوشتهها، شاهد خوبی برای برملاکردن دروغگوییها هستند. برای شناخت بهتر تاریخ دوران حکومت رژیم پهلوی و روشن شدن چندین شبهه تاریخی که چند وقتی است از طرف دشمنان انقلاب اسلامی مطرح شده است، با مسعود رضایی، پژوهشگر تاریخ معاصر به گفتوگو نشستیم. رضایی در این گفتوگو با استناد به گفتهها و خاطرات درباریان به تعدادی از این شبهات درباره رژیم پهلوی پاسخ داد. رضایی در قسمتهای مختلف در این گفتوگو با مقایسه دوران قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، از پیشرفت چشمگیری ایران در سه دهه اخیر سخن گفت.
رضائی در ابتدای این گفتوگو، با اشاره به افزایش قیمت نفت در طی سالهای 52 تا 56 و به تبع آن افزایش درآمد سالانه کشور، گفت:زمانی که قیمت نفت با افزایش چشمگیری مواجه میشود و درآمد کشور در آن زمان به 5 برابر سالهای قبل خود میرسد. البته افزایش درآمد مردم که از جانب جهش 5 برابری قیمت نفت حاصل شد، بیشتر برای قشری بوجود آمد که حقوق ثابت از دولت میگرفتند. درآن سالها به لحاظ واردات انبوه کالاهای مصرفی، مقداری ارزانی در کشور بوجود میآید و قدرت خرید درصدی از مردم افزایش پیدا میکند. اما باید در همین دوره نیز به این نکته توجه داشته باشیم که عمده این رفاه و افزایش درآمد مردمی در شهرها به وقوع می پیوندد و در روستاها و مناطق دورافتاده به نسبت شهرها، این افزایش رفاه مشاهده نمیشود.
عدم توجه به توسعه زیربنایی کشور علیرغم افزایش قیمت نفت نکته بعدی مورد اشاره رضایی بود. وی در اینباره گفت: با توجه به درآمدهای هنگفت نفتی، توسعه زیرساختهای اقتصادی و صنعتی به نحو شایسته صورت نگرفت و بخش قابل توجهی از این درآمدها صرف واردات انواع و اقسام کالاهای مصرفی، صنایع مونتاژ بدون انتقال تکنولوژی و بویژه خریدهای تسلیحاتی گردید. به همین لحاظ هم مشاهده میکنید که وقتی در سال 57 انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، بسیاری کارهای عقب افتاده در حوزه مسائل زیربنایی وجود داشت که بناچار میبایست جبران میشدند. ساخت جادهها، نیروگاهها، سدها، بندرها، فرودگاهها، خطوط انتقال برق و گاز و انواع و اقسام اقدامات زیربنایی از این جملهاند. کافی است مقایسهای بین آنچه در طول سالیان بعد از انقلاب با وجود تمام مشکلات و مشقات و تحریمها در حوزه مسائل زیربنایی صورت گرفت با آنچه در طول دوران پهلوی ساخته شده بود، صورت گیرد تا معلوم شود که کشور ایران از چه میزان عقبماندگی در اساسیترین نیازهای کشور و مردم برخوردار بود.
وی با بیان اینکه حکومتشاه برای درمان کوچکترین بیماری خود، به نیروهای داخلی اعتماد نمی کرد، گفت: در خاطرات عَلَم چندین مورد وجود دارد که وی برای پر کردن دندان خود، به خارج میرفت. وی در قسمتی از خاطرات خود در سال 51میگوید:"به فرودگاه رفتم که علیاحضرت شهبانو برای معالجه دندان خیال دارند چند روزی به زوریخ تشریف ببرند" علم 4 سال بعد نیز در خاطرات خود مینویسد:" : اجازه گرفتم چهارشنبه، برای تعمیر دندان خودم، تا روز شنبه به زوریخ بروم."
تاکید بر تجهیز بیش از حد نیاز ارتش توسط شاه و اختصاص بخش عمدهای از بودجه کشور به این بخش، بخش دیگری از این گفتوگو را تشکیل داد، رضایی در این رابطه اذعان داشت: جرج بال یکی از معاونان وزارت امور خارجه آمریکا در زمان نیکسون، در گفتگویی که با رادیو بیبیسی در اواخر سال 1367 به مناسبت دهمین سالگرد انقلاب در ایران انجام داده است، درباره دکترین نیکسون تعبیری شنیدنی دارد: «بعد از آن که در سال 1972 نیکسون و کیسینجر به او اختیار تام و آزادی تام دادند، میزان خرید اسلحه شاه از آمریکا در طی هفت سال بیست برابر بود. در واقع کاری که ما کردیم به این شباهت داشت که کلید بزرگترین انبار مشروب دنیا را به دست یک آدم معتاد به الکل داده باشند.»
این پژوهشگر تاریخ معاصر ادعای تهدید شاه برای عدم فروش نفت به آمریکا را شبیه یک شوخی دانست و گفت: هزاران مستشار نظامی آمریکا در ارتش شاه حضور دارند و تمام کنترل و اختیار ارتش شاه در دست امریکا است. نفت ایران توسط کنسرسیوم به فروش میرسد که در واقع یک شرکت آمریکایی اروپایی است. خود شاه پس از کودتای 28 مرداد، به لحاظ روانی کاملا احساس وابستگی به آمریکا میکرد و کاخ سفید را به عنوان بزرگترین حامی خود میداند. بنابراین شاه در تمامی زمینهها به لحاظ روانی، سیاسی، اقتصادی و نظامی کاملا وابسته به آمریکا است. لذا در چنین حالتی این که بگوید "من به امریکا نفت نمی فروشم" صرفاً یک ژست سیاسی است که البته آمریکاییها هم با این گونه ژستهای شاه مخالفتی نداشتند و بلکه خودشان به او توصیه میکردند برای کسب وجهه داخلی و خارجی گاهی چنین حرفهایی هم بزند.
وی خاطر نشان کرد: شاه شاید گاهی در خلوت خود با اسدالله علم و یا شاید برخی درباریان مورد اعتماد خود، حرفی یا سخنی علیه برخی سیاستها و مقامات غربی هم میگفت اما این فقط در همان خلوت بود. به عنوان مثال اگر به خاطرات علم که در واقع محرم راز و یار گرمابه و گلستان او بود مراجعه کنید خواهید دید که شاه وقتی با علم تنها است، مثلا تشری هم به یک مقام آمریکایی میزند اما اینها هیچیک دلیل آن نیست که او در عمل هم همانگونه عمل میکرد. اسدالله علم در اردیبهشت سال 51 در خاطرات خود مینویسد:« صبح خیلی زود کاردار سفارت آمریکا به من تلفن کرد که کار فوری دارم... پیام نیکسون را برای شاهنشاه آورد، که تصمیم خودش را در مورد مینگذاری آبهای ویتنام شمالی و قطع مذاکرات پاریس به اطلاع شاهنشاه رسانده بود... عرض کردم، شاهنشاه باید جواب مثبتی مرحمت فرمایید. فرمودند آخر همه جا گفتهایم باید مقررات کنفرانس ژنو اجرا شود... چه طور جواب مثبت بدهم؟ عرض کردم، با کمال تأسف شیشه عمر ما هم در دست آمریکاست، یعنی اگر آمریکا این جا شکست بخورد، دیگر فاتحه دنیای آزاد خوانده شده» شاه نیز در مقابل این جمله، واکنشی نشان نمیدهد.
مشروح گفتوگوی خبرگزاری تسنیم با مسعود رضایی را در زیر میخوانید:
تسنیم: اجازه دهید مصاحبه را با طرح این موضوع آغاز کنیم که بعضا شنیده میشود در دوران سابق وضعیت اقتصادی و رفاه مردم بهتر از دوران بعد از انقلاب بوده است و این موضوع بویژه بر ذهن نسل جوان که خود شاهد آن دوران نبوده است، تأثیر میگذارد. نظر شما در این باره چیست؟
رضائی: افزایش درآمد و رفاه مردم ایران که عدهای به آن اشاره میکنند در فاصله زمانی بین سالهای 52 تا 56 اتفاق افتاد یعنی زمانی که قیمت نفت با افزایش چشمگیری مواجه شد و درآمد کشور در آن مقطع بتدریج به 5 برابر سالهای قبل رسید. البته تأثیر این افزایش درآمد دولت ناشی از افزایش قیمت نفت، عمدتا بر زندگی کارمندان و حقوقبگیران دولت تأثیر گذارد و اقشار روستایی سهم و بهره کمتری از آن داشتند. از طرفی درآن سالها به لحاظ واردات انبوه کالاهای مصرفی و سوبسیدهای کلان دولت در زمینههای مختلف، ارزانی در کشور بوجود آمد و قدرت خرید درصدی از مردم افزایش پیدا کرد. پس، این یک دوره حدود چهار ساله است که در مجموع مقداری وضع رفاهی مردم بهتر میشود. اما باید در همین دوره نیز به این نکته توجه داشته باشیم که عمده این رفاه و افزایش درآمد مردم در شهرها به وقوع می پیوندد و در روستاها و مناطق دورافتاده به نسبت شهرها، این افزایش رفاه مشاهده نمیشود.
به همین دلیل هم جمع زیادی از روستاییان بیکار به امید پیدا کردن کار در زمینههای مختلف به شهرها هجوم میآورند و به این ترتیب پدیده حاشیهنشینی در اطراف شهرهای بزرگ که از سالیانی قبل از این برهه شروع شده بود، با سرعت چشمگیری گسترش مییابد که این موضوع خود زمینهساز مسائل اجتماعی و فرهنگی بسیاری به شمار میرود. در واقع این هجوم انبوه روستاییان بیکار به شهرها نشاندهنده وضعیت نابسامان اشتغال و کشاورزی در روستاها و شهرستانها است. طبیعتا این افراد که از درآمد و حقوق چندانی برخوردار نبودند امکان سکونت در شهرها را پیدا نمیکنند و ناچار در حاشیه شهرهای بزرگ، حلبیآبادها در سطح وسیعی شکل میگیرد.
در همین حال باید به یک نکته مهم توجه کرد و آن این که در طول آن دوره با توجه به درآمدهای هنگفت نفتی، توسعه زیرساختهای اقتصادی و صنعتی به نحو شایسته صورت نگرفت و بخش قابل توجهی از این درآمدها صرف واردات انواع و اقسام کالاهای مصرفی، صنایع مونتاژ بدون انتقال تکنولوژی و بویژه خریدهای تسلیحاتی گردید. به همین لحاظ هم مشاهده میکنید که وقتی در سال 57 انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، بسیاری کارهای عقب افتاده در حوزه مسائل زیربنایی وجود داشت که بناچار میبایست جبران میشدند. ساخت جادهها، نیروگاهها، سدها، بندرها، فرودگاهها، خطوط انتقال برق و گاز و انواع و اقسام اقدامات زیربنایی از این جملهاند. کافی است مقایسهای بین آنچه در طول سالیان بعد از انقلاب با وجود تمام مشکلات و مشقات و تحریمها در حوزه مسائل زیربنایی صورت گرفت با آنچه در طول دوران پهلوی ساخته شده بود، صورت گیرد تا معلوم شود که کشور ایران از چه میزان عقبماندگی در اساسیترین نیازهای کشور و مردم برخوردار بود.
در واقع اگر در دوران پهلوی به مسائل زیربنایی اهمیت داده شده بود، قاعدتا در دوران بعد از انقلاب نیازی به این همه کار در این زمینهها وجود نداشت. مثلا اگر سد به تعداد کافی برای مهار آبهای سطحی ساخته شده بود، اگر جادهها به نحو مطلوب کشیده شده بودند، اگر آبرسانی و برقرسانی به شهرستانها و روستاها انجام شده بود و دهها اگر دیگر، طبعا کشور در وضعیت مناسبی قرار داشت و دیگر نیازی به آن همه کار و تلاش برای جبران این عقبماندگیها وجود نداشت. اما چون به جای این گونه کارهای اساسی و زیربنایی درآمدهای کشور صرف امور مصرفی و نظامی شده بود، بار سنگین عقبماندگیها در اقصی نقاط کشور بر دوش انقلاب ماند، آن هم با مشکلاتی که دشمنان انقلاب هر روز به نحوی برای آن به وجود میآوردند. بنابراین درست است که مردم بویژه در شهرها در یک دوره چند ساله توانستند با مقداری ارزانی و رفاه زندگی کنند اما این به قیمت عقبماندگی کشور در امور زیربنایی برای آنها تمام شد. به عنوان نمونه حجم واردات کالاهای مصرفی در همین دوره باصطلاح رفاه به حدی افزایش یافت که ظرفیت بنادر محدود ما قادر به تخلیه سریع آنها از کشتیها نبود و بنابراین در طول همین سالها هزینه سنگین دموراژ یا تأخیر در تخلیه بار کشتیها نیز بر اقتصاد کشور تحمیل میشد. حال آن که اگر مسئولان وقت به جای صرف پولها در این مسیر، اقدام به ساخت بنادر مجهز و پیشرفته میکردند، منفعت اقتصادی درازمدت آن برای مردم ما به مراتب بیشتر بود.
تسنیم: اشاره کردید به وضعیت نامناسب روستاها در مقایسه با شهرها و این که روستائیان همچنان به لحاظ زندگی در مضیقه قرار داشتند. ممکن است در این زمینه توضیح بیشتری بدهید.
رضائی: ببینید، بعد از پیروزی انقلاب و در حالی که هنوز هیچ اتفاق مثبت اقتصادی در کشور روی نداده و بلکه کشور با فشارها و تضییقات مختلفی از سوی آمریکا و دیگر کشورهای غربی مواجه است، بلافاصله توجه نیروهای انقلابی به سمت توسعه و آبادانی در کشور معطوف میشود و در همین جهت نیز یک نهاد انقلابی تحت عنوان جهاد سازندگی شکل میگیرد. به این ترتیب نیروهای جوان و پرانگیزه راهی روستاها میشوند و کارنامه بسیار درخشانی از خدمات رسانی در زمینههای مختلف به مناطق روستایی و دورافتاده شکل میگیرد. از طرفی دولت نیز حتی در زمان جنگ رسیدگی به روستائیان را دنبال میکند و پس از آن نیز در این زمینه اقدامات گستردهای صورت میگیرد تا جایی که حتی به دورافتادهترین روستاها، آب و برق و گاز داده میشود و بسیاری از امکانات دیگر مانند جاده، خطوط مخابراتی و انواع و اقسام خدمات در اختیار آنها قرار میگیرد. در واقع باید گفت امروز بسیاری از امکاناتی که در شهرها وجود دارد به همان صورت در روستاها نیز موجودند و البته نباید فراموش کرد که این کارها در شرایط تحریمی حدود سه دهه غرب علیه ایران صورت گرفته است.
اما در رژیم پهلوی علیرغم برخورداری از حمایتهای کشورهای غربی، هرگز چنین خدماتی به روستاها صورت نگرفت. من در اینجا به موردی در خاطرات اسدالله علم وزیر دربار محمدرضا پهلوی و در واقع نزدیکترین فرد به او اشاره میکنم که میتواند گویای واقعیت باشد. علم در خاطرات روز 29 فروردین 53 مینویسد: «ظهر برای نیم ساعتی جلسه هیئت امناء خانههای فرهنگ روستایی را داشتم و جای بسی تأسف من شد که وقتی جویا شدم در دهات چه قدر برق و آب آشامیدنی داریم، معلوم شد یک درصد دهات ایران آب آشامیدنی تمیز دارند، البته چون در ایران قنات و چاه هست اشکال زیاد در این زمینه نیست ولی چهار درصد دهات ایران برق دارند. خیلی عجیب است و جای تأسف.»
ببینید، این ارقامی که علم میگوید مربوط به دهه 20 یا 30 نیست بلکه مربوط به همین دهه 50 است که حرف از افزایش رفاه اجتماعی است و شاه از رسیدن ایران به دروازههای تمدن بزرگ صحبت میکند. در این مقطع است که علم میگوید تنها یک درصد روستاهای کشور از آب آشامیدنی سالم برخوردار هستند. این اعتراف چه چیزی را نشان میدهد؟ بدیهی است وقتی آب آشامیدنی سالم نباشد انواع و اقسام بیماریهای گوارشی، پوستی و چشمی مردم را مبتلا میسازد و زندگی آنها را با رنج و درد همراه میکند. بنابراین رفاه مردم تنها به این نبود که با واردات انبوه، مقداری ارزانی در خوراکیها و پوشاک و لوازم منزل برای یک قشر خاص در کشور به وجود آید بلکه رفاه واقعی آن موقع حاصل میشود که کشور در جمیع جهات توسعه یابد. در واقع اگر نگاه دقیق و صحیحی به مساله داشته باشیم، معیشت مردم بسته به زیربناهای توسعه اقتصادی است که این زیربناها در دوران شاه وجود نداشت.
تسنیم: جدای از بحث زیرساختها، مهار تورم در دوران شاه را چگونه ارزیابی می کنید؟ نقل معروفی از هویدا است که گویا در دوران حبس خود در دوران بعد از انقلاب گفته بود در طول دوران وزارت من قیمت کبریت یک ریال باقی مانده است.
رضائی: بله، ظاهراً هویدا چنین چیزی گفته بود که «وقتی من در سال 43 به نخستوزیری منصوب شدم، کبریت یک ریال بود و در پایان نخست وزیری من در سال 56، باز هم کبریت همان یک ریال بود.» اما نشانه یک اقتصاد سالم این نیست که مثلا قیمت کبریت در طول 13 سال با پرداخت یارانههای مختلف و واردات انبوه کالا ثابت بماند. برای ارزیابی میزان موفقیت دولت هویدا باید دید در طول دوران نخست وزیری او با توجه به درآمدهای کشور چه اقدامات اساسی و زیربنایی در جهت توسعه همهجانبه و خوداتکا در کشور صورت گرفت؟ چقدر زیرساختهای اقتصادی و صنعتی احداث گردید؟ و در سطح خردتر، چه مقدار به خطوط انتقال برق در کشور توسعه یافت؟ به چه تعداد از روستاهای کشور برقرسانی شد؟ شبکه آبرسانی در شهرستانها و روستاها چگونه بود؟ آیا ما در زمینه تحقیقات صنعتی رشد داشتیم؟ چقدر توانستیم از شرکتها و کمپانیهای غربی قطع وابستگی کنیم؟ در حوزه تولیدات کشاورزی و دامپروری چقدر رشد داشتهایم؟ توانمندیهای شرکتهای ایرانی در زمینههای گوناگون چقدر افزایش یافت؟ و مسائلی از این قبیل. لذا این که گفته میشود قیمت کبریت در طول 13 سال یکسان بود بدون این که به جنبههای اساسی و زیربنایی توسعه و معیشت مردم پرداخته شود، در واقع نوعی مردم فریبی محسوب میشود.
تسنیم: وضعیت کشور در رابطه با نیروی انسانی متخصص چگونه بود؟ به عنوان نمونه گفته میشود تعداد زیادی پزشک تبعه کشورهای دیگر مثل فیلیپین و هند در ایران حضور داشتند.
رضائی: اگر به فاصله زمانی سال 42 تا 56 که دوران نخست وزیری هویدا است، توجه کنیم باید گفت پیشرفت چندانی در میزان نیروی متخصص بومی مانند تعداد افرادی که در کشور فارغالتحصیل رشته پزشکی شدند، مشاهده نمیشود. به طور مثال در رشته پزشکی هنگامی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید در کشور تنها 12 تا 14 هزار پزشک وجود داشت که اکثر آنها نیز پزشک عمومی بودند. در آن سالها قریب به 6 هزار پزشک پاکستانی در کشور حضور داشتند. این در حالی است که در سال 1380 تعداد نیروهای پزشکی کشور به 5/5 برابر رسیده است. شاخص تعداد پزشک به ازای هزار نفر جمعیت از 38/0 در سال 1356 به 12/1 پزشک در سال 1380 رسید. این شاخص بر پایه اطلاعات سازمان نظام پزشکی در سال 1385 به نسبت 35/1 پزشک به ازای هزار نفر جمعیت کشور، افزایش یافت که البته در این زمینه باید به افزایش تعداد پزشکان متخصص و فوق تخصص نیز توجه داشت.
تسنیم: آیا در صورتی که رژیم پهلوی ادامه مییافت شاهد همین رشد و ترقی در حوزه پزشکی نبودیم؟
رضائی: اولاً این که رژیم پهلوی سالها در این کشور حاکمیت داشت و مقایسه کارنامه سه دهه آخر عمر آن رژیم با سه دهه ابتدای عمر نظام جمهوری اسلامی در زمینه رشد و توسعه علوم و تخصصها و فعالیتهای پزشکی خود گویای واقعیت است. اما من در اینجا میخواهم به یک نکته دیگر نیز اشاره کنم و آن بیاعتقادی و بیاعتنایی شاه و دیگر مسئولان بلندپایه سابق به نیروهای متخصص داخلی است. این موضوع بسیار مهمی است که نباید به سادگی از آن بگذریم زیرا آثار و تبعات بسیار زیادی را در پی داشت. در واقع وقتی شاه و مقامات رژیم پهلوی هیچ اعتنایی به نیروهای متخصص داخلی ندارند و همه نگاه و توجه آنها به سمت نیروهای غربی است، دیگر چه انتظاری میتوان در زمینه پیشرفتهای داخلی داشت. به عنوان نمونه در همین زمینه پزشکی. وقتی آنها برای سادهترین امور پزشکی مثل پر کردن دندان، راهی خارج میشوند آیا این معنایی جز آن دارد که اصلا توجه و اعتماد به نیروهای داخلی ندارند؟ اسدالله علم در چند مورد از خاطرات خود به صراحت مینویسد که فلان شخصیت یا خود وی فقط و فقط برای پر کردن دندان راهی اروپا شدهاند. مثلا در خاطرات روز پنجم آذر 51 مینویسد: «به فرودگاه رفتم که علیاحضرت شهبانو برای معالجه دندان خیال دارند چند روزی به زوریخ تشریف ببرند» همچنین 4 سال بعد از این نیز در خاطرات خود مینویسد: «اجازه گرفتم چهارشنبه، برای تعمیر دندان خودم، تا روز شنبه به زوریخ بروم.»
نوع نگاه و رفتار را میبینید؟! وقتی که درباریان برای سادهترین بیماریها به بیمارستانهای خارج از کشور میرفتند یا پزشک خارجی آنها را درمان میکرد و یا شاه که مبتلا به سرطان بود، حتی برای گرفتن نمونه خون و فرستادن آن به خارج از کشور، از پزشک خارجی استفاده میکرد، آیا میتوان انتظار داشت در ذیل چنین بینشی به توسعه و ترقی در علوم پزشکی و دیگر علوم دست یافت؟
***در دوران نخستوزیری هویدا در تربیت نیروی انسانی متخصص پیشرفت چندانی نداشتیم
اما بعد از انقلاب به جامعه پزشکی خودمان اعتماد شد و تصمیم گرفته شد در حوزه مسائل پزشکی به جایگاه نخست منطقه ارتقا پیدا کنیم. این امر مهم اتفاق نمیافتاد مگر با اعتماد به نیروی داخلی و اصل کلی خوداتکایی که در کشور مطرح شد. لذا مشکل اصلی رژیم شاه این بود که نگاهش به خارج از کشور بود و تنها به متخصصان و شرکتهای غربی اعتماد داشت اما بعد از انقلاب، نگاه مسئولان بر داخل متمرکز و نیروهای داخلی به عنوان محور توسعه قرار گرفتند و به همین دلیل پیشرفتهای بسیار زیادی در زمینههای مختلف داشتیم.
تسنیم: بعضیها این شبهه را مطرح میکنند که «زمان» عامل اصلی پیشرفتهای بعد از نقلاب بوده است و میگویند اگر رژیم شاه نیز امروز بود، همین پیشرفت به وقوع میپیوست.
رضائی: حکومت محمدرضا پهلوی ازسال 1320 آغاز شد که بازه زمانی قابل توجهی را تا 1357 در بر میگیرد. حتی اگر 12 سال اول آن را هم کنار بگذاریم، از 32 به بعد که امریکاییها مستقر شدند و شاه نیز احساس قدرت کرد، 25 سال زمان در اختیار داشت آن هم با شرایط خاصی که برای رژیم پهلوی فراهم بود. در این 25 سال علوم پزشکی در کشور چه مقدار پیشرفت کرد؟ شما این 25 سال را با 25 سال بعد انقلاب مقایسه کنید، با تمام مشکلاتی که کشور با آنها مواجه بود. بعد قضاوت کنید که در کدام دوره پیشرفت و ترقی بیشتری به معنای واقعی و زیربنایی صورت گرفته است.
تسنیم: خاطراتی از کاظم بدیعی وزیر وقت کار می خواندم که گفته بود بین دو شهر بزرگ در تبریز جاده نبود!
رضائی: بله، اصلا در بعضی از مناطق جاده وجود نداشت! در این زمینه هم پیشنهاد میکنم مقایسهای شود بین مقدار جاده احداث شده در 25 سال پایانی حکومت پهلوی با 25 سال بعد از پیروزی انقلاب تا معلوم شود که تفاوت از کجا تا به کجاست!
تسنیم: بخشی از این بودجه نیز صرف خرید تسهیلات نظامی شد؟
رضائی: شاه بصورت افراطی وارد خرید تجهیزات نظامی شد، بخصوص بعد از این که امریکا سیاستی تحت عنوان "دکترین نیکسون" را در پیش گرفت که در این چارچوب قرار شد تقاضاهای نظامی شاه پاسخ داده شود و ایران بعنوان پایگاه و ژاندارم امریکا در منطقه عمل کند.
جرج بال یکی از معاونان وزارت امور خارجه آمریکا در زمان نیکسون، در گفتگویی که با رادیو بیبیسی در اواخر سال 1367 به مناسبت دهمین سالگرد انقلاب در ایران انجام داده است، درباره دکترین نیکسون تعبیری شنیدنی دارد: «بعد از آن که در سال 1972 نیکسون و کیسینجر به او اختیار تام و آزادی تام دادند، میزان خرید اسلحه شاه از آمریکا در طی هفت سال بیست برابر بود. در واقع کاری که ما کردیم به این شباهت داشت که کلید بزرگترین انبار مشروب دنیا را به دست یک آدم معتاد به الکل داده باشند.»
ظاهر این مسئله این بود که گفته شد حفظ امنیت منطقه خلیج فارس به شاه سپرده شود اما این ارتش و نیروی نظامی کاملا در اختیار امریکا بود و با این بهانه، تجهیزات انبوهی به ایران فروخته شد و هزینه این تجهیزات نظامی، بصورت چند برابر گرفته شد.
در این زمینه مورد بسیار جالبی در خاطرات علم وجود دارد که کاملا روشن میسازد آمریکا به عنوان دوست و حامی شاه، چگونه در معاملات تسلیحاتی با ایران، با سوءاستفاده از قدرتطلبی و ناآگاهی شاه به غارت اموال مردم ایران میپرداخت. وی در خاطرات روز 15 شهریور 55 خود یعنی در زمان اوج درآمدهای نفتی شاه مینویسد: «عرض کردم، یک خبر خیلی خیلی محرمانه از منابع انگلیسیها شنیدهام که به عرض میرسانم. آن این است که منابع پنتاگون به کمپانی ژنرال دینامیک سازندهی هواپیمای F.16 فشار آوردهاند که باید قیمتها را دو برابر برای ایران حساب بکنی و بگویی که حساب سابق ما اشتباه بوده، به علاوه انفلاسیون (تورم) در قیمتها تأثیر گذاشته. چون ایران خیلی علاقهمند به این هواپیماهاست، هر قیمتی بدهید، میخرد. شاهنشاه خیلی به فکر فرو رفتند. بعد فرمودند، در دل خودم هم چنین شکی پیدا شده بود که به تو گفتم از سفیر آمریکا بپرس قیمت جمعی که برای هواپیماها به کنگره گفتهاند، برای 160 عدد یا برای 300 عدد است. اما ما از اینها کاغذ داریم که هر هواپیما را 5/6 ملیون دلار گفتهاند، چهطور حالا زیرش میزنند و میگویند هر هواپیما 18 ملیون دلار، از سه برابر هم بیشتر. عرض کردم، همینکاری است که در مورد destroyer [ناوشکنهای]Spruance کردند که قیمت یک دفعه از 280 ملیون دلار برای شش عدد، به 600 ملیون دلار رسید و ما هم خریدیم. قطعاً در آنجا هم پنتاگون نظر داشته که زودتر ته حساب پولهای نفت را بکشد بالا. شاهنشاه خیلی فکر کرده و فرمودند، تو مثل اینکه فراموش کرده بودی به سفیر آمریکا بگویی که قیمت ما باید یا FMS یا قیمتی که به اعضای ناتو فروختهاید، باشد. عرض کردم، همینطور است. FMS را که گفتم ولی قیمت ناتو را نگفتم (شاهنشاه به من نفرموده بودند، ولی نخواستم عرض کنم که این نکته را به من نفرمودید). فرمودند، این را هم بگو.»
یا مثلاً علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد و دارایی دوران پهلوی در مقدمهای که بر خاطرات علم نوشته این طور میگوید که تنها در سال 1352، بودجه اختصاص یافته برای ارتش ناگهان 300 درصد افزایش یافت.
در واقع این طور هزینه تسلیحات نظامی از جیب مردم داده میشد و آمریکاییها سود خود را میبردند و شاه هم به خود میبالید و لذت میبرد که پنجمین ارتش بزرگ دنیا را در اختیار دارم، اما واقعیت این بود که سیاست نظامی شاه ذیل سیاست نظامی و بینالمللی و منطقهای امریکا تعریف میشد. یکی از کارکردهای شاه برای آمریکا آن بود که ایران را به صورت پایگاهی برای این کشور در مقابل اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای وابسته به آن در منطقه درآورد.
تسنیم: حال که بحث سیاستخارجی مطرح شد، مقداری از سیاست شاه در رابطه با کشورهای دیگر بگویید. عدهای میگویند در جنگ بین اعراب و اسرائیل، علیرغم اینکه شاه اسرائیل را به رسمیت نشناخت اما موفق شد بین طرفین جنگ، صلح برقرار کند.
رضائی: این یک دروغ تاریخی است که شاه عامل ایجاد صلح بین اعراب و اسرائیل بود. اسرائیل کشوری بود که تعدادی از کشورهای عربی با آن حالت جنگ داشتند و بعضی از کشورها نیز صرفاً شعار مخالفت با آن میدادند. در برابر اسرائیل آنهایی که وارد جنگ شدند مصر و سوریه بودند، عراق نیز ادعای مخالفت با اسرائیل را داشت اما هیچگاه نیروهای آن وارد جنگ جدی با اسرائیلیها نشدند. کشورهایی مثل عربستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز بیشتر مخالف صوری بودند تا یک مخالف واقعی، زیرا ذاتا وابسته به غرب بودند بنابراین نمی توانستند دشمن واقعی اسرائیل باشند. در واقع کشورهای متخاصم با اسرائیل، مصر«دوران جمال عبدالناصر» و سوریه بودند، الجزایر نیز موضع تند داشت، اینها جبهه پایداری در مقابل اسرائیل را تشکیل میدادند. حال سوال اینجاست که آیا شاه قادر بود بین جمال عبدالناصر و اسرائیل صلح ایجاد کند؟ آیا شاه میتوانست بین حافظ اسد و اسرائیل صلح ایجاد کند؟ آنها که به حرف شاه گوش نمیکردند.
بله، شاه با پادشاهانی که همانند وی وابسته به امریکا بودند، تعاملاتی داشت، مثلا با شاه حسین، ولی شاه حسین هیچگاه مخالف اسرائیل قلمداد نمیشد که شاه بخواهد بین وی و اسرائیل صلح برقرار کند. ملک خالد و ملک فیصل پادشاه سعودی نیز دشمن واقعی اسرائیل نبودند تا شاه بخواهد بین آنها و اسرائیل صلح برقرار کند.
آنچه در مورد مصر نیز اتفاق افتاد این بود که پس از سه دوره جنگ بین این کشور و اسرائیل و پس از فوت جمالعبدالناصر، انور سادات روی کار آمد که در مسیر رفتن به سمت سازش قدم برداشت و آمریکا نقش اصلی را در انعقاد قرارداد کمپدیوید ایفا کرد. در این مسیر البته شاه نیز ایفای نقش داشت اما موضوع اصلی این بود که این سیاست وی کاملا تابعی از سیاست آمریکا در منطقه بود و نه یک سیاست مستقل و مبتنی بر اراده ملی.
برای درک بهتر این موضوع بهتر است دوران قبل و بعد از انقلاب را در عرصه سیاست خارجی مورد مطالعه و مقایسه قرار دهیم تا معلوم شود پیگیری سیاست مستقل بینالمللی و منطقهای از سوی ایران به چه معناست زیرا در دوران بعد از انقلاب، ایران فارغ از سیاستهای شرقی و غربی، راه خود را میپیماید و اگرچه مشکلاتی را در این زمینه برایش به وجود میآورند اما به همین مسیر ادامه میدهد تا جایی که امروز به یک عضو برجسته در عرصه بینالمللی و یک عنصر کاملا تأثیرگذار در منطقه تبدیل شده است.
تسنیم: جالب است که در مستند «انقلاب57» شاه، آمریکا را به قطع صادرات نفت تهدید میکند. سازندگان این مستند از این گفتار شاه در یک گفتوگو استفاده میکنند که بگویند وی در عین حال که دوستدار تعامل است ولی آدمی مستقل است.
رضائی: این حرف بیشتر مثل یک شوخی است. هزاران مستشار نظامی آمریکا در ارتش شاه حضور دارند و تمام کنترل و اختیار ارتش شاه در دست امریکا است. نفت ایران توسط کنسرسیوم به فروش میرسد که در واقع یک شرکت آمریکایی اروپایی است. خود شاه پس از کودتای 28 مرداد، به لحاظ روانی کاملا احساس وابستگی به آمریکا میکرد و کاخ سفید را به عنوان بزرگترین حامی خود میداند. بنابراین شاه در تمامی زمینهها به لحاظ روانی، سیاسی، اقتصادی و نظامی کاملا وابسته به آمریکا است. لذا در چنین حالتی این که بگوید "من به امریکا نفت نمی فروشم" صرفاً یک ژست سیاسی است که البته آمریکاییها هم با این گونه ژستهای شاه مخالفتی نداشتند و بلکه خودشان به او توصیه میکردند برای کسب وجهه داخلی و خارجی گاهی چنین حرفهایی هم بزند. آنچه برای آنها مهم بود حرکت شاه در مسیر کلان سیاستهای آنها بود. وقتی چنین چیزی حاصل بود حالا به فرض هم که شاه در یک مصاحبه یا سخنرانی بگوید به آمریکا نفت نمیفروشم یا مثلا تهدیدی بکند، به جایی برنمیخورد.
شاه این حرف را میزد اما در عمل هم نفت را به امریکا میفروخت، هم ارتش وی تحت اختیار امریکا بود، هم بزرگترین همپیمان اسرائیل و آمریکا در منطقه بود. آمریکا دیگر چه چیزی از شاه میخواست؟
تسنیم: میخواهم به این شبهه جواب بدهید، عدهای میگویند، اگر آمریکا برای پیروزی انقلاب انگیزهای نداشت، هیچگاه انقلابیها با اتکا به توان خود، قادر به پیروزی نبودند.
رضائی: سوال اینجاست که چرا آمریکا خواستار انقلاب در ایران بود؟
تسنیم: میگویند شاه با غرب به مشکل خورد و چون مارکسیستها و مذهبیها اعتراض می کردند، برای جلوگیری از پیروزی مارکسیستها، به مذهبیها میدان داد.
رضائی: کسانی که این مسأله را مطرح میکنند باید بگویند اصلا شاه با غرب به چه مشکلی برخورد؟ عرض کردم شاید استدلال کسانی که میگویند شاه با غرب به مشکل خورد همین تک جملههایی باشد که مثلا شاه میگفت ما به امریکا نفت نمیفروشیم و از این قبیل که البته تنها یک شعار توخالی است. من سؤال میکنم آیا زمانی که اعراب در سال 1973 کشورهای غربی را تحریم نفتی کردند، شاه به تحریم نفتی اعراب علیه غرب پیوست؟ خیر، نه تنها به آن تحریم نپیوست و بلکه به صورت بزرگترین تأمین کننده نفت رژیم صهیونیستی درآمد و این چیزی بود که دقیقا آمریکا میخواست. خب، وقتی ما حتی یک روز را نمیتوانیم پیدا کنیم که شاه به آمریکا، اسرائیل و کشورهای غربی ولو به صورت سمبلیک نفت نفروخته باشد، یا کوچکترین قدمی در جهت خلاف منافع آنها برنداشته است، دیگر آن حرفها چه معنایی میتواند داشته باشد؟
البته خود شاه بخصوص در این اواخر دچار توهماتی شده بود و این طور خیال میکرد که چون در حال قدرتمند شدن است، انگلیس و آمریکا می خواهند او را بردارند. این گونه توهمات هم از نظر آن دو کشور بد نبود چون باعث میشد شاه از ترس برکناری از قدرت بیشتر درصدد خدمتکزاری به آنها برآید. سولیوان سفیر آمریکا در خاطرات خود به این نکته اشاره میکند که شاه بعد از بالا کرفتن نهضت انقلابی مردم در سال 56 و 57، چون همین توهم را در سر داشت، در صحبتهای خود با او میگفت مگر غرب چه کاری از من میخواسته است که نکردهام و به این ترتیب گلایه خود را به گوش مقامات غربی میرساند.
بله، شاه شاید گاهی در خلوت خود با اسدالله علم و یا شاید برخی درباریان مورد اعتماد خود، حرفی یا سخنی علیه برخی سیاستها و مقامات غربی هم میگفت اما این فقط در همان خلوت بود. به عنوان مثال اگر به خاطرات علم که در واقع محرم راز و یار گرمابه و گلستان او بود مراجعه کنید خواهید دید که شاه وقتی با علم تنها است، مثلا تشری هم به یک مقام آمریکایی میزند اما اینها هیچیک دلیل آن نیست که او در عمل هم همانگونه عمل میکرد.
اسدالله علم در اردیبهشت سال 51 در خاطرات خود مینویسد:« صبح خیلی زود کاردار سفارت آمریکا به من تلفن کرد که کار فوری دارم... پیام نیکسون را برای شاهنشاه آورد، که تصمیم خودش را در مورد مینگذاری آبهای ویتنام شمالی و قطع مذاکرات پاریس به اطلاع شاهنشاه رسانده بود... عرض کردم، شاهنشاه باید جواب مثبتی مرحمت فرمایید. فرمودند آخر همه جا گفتهایم باید مقررات کنفرانس ژنو اجرا شود... چه طور جواب مثبت بدهم؟ عرض کردم، با کمال تأسف شیشه عمر ما هم در دست آمریکاست، یعنی اگر آمریکا این جا شکست بخورد، دیگر فاتحه دنیای آزاد خوانده شده» شاه نیز در مقابل این جمله، واکنشی نشان نمیدهد.
*** علم به شاه میگوید: با کمال تاسف شیشه عمر ما در دست آمریکاست
این در حالی است که امام بزرگوار با صراحت میفرمودند «امریکا هیچ غلطی نمیتواند کند» و در صحنه بینالمللی هم مواضع روشن و عملکردهای کاملا آشکار نظام جمهوری اسلامی حاکی از اعتقاد واقعی امام و مسئولان و مردم به این جمله بود. اما یک نمونه عینی وجود ندارد که شاه خلاف سیاست کلان امریکا عمل کرده باشد. در ماجرای افزایش قیمت نفت هم که بعضی روی آن خیلی مانور میدهند اولا این مسأله با تحریم نفتی اعراب علیه غرب آغاز شد و از طرف دیگر بخش عمده درآمد حاصل از آن برای ایران دوباره به جیب آمریکا و انگلیس و دیگر کشورهای غربی بازگشت و چرخ صنعت آنها را به گردش درآورد. این قضیه گاه به حدی افراطی صورت میگرفت که حتی موجب نگرانی خود مقامات غربی میشد. یادداشت روز 17/3/52 علم به این مسأله اشاره دارد. وی مینویسد: «صبح زود سفیر انگلیس دیدنم آمد که مطلبی را که سِر الک وزیر خارجه میخواهد با شاهنشاه صحبت کند به من بگوید... در آخر ملاقات گفت میخواهم یک حرفی به تو بزنم و آن این است که با آن که کشور من و دولت من و نخستوزیر من همه میل دارند این معامله تانکهای چیفتن تمام شده و [آنها را] زودتر تحویل بدهند، چون برای مردم ما کار پیدا میشود و برای خزانه ما پول، ولی من ترس دارم که هشتصد تانک به این بزرگی بار سنگینی بر دوش شما بگذارد، چه از لحاظ [تعمیرات] و چه از لحاظ تهیه افراد فنی، و تازه اینها در کشوری که نقاط سوقالجیشی آن یا کوه و یا زمینهای رودخانهای و باتلاقی است (مراد، غرب و جنوب غرب است) خیلی قابل استفاده نباشد و این مسئله مآلاً روابط بین ما را که حالا در نهایت خوبی است به هم بزند.»
در واقع منظور سر آنتونی پارسونز سفیر انگلیس در ایران آن است که مقداری به وضعیت اقتصاد داخلی خود بیشتر توجه کنید تا مبادا مشکلی برای شما به وجود آید چون بخوبی میدانست اگر ایران مواجه با یک انقلاب شود، اولین چیزی که به خطر میافتد منافع خود آنهاست.
متأسفانه اینها واقعیاتی است که در آن زمان وجود داشت. علینقی عالیخانی که سالها مسئولیت مهم وزارت امور اقتصادی و دارایی را در رژیم پهلوی برعهده داشت، در مقدمهای که بر یادداشتهای اسدالله علم نگاشته است، میگوید: «پس از آن که وضع کشور سامانی یافت نیز تقدم شاه دو چیز بود، یکی این که درآمد نفت را تا آنجا که شدنی بود افزایش دهد و دیگر این که درآمد مزبور را پیش از هر چیز، صرف خرید اسلحه و گسترش ارتش کند. از هنگامی که برنامههای پنج ساله آبادانی به راه افتادند، فرض بر این بود که درآمد نفت به مصرف عمران کشور برسد، ولی در عمل به دنبال هر «پیروزی نفتی»، پیش از آن که دولت فرصتی برای اندیشیدن به طرحهای نیمه کاره یا انجام نیافته پیدا کند، شاه فهرست درازی از نیازمندیهای ارتش را عرضه میداشت و دیگر کسی را یارای گفت و گو نبود.
این که آقای عالیخانی میگوید «کسی را یارای گفتگو نبود» مبتنی بر واقعیات آن زمان است. حتی ارتشبد خاتم که فرمانده نیروی هوایی و شوهرخواهر شاه بود هنگامی که متوجه شد شاه سفارش خرید تعداد زیادی هواپیماهای جنگی پیشرفته را داده است، از آنجا که میدانست اساساً امکان بهرهگیری و جذب آنها در نیروی هوایی با توجه به سطح توان و تخصص موجود در این نیرو وجود ندارد، به اسدالله علم به طور خصوصی میگوید تا به شاه گوشزد کند خرید این همه هواپیما صحیح نیست. اما علم به او پاسخ میدهد با توجه به شناختی که از شاه و علاقه مفرط او به خرید این تجهیزات دارد، جرئت گفتن چنین حرفی را به او ندارد و اگر خاتم میتواند خودش این را به شاه بگوید که البته ارتشبد خاتم هم چنین جرئتی در خود نمیبیند.
آن وقت این همه تجهیزات خریداری میشد برای چه منظوری؟ برای دفاع از منافع آمریکا در منطقه. این واقعیتی است که یک بار علم در گفتگوی خصوصی خود با شاه هم به آن اشاره میکند. زمانی که تعدادی از نمایندگان کنگره آمریکا با فروش برخی سلاحها به شاه مخالفت کرده بودند – که البته آن هم به نظر یک نوع بازی سیاسی به نظر میرسید – علم در گفتگویی خصوصی با شاه در 29 شهریور 55 این طور میگوید: ««چند تلگراف خارجی و چند روزنامه خارجی، منجمله نیویورک تایمز که این دفعه لااقل مقالهی دفاع از فروش اسلحه به ایران را هم چاپ کرده، به عرض مبارک رساندم. عرض کردم، امان از این حُمق آمریکایی و جامعه آمریکایی! مردکه پدرسوخته پول میگیرد، از منافع او دفاع میشود، ما به اسلحه او متکی میشویم و باز هم مخالفت دارد. این چه جامعهایست؟ یک جنگل مولا».
تسنیم: شما اشاره کردید به خریدهای تسلیحاتی انبوه شاه و تجهیز ارتش. در حال حاضر کسانی با استناد به همین تجهیزات و قدرت ارتش شاه میگویند شاه با وجود تجهیزات نظامی، تمایلی برای کشتار بیشتر مردم نداشت و اگر انگیزه کشتار جمعی مردم را داشت، می توانست انقلاب را مهار کند. آیا اینگونه بود؟
رضائی: ببینید برای پاسخگویی به این سؤال مقدمهای کوتاه باید بگویم. تا سال 55 یعنی زمان روی کار آمدن کارتر تهدیدهای داخلی علیه حکومت شاه بصورت جدی ادامه داشت و او هم از طریق ساواک فضای سیاسی را بسته بود و نیروهای مبارز را دستگیر و شکنجه میکرد. از سال 55 به بعد، با سیاست حقوق بشری که کارتر در جهت جلوگیری از وقوع انقلاب در ایران دنبال میشد، مقداری فضای سیاسی بازتر شد و از شکنجه و برخوردهای خشونتآمیز در زندان نیز تا حدی کاسته شد. البته باید این را به یاد داشته باشیم که تا این زمان تقریباً تمامی حرکتهای مسلحانه از سوی گروههای اسلامی، التقاطی و مارکسیستی سرکوب شده بود و اعضای آنها هم دستگیر و در زندان بودند. بنابراین اگر کارتر سیاست فضای باز سیاسی و جلوگیری از شکنجه و رعایت حقوق زندانیان را مطرح کرد عمدتا در جهت جلوگیری از وقوع انقلاب و ممانعت از خارج شدن ایران از سیطره امریکا صورت گرفت و شاه نیز که در تمامی زمینهها خود را ناچار از پیروی از سیاست کلان کاخ سفید میدانست به ناچار این سیاست را نیز کمابیش پذیرفت و عمل کرد.
اما از زمانی که جرقه قیام انقلابی مردم ایران در 19 دی 56 زده شد، سیاست مشت آهنین شاه با شدت تمام به اجرا درآمد. مگر در 19 دی مردم در قم کشته نشدند؟ مگر در روز 29 بهمن در تبریز آن فاجعه به وقوع نپیوست؟ مگر در چهلم شهدای تبریز مردم یزد و چند شهر دیگر به شهادت نرسیدند؟ مگر حجم و سطح سرکوب و کشتار مردم روز به روز بالا نگرفت؟ مگر کشتار وسیع مردم در روز 17 شهریور را از یاد بردهایم؟ مگر مردم مشهد در دی ماه 57 جلوی استانداری این شهر به طور فجیعی به شهادت نرسیدند و مگر این انقلاب بیش از یکصد هزار نفر شهید برای رسیدن به پیروزی تقدیم نکرد. بنابراین شکی نیست که شاه تا جایی که امکان سرکوب مسلحانه مردم وجود داشت، اقدام به این کار کرد و نکته مهم این که در طول این دوران هیچگونه مخالفتی از سوی آمریکا با این گونه اقدامات سرکوبگرانه صورت نگرفت. شما میتوانید به خاطرات ویلیام سولیوان سفیر وقت آمریکا در ایران مراجعه کنید. او به صورت متوالی با شاه ملاقات و گفتگو داشت و در این خاطرات نمیتوان دید که آمریکا سیاست مهار کشتار را به شاه دیکته کرده باشد بلکه او به عنوان نماینده آمریکا در ایران همواره حمایت تام و تمام کاخ سفید از شاه را به او اعلام میکرد تا بلکه شاهی را که با مشاهده وضعیت هر روز بیشتر از پیش روحیه خود را از دست میداد، امیدوار نگه دارد.
در اینجا باید به یک نکته مهم توجه داشت و آن وضعیت خود ارتش است. این درست است که شاه حکومت نظامی برقرار کرده بود و تلاش میکرد تا تظاهرات مردمی را به هر نحو سرکوب و ساکت کند اما ارتش همراهی لازم را با او در این زمینه نداشت. بله، این امکان وجود داشت که ارتش و شهربانی تعداد بیشتری از مردم را به شهادت برسانند اما مسأله این بود که اگرچه سران این نیروها وابستگی به شاه داشتند اما بدنه آنها عمدتاً از جنس خود مردم بودند.
از طرف دیگر، سیاستهای بسیار مدبرانه حضرت امام درباره ارتش و شهربانی واقعا کارساز بود. ایشان از یک طرف اعلام کردند که نیروهای نظامی و بویژه سربازان فرار کنند و همین مسأله موجب شد که تعداد بسیار زیادی از سربازان و حتی کادرهای ارتشی از بدنه نیروهای نظامی شاه جدا شوند.
تسنیم: یعنی شاه برای سرکوب شدید، بازوی اجرای و فرمانبر در ارتش نداشت؟
رضائی: بازوی اجرایی وی برای اعمال قدرت، بصورت جدی مختل شده بود. نکته بعدی سیاست حضرت امام برای جذب ارتش بود که با شعارهایی مانند "ارتش برادر ماست" و "گل جواب گلوله" مطرح شد و بسیار هم جواب داد. به این دلیل که جنس بدنه ارتش هم از همان جنس مردم بود. این سیاست در واقع ارتش را به شدت منفعل کرد. سربازها و درجهدارها و حتی افسرها بشدت تحت تاثیر رفتار مردم قرار گرفتند. اگر سیاست امام، مقابله مسلحانه با ارتش بود، آنها نیز جواب سخت میدادند. اتفاقا حرکت های مشکوکی هم در این زمینه صورت گرفت که با هوشیاری امام و نیروهای انقلابی خنثی شد. به طورمثال در مشهد، عدهای یک نیروی ارتشی را گرفتند و به طرز فجیعی کشتند. این طرح و نقشهای بود که اگرچه کسانی هم شاید ناآگاهانه در مسیر آن قدم برداشتند اما مسلما به منظور تحریک نیروهای ارتشی برای مقابله جدی با مردم تدارک دیده شده بود.
تسنیم: حادثه خونبار مشهد بعد از همین ماجرا اتفاق افتاد، درست است؟
رضائی:بله، فکر میکنم این طور باشد. نیروهای حکومت نظامی در آنجا به دلیل جریحهدار شدن احساساتشان، حملهی سختی به تظاهرکنندگان داشتند. به هرحال میخواهم بگویم سیاست امام در قبال بدنه ارتش، هوشمندانه بود و باعث شد بدنه ارتش کنترل شود.
تسنیم: این موضوع چه تأثیری بر عملکردها و رفتارهای خود شاه و همینطور حامیانش داشت؟
رضائی: در واقع وقتی علیرغم تمام اقداماتی که شاه قادر به انجام آنها بود، تظاهرات مردمی نه تنها کاهش نیافت بلکه روز به روز گسترش بیشتری یافت و حتی تا عمق شهرستانها و روستاها نیز پیش رفت، هم شاه و هم سران غربی حامی او دچار ناامیدی شدند. گفته میشود که شاه خودش با هلیکوپتر شاهد تظاهرات عظیم مردم تهران در روزهای تاسوعا و عاشورای سال 57 بود و با دیدن این صحنهها پس از حدود یک سال سرکوب مردم، روحیه خود را بکلی از دست داد.
از طرف دیگر حامیان او نیز وقتی دیدند فعالیت ارتش به عنوان رکن مهم حمایت از شاه مختل شده و مردم نیز با شور و شوق انقلابی در صحنه هستند، به این نتیجه میرسند که شخص محمدرضا دیگر نمیتواند بر ایران حکومت کند. یا باید کسی را از خاندان سلطنتی برای جایگزینی او یا این که مسیر انقلاب را به انحراف میکشاندند.
تسنیم: تلاش سیاستمداران آمریکایی تغییر نرم به جای وقوع انقلاب در کشور بود؟
رضائی: ببینید آنها دقیقا میدانستند که چه چیزی را نمیخواهند و آن وقوع انقلاب اسلامی در ایران به رهبری یک روحانی مبارز به نام امام خمینی بود. اما در این که چه چیزی میتواند جایگزین این «وضع نامطلوب» از نظر آنها شود، بستگی به اوضاع و احوال پیش رو داشت و لذا آنها گزینههای مختلفی را در نظر گرفته بودند.
تسنیم: نخستوزیری شاپور بختیار یکی از این گزینهها به شمار میآید؟
رضائی: البته بعید میدانم آنها نظر خاصی روی شخص شاپور بختیار داشتند. طرح کلی آنها این بود که یکی از شخصیتهای ملیگرا نخستوزیری را برعهده بگیرد و بعد جریان انقلاب به انحراف کشیده شود. به همین دلیل هم قبل از بختیار، شاه به دکتر کریم سنجابی و دکتر صدیقی پیشنهاد نخست وزیر میکند که البته دکتر سنجابی هم این پیشنهاد را رد نمیکند بلکه فرصت میخواهد تا درباره آن با دیگر اعضای جبهه ملی مشورت کند. اما از آنجا که وضعیت بسیار حساس بود و هر روز برای آنها اهمیت داشت بلافاصله این پیشنهاد به شاپور بختیار یکی دیگر از اعضای جبهه ملی نیز میشود و او هم میپذیرد. به این ترتیب رکن سیاسی کودتا علیه انقلاب شکل میگیرد.
اما آنها درباره رکن نظامی کودتا علیه انقلاب نیز فکر کرده بودند و با اعزام ژنرال هایزر که با توجه به مأموریت قبلی خود در ایران با فرماندهان عالیرتبه و ساختار ارتش شاه کاملا آشنا بود، در این جهت اقدام میکنند. مأموریت هایزر حفظ روحیه و یکپارچگی ارتش پس از خروج شاه از ایران و آماده نگه داشتن ارتش برای اقدام علیه انقلابیون در صورت لزوم بود.
***ژنرال هایزر برای حفظ یکپارچگی ارتش، به ایران میآید
بنابراین آمریکا هیچگونه تمایلی به پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نداشت و هر آنچه در توان داشت را به کار بست تا از وقوع آن جلوگیری نماید. خوشبختانه خاطرات هایزر در دسترس است و همه میتوانند به آن مراجعه کنند. او در خاطرات خود از مذاکراتی که با سران ارتش داشت سخن میگوید و این نکته را تشریح میکند که چگونه آنها را آماده برای سرکوب خونین مردم بعد از خروج شاه ساخته بود. حتی این نکته را هم میگوید که وقتی در روز 14 بهمن آماده خروج از ایران است، در گفتگویی با مقامات کاخ سفید و در پاسخ به سؤال آنها که ارتش تا چه حد آمادگی حمایت از بختیار و در واقع نظام شاهنشاهی را دارد، این طور پاسخ میدهد که سران ارتش آمادهاند تا هر میزان که لازم باشد را بکشند و از وقوع انقلاب جلوگیری به عمل آورند.
تسنیم: اما در عمل چنین اتفاقی نیفتاد.
رضائی: اشتباه هایز و مقامات بالاتر او این بود که با سران ارتش مثل تیمسار ربیعی، رحیمی، خسروداد و بدرهای و امثال اینها صحبت کرده بود و آنها هم اعلام امادگی کرده بودند اما مسأله اینجا بود که بدنه ارتش با توجه به آنچه عرض کردم تا چه حد آمادگی روحی و روانی برای انجام این کار را داشت. این همانجایی بود که سران ارتش، هایزر و مقامات کاخ سفید دچار اشتباه شدند. در واقع اشتباه محاسباتی آنها این بود که فرمانده نیروی زمینی میگفت هر تعداد که لازم باشد از مردم عادی را می کشم، اما او که شخصا نمیتوانست قتلعام کند. باید به سربازان دستور دهد تا آنها مردم را بکشند. وقتی که سربازان فرار میکردند یا از دستور فرماندهان برای آتش گشودن به مردم امتناع میکردند، دیگر از فرمانده نیروی زمینی چه کاری ساخته بود.
جالب این که جرقه آخر برای سرنگونی رژیم پهلوی و انفجار انقلابی در کشور از درون خود ارتش زده شد. در مرکز آموزش نیروی هوایی در تهران، تعدادی از همافرها اعتراض میکنند و لشگر گارد با آنها درگیر میشود و و مردم در حمایت از همافرانی که در حمایت از انقلاب و امام درگیر شده بودند وارد میدان میشوند و درگیری به سرعت گسترش پیدا می کند.
تسنیم: آیا بالاخره طرح هایزر برای اقدام ارتش علیه مردم به اجرا درمیآید؟
رضائی: آمریکا حتی تا آخرین روز حیات رژیم پهلوی یعنی همان 22 بهمن 57 نیز دست از حمایت از آن برنمیدارد. بله، آنها سعی کردند آن طرح را به اجرا درآورند اما با شکست مواجه شدند. سولیوان سفیر آمریکا در خاطرات خود نوشته است که روز 22 بهمن و در حالی که بشدت درگیر نجات دادن جان هیأت عالی مستشاری آمریکا بود، از کاخ سفید با او تماس میگیرند و از او میخواهند تا از رئیس هیأت مستشاری آمریکا در ایران در مورد میزان احتمال پیروزی یک اقدام نظامی سرکوبگرانه و باصطلاح کودتا را بررسی کند. سولیوان علیرغم ناراحتی شدید از چنین درخواستی در آن وضعیت، این مسأله را از رئیس هیأت مستشاری آمریکا سؤال میکند و او نیز پاسخ میدهد که فقط ده درصد احتمال انجام و پیروزی چنین طرحی وجود دارد. به این ترتیب طرح هایزر در واقع امکان عملی شدن نیافت والا آمریکاییها که البته بسیار هم از حقوق بشر دم میزدند هیچ ابایی از به اجرا درآوردن آن و کشتار وسیع مردم برای جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی نداشتند. این نکته را نیز اضافه کنم که صدور اعلامیه بیطرفی سران ارتش در روز 22 بهمن نیز در حقیقت به مثابه «روغن ریخته را نذر امامزاده کردن بود» چراکه دیگر کاری از آنها برنمیآمد. به فرض هم که آنها اعلامیه بیطرفی نمیدادند، با چه نیرویی و چگونه میخواستند در برابر مردم مقاومت کنند؟ مگر تیمسار بدرهای رئیس گارد خودش سوار تانک نشد و برای سرکوب مردم به صحنه نیامد. آیا جز این بود که در میدان امام حسین گرفتار شد و توسط مردم دستگیر گردید؟
بنابراین به قطع و یقین میگویم شاه و آمریکا هرچه در توان داشتند برای جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی به کار بستند اما نتوانستند و این انقلاب به نام خدا و با توکل بر او به پیروزی رسید.
تسنیم: حرف آخر؟
رضائی: توصیه من بخصوص به قشر جوان این است که تاریخ بخوانند و وضعیت امروز و دیروز را نه برمبنای برخی برنامههای تبلیغاتی و غیرواقعی شبکههای وابسته به بیگانگان بلکه بر مبنای واقعیات، مقایسه کنند. امروز بحمدالله زیرساختهای توسعه و پیشرفت در کشور ما فراهم است و همین مسأله هم موجب ترس و وحشت دشمنان ما و تحریمها و سختگیریهای بیسابقه آنها در قبال ایران شده است. امروز اگرچه آنها مسائل هستهای را مطرح میکنند اما هم آنها میدانند و هم ما که این موضوع فقط و فقط یک بهانه است. اصل ماجرا، جلوگیری از پیشرفت و توسعه ملتی است که اراده کرده است به حول و قوه الهی این راه را با استقلال و خوداتکایی طی کند و تحت سلطه و نفوذ آنها نباشد. این مسأله برای آنها قابل پذیرش نیست و مرتبا مشکلآفرینی میکنند اما انشاءالله مردم ایران با اتکاء به خداوند و با غیرت و همت جوانان پرتلاش خود این مسیر را خواهد پیمود «ولو کره الکافرون»
تسنیم: متشکرم.
***گفتوگو از سجاد بلوکات
انتهای پیام/