دردهای ناشی از اختلاف و تفرقه از جانب نخبگان است، نه مردم
خبرگزاری تسنیم: عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) میگوید: انتقال نادرست، نسنجیده، فرصتطلبانه و منفعتجویانه پارهای از مباحث نخبگانی به میان مردم میتواند منشأ مشکلاتی شود که حل آنها دشوار است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حجتالاسلام محسن الویری عضو هیئت علمی دانشگاه باقر العلوم(ع) قم است و جزء نخستین نفراتی بود که عضویتش را در کاروان «ایران سرزمین برادری» به استان سیستان و بلوچستان اعلام کرد. او در این سفر پیش از خطبههای نماز جمعه اهل سنت زاهدان سخنرانی و بر لزوم همگرایی و انسجام مذهبی تأکید کرد. با او درباره اهمیت این موضوع و همچنین رسیدن به راهکاری عملی در ایجاد این همدلی و وحدت مذهبی میان شیعه و سنی به گفتوگو نشستیم که مشروح آن در ادامه میآید:
* تسنیم: آقای الویری، به نظر میرسد مسئله و دغدغه وحدت میان مذاهب اسلامی هنوز وارد سطح جامعه و جریان مردمی نشده است، اگر این پیشفرض را بپذیریم نقش چهرههای فرهنگی و هنرمندان و حتی چهرههای ورزشی هم میتواند برای مردمی کردن این موضوع اهمیت پیدا کند. هنرمندان و چهرههای تأثیرگذار اجتماعی میتوانند یک ایده و آرمان را تبدیل به دغدغه اجتماعی کنند، اما متأسفانه جامعه هنری و فرهنگی ما کمتر چنین دغدغهای دارند و گمان میکنند این امری است که صرفاً باید در سطح علما و اندیشمندان دنبال شود. شما فکر میکنید چه اهمیتی دارد که بتوانیم بهدور از اقداماتی که دستگاههای رسمی و حکومتی برای وحدت انجام میدهند، چهرههای فرهنگی و هنری بهطور خودجوش و مردمی وارد این عرصه شوند؟
من شاید با برخی از مقدماتی که شما اشاره کردید موافق نباشم و فکر میکنم باید در این مقدمات تأملی داشته باشیم. به همین خاطر اجازه بدهید با شما در این مسئله مخالفت کنم در این باره که این را که گفتید اندیشه همگرایی مذهبی بین مردم وجود ندارد و فقط در سطح نخبگان رواج دارد قبول ندارم، بهعکس فکر میکنم این از مسائلی است که مردم اصلاً با آن مسئلهای نداشتند و بهجز این چند سال اخیر، در طول چند قرن مسئلهای بهنام دوگانگی شیعه و سنی وجود نداشته است. مردم در نهایت همدلی با یکدیگر زندگی میکردند و هیچ مشکلی وجود نداشته است.
مثلاً شما ببینید آنچه درباره مراودات مرحوم مولوی عبدالعزیز ملازاده با مرحوم آیتالله کفعمی نقل میشود و در منابع هم آمده، نشان میدهد که این دو با یکدیگر پیوند دوستی، آشنایی و حتی مراوده خانوادگی داشتند و هیچگاه احساس نمیشده که یکی شیعه و دیگری سنی است! در پارهای از شهرهای استان سیستان و بلوچستان ما، یک مسجد بیشتر وجود نداشته است که هم شیعه و هم سنی در آنها با هم نماز میخواندند و در برخی دیگر از شهرها دو مسجد شیعه و سنی کنار هم قرار داشتند که در یکی اذان بهشیوه سنی و در دیگری بهشیوه شیعی پخش میشده است و نمازگزاران آنها هم با هم هیچ مشکلی نداشتند.
بنابراین در برخی از موارد مشکل و دردمان، اتفاقاً در ناحیه نخبگان است، یعنی ایکاش برخی از دغدغههای نخبگان به مردم منتقل نشود و کاش پارهای از موضوعاتی که در سطح نخبگان مطرح است به میان مردم کشیده نشود. بهنظر من انتقال نادرست، نسنجیده، فرصتطلبانه و منفعت جویانه پارهای از مباحث به میان مردم، میتواند منشأ مشکلات مردم بشود که امروز شده است.
*تسنیم: البته منظور حقیر دغدغه حرکت بهسوی همگرایی پس از شرایطی بود که بهقول شما نخبگان آن را ایجاد کردهاند، نه اینکه بگویم مردم عامل تفرقه هستند.
به هر حال من در این قسمت اصلاً این باور را ندارم که این بحث همگرایی بین نخبگان وجود دارد و میان مردم وجود ندارد، چون کاملاً بهعکس است و مردم این روحیه را دارند و حتی مردم عادی که میخواهند زندگی کنند میدانند که اگر در امنیت زندگی کنند و خطری آنها را تهدید نکند با آرامش بیشتری میتوانند زندگی کنند و یا شخصی که کار فکری و هنری میکند میداند و بهخوبی لمس میکند اگر فضا امن باشد، میتواند کارش را انجام بدهد بنابراین تودههای مردم بهدنبال واگرایی نیستند بلکه بهدنبال رهبر دینی و اندیشهای خود اقداماتشان را انجام میدهند.
*تسنیم: در خصوص اینکه آیا چهرههای فرهنگی و هنری مؤثر بر مردم، میتوانند کمکی به این همگرایی بکنند، چه نظری دارید؟
اگر مراد از ورود اهالی فرهنگ و هنری به این حوزه آن باشد که بیاییم هنرمندان و کارگردانها و شاعران و نقاشان و ... را به این سو سوق بدهیم که برای این موضوع یک کار هنری تولید کنند، و بهاصطلاح این را تعیین و تکلیف برای هنرمند کنیم و مرادمان از این کار بهجای تشویق، یک نوع الزام اجتماعی بر او باشد، از آن چیزی در نمیآید. این اشتباه را در دیگر حیطهها هم داشتیم و نتایج نامبارک آن را بارها دیدهایم.
یک زمان ما از هنر متعهد حرف میزنیم که این سخن خوبی است، چون هنر باید ناظر به مسائل اخلاقی و ارزشی بوده و اعتلابخش مردم باشد. همچنین هنر باید در خدمت فرهیختگی قرار بگیرد که همه اینها خوب است. اما یک زمانی هنر در خدمت یک فکر سیاسی و اندیشه اعتقادی و آن جریان سیاسی یا اعتقادی میخواهد با هنر فکر و اندیشه خود را منتقل کند که در اینجا بهنظر من استفاده ابزاری از هنر را میبینیم. البته تأکید میکنم که من نمیخواهم به هیچ وجه از «هنر برای هنر» دفاع کنم، بلکه من معتقدم هنر باید در خدمت تعالی و در خدمت ارزشها باشد، میگویم چیزی بهاسم هنر وجود دارد که باید در خدمت ارزشها از آن استفاده کنیم؛ اما وقتی من یک فکر سیاسی یا اندیشه دینی دارم و میخواهم از هنر برای انتقال فکر خودم استفاده بکنم، این استفاده ابزاری است و من خیلی آن را برنمیتابم.
در رابطه با این موضوع باید خیلی هوشیار بود که این دو موضع با هم مختلط نشود. این را که ما فضایی را برای هنرمندان فراهم کنیم که هنرمندان درک کنند این مسئله شایسته پرداختن است قبول دارم و باید چنین فضایی را به وجود آورد، چهبسا یک گزارش خوب از آنچه انسان دیده است بتواند هنرمندی را سر ذوق آورده و یک اثر زیبای هنری مانند یک تابلوی نفیس یا فیلم خوب را خلق کند و این ارزشمند است. اما اگر مراد چیز دیگری باشد راه به جایی نخواهد برد.
چون مفهوم هنر این است که از سرشت آن هنرمند خلق بشود و غلیان و جوشش درونی هنرمند باشد. هنر استخری نیست که با آب بیرونی پر شود، بلکه چشمهای است که باید از دل هنرمند بجوشد. اما با این وجود ما میتوانیم صحنههایی را در معرض دید هنرمندان قرار بدهیم، تا او چیزی در درونش بجوشد، نه اینکه با الزام حکومتی و سیاسی و ... چیزی را از بیرون به او حقنه کنیم. خود هنرمند ذوقی دارد که خودش همه جا را رصد میکند، مانند عکاسی که دنبال شکار لحظهها میگردد هنرمند هم بهدنبال مواردی میگردد که بتواند اثری از آنها خلق کند.
طبیعی است که در اینگونه موارد باید هنرمندی باشد که به مسائل اجتماعی تمایل داشته باشد چون شاید برخی هنرمندان این ذوق را نداشته باشند که در این صورت نباید خرده گرفت که چرا هنرمندی در رابطه با این مسائل کار نمیکند! برای مثال همه فیلمسازان شاید این ذوق را نداشته باشند که در رابطه با این موضوع فیلم بسازند بنابراین باید به این جنبهها دقت کرد، اینکه تعیین تکلیفی برای همه هنرمندان ایجاد کنیم راه به جایی نخواهد برد.
با این مقدمات باید بگویم که صحبت شما را تأیید میکنم که تودههای مردم خطوط زندگی خود را بر اساس رهنمودهای رهبرانشان تعیین میکنند که این رهبران ردههای مختلف دارند یعنی گاهی رهبران عالی و گاهی هم رهبران میانی وجود دارد که بین این رهبران عالی و میانی کسانی که بتوانند به مردم جهت بدهند نقش محوری و مهمی را در تحولات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایفا میکنند.
طیفی از نخبگان مانند معلمان یا در ساختار سیاسی ردههایی مانند فرمانداران و مهمتر از همه عالمان دینی و یا شیوخ دینی و... رهبران میانی به حساب میآیند؛ اگر اینها بهشکل منطقی و نه تزریقی و تحمیلی درست درک کرده و به این باور برسند که اگر تفرقه و واگرایی استمرار پیدا کند همه ضرر خواهیم کرد، قطعاً میتوانند جریان عمومی برای جلوگیری از این واگرایی را فراهم کنند. درک و باور به اینکه همه وظیفه داریم خودانتقادی مستمر و همیشگی داشته باشیم و هرجا احساس کردیم نتایج و پیامدهای کارهایمان به گسستن انسجام اجتماعی میانجامد، از آن جلوگیری کنیم، بهنظرم کار مهم و انجام شدنی است که این رهبران میانی میتوانند آن را به ثمر برسانند.
*تسنیم: به نظر میرسد در مسئله همگرایی یا وحدت مذهبی با یک سری از مشکلات مواجه هستیم که بهعنوان مسائل فرامتنی اجازه تحقق همگرایی را نمیدهد. اینها باعث شده که جوانب همگرایی مذهبی تکثر پیدا کند و ما با بحرانی متکثر مواجه باشیم. توضیح اینکه اختلافات و عدم همگراییها از یک جا ریشه نمیگیرند و عوامل متعددی دارند. از سوی دیگر نوع مدیریتی که بین عوامل متعدد مدیریتی برای تحقق این همگرایی وجود دارد، نظام ثابت و سامانیافتهای نیست و به نظر میرسد نوعی سردرگمی در حوزه تبلیغی و مدیریتی وجود دارد. در چنین شرایطی خود مردم هم دچار سردرگمی میشوند و هنوز هم من ندیدهام که مثلاً علما بهصورت تحلیلی و دقیق راهکاری برای ساماندهی این سردرگمی معرفتی ارائه دهند تا تکلیف مردم هم روشن شود. خود این سردرگمی هرچه زمان میگذرد بهضرر همه ما تمام میشود زیرا دشمنان یا مخالفان وحدت شیعه و سنی به کار خود میپردازند و ما همچنان در سردرگمی به سر میبریم. بهنظر شما تکلیف علمای اسلام و نخبگان در این شرایط چیست؟
قبل از پاسخ به این پرسش با توجه به آنچه پیشتر گفتم میخواهم بگویم که مراد من از نخبگان مفهوم جامعهشناختی آن بود.، یعنی همان کسانی که تودههای مردم رفتارهای خود را با آنها تنظیم میکنند، در این نگاه یک فوتبالیست، یک هنرپیشه، یک موزیسین و یک عالم دینی و... از آنجا که دامنه تأثیر دارند، میتوانند نخبه به حساب بیایند. نخبگان در رسانههای کتبی و تصویری حضور دارند و اینها هستند که مسئله و دغدغه تولید میکنند و الّا توده مردم زندگی خود را میکنند و خیلی به این مسائل کاری ندارند. بنابراین میخواهم در تصحیح حرف پیشین خودم بگویم مراد من از نخبگان چهرههای اندیشهای و دانشگاهی نبود. بین نخبگانی که میتوانند در مسئله تقریب تأثیر بگذارند، نخبگانی که کارکرد مذهبی دارند طبیعی است که جایگاه مهمتری دارند چون این اختلاف صنفی هنرپیشهها یا فوتبالیستها با هم نیست بلکه اختلافی است که ریشه آن به باورهای دینی باز میگردد.
حالا اگر کنشگران حیطه دین را همان عالمان دینی، مداحان، خطیبان و... بدانیم، یعنی کسانی که در این فضاها کار انجام میدهند و اینگونه دامنه موضوع را محدود کنیم به سؤال اخیر شما دو پاسخ میتوان داد:
اول پاسخی که به فضای ایدهآل ارتباط مییابد و دیگر پاسخی است که در جامعه کنونی و واقعیت باید طرح شود.
در فرض مطلوب یعنی در یک فضای ایدهآل واضح است که باید تمام عواملی که اثرگذار هستند، دور هم جمع شده و گفتوگو کنند و اگر مثلاً یک مسئول امنیتی یک روشی را پیشنهاد کرد، دیگران هم درباره آن نظر بدهند و بعد از گفتوگوها با یک منطق درست این پیشنهادها و دیدگاهها تلفیق بشود و یک روشی مبنا قرار بگیرد و همه به آن پایبند بشوند.
برای مثال در پدیده اعتیاد، 19 نهاد هستند که عضو ستاد مبارزه با مواد مخدر و اعتیاد هستند، از نیروی انتظامی گرفته تا قوه قضائیه و بهداشت و غیره. اگر من بهعنوان یک حقوقدان گفتم اعتیاد یک انحراف و جرم به حساب میآید و یک روانشناس هم گفت اعتیاد بیماری به حساب میآید! تکلیف ما با آن کاملاً متفاوت خواهد بود، چون بین جرم و بیماری تفاوتی است که باید رفتارهای ما هم با توجه به آنها فرق کند؛ بنابراین نمیشود اگر کار مثلاً دست منِ حقوقدان افتاد بگویم این جرم است و اگر فرداروزی من از کار برکنار شدم و یک روانشناس بهجای من آمد، بگوید اعتیاد بیماری است و باید نوع دیگری برخورد کرد.
در اینجا باید روشها کاملاً هماهنگ بشوند و جاهایی را که بهطور مشترک اعتقاد داریم که اعتیاد جرم یا بیماری است و یا محل اختلافمان است مشخص کنیم و آن نقاط را با هم تطبیق دهیم. در یک فضای ایدهالی در اینگونه موارد همه باید حضور داشته باشند و حرفها شنیده شود. شاید من حرفی را از موضع دینی بزنم، اما مسئول امنیتی بگوید که از لحاظ امنیتی حرف من چه معنای ضدامنیتی میتواند داشته باشد و طبیعی است که من اطلاعاتی درباره آن نداشته باشم. کسی هم نمیتواند از جانب همه حرف بزند. بنابراین باید در یک گفتوگوی منطقی، جمعی و روشمند این مسائل مطرح بشود و به نتیجهای برسیم که مورد قبول همگان باشد. این یک روش متعارف است که در عموم موارد هم به نتیجه میرسد.
*تسنیم: در شرایط واقعی کنونی تکلیف چیست؟
اما اینکه الآن باید چه کنیم، برداشت من این است که ما هنوز هیچ سازوکار مشخصی برای رسیدن به روشی که به آن عمل بشود، ندیدیم! یعنی مسائل بهشکلی پیش میرود که انگار هرکس از زاویه دید خودش نگاه و عمل میکند، حتی یک اهلسنت به یک مسئله از زاویه دید خود نگاه میکند و فقط آن را بیان میکند و در طرف دیگر یعنی در طرف شیعی هم همین مسئله وجود دارد.
برای مثال از این طرف مدیرکل ارشاد استانی مانند سیستان و بلوچستان فقط یک مسئله را میبیند و به آن پایبند است اما مسئول امنیتی استان، طور دیگری به موضع نگاه میکند. به همین دلیل نمیتوانیم به یک سامان ماندگار برسیم. نمیشود که موضوع برای مدتی در دست یک عده باشد و یک رویکرد خاص درباره آن داشته باشیم و دوباره کار در دست فرد دیگری بیفتد و با یک رویکرد دیگر به آن پرداخته شود.
اتفاقاً چون فضای کلی متأسفانه اینگونه است ما در چنین فضایی بود که اقدام به مواجهه مستقیم با اهلسنت و برادران دینیمان کردیم، یعنی وقتی منطق گفتوگو حاکم نبود ما هم روش دیگری را امتحان کردیم و گفتیم که برویم و با برادرانمان در استان سیستان و بلوچستان ارتباط مستقیم بگیریم. اتفاقاً من در سخنرانی پیش از خطبههای نماز جمعه برادران اهلسنت هم این مسئله را مطرح کردم و گفتم ما آمدیم تا طبق توصیههایی که در آموزههای دینیمان هست که «اگر کسی را دوست دارید، باید به او بگویید»، آمدهایم بگوییم شما را بهعنوان شهروند ایرانی مسلمان و بهعنوان کسی که میدانیم مشترکاتی با هم داریم، دوست داریم و این حداقل کاری است که میتوانیم انجام بدهیم.
*تسنیم: آیا همین روش هم اضافهکرد یک روش دیگر به روشهای غیرثابت موجود و بدینترتیب نگاه از منظری خاص و شخصی به موضوع نیست؟
بله، این روش هم میتواند یک روش کنار دیگر روشها باشد. اگر شرایط مطلوب بود نباید هرکسی بیاید و روش خود را بگوید و همه باید در آن سازوکار عمل کنند، ولی چون آن سازوکار وجود ندارد ما بهلحاظ شرعی احساس میکنیم وظیفه از دوش ما بهعنوان یک فرد مسلمان برداشته نشده است و این نگرانی را داریم که اگر در روز قیامت امام(ره) ما را بازخواست کردند و پرسیدند: «چه کردید؟» سرافکنده نباشیم و بگوییم: ما آمدیم در مسیری که از شما یاد گرفتیم قرار گرفتیم، چون الآن احساس میکنیم که تا حدی خدشهدار شده است. این نگرانی را داریم که اگر شهیدان این مرز و بوم مانند «شهید شوشتری» که آنقدر در دل و جان مردم استان سیستان و بلوچستان حضور دارد از ما بازخواست کرد و گفت: «من جانم را در این راه گذاشتم، شما چه کردید؟» ما بگوییم که ما آمدیم بگوییم این راه را میپسندیم، چون شهید شوشتری راه خوبی داشت که شما را دوست داشت، به شما اعتماد داشت و ما آمدیم که بگوییم ما هم این راه را انتخاب کردهایم.
به همین ترتیب اگر ما را مؤاخذه کردند که آنها همانهایی هستند که رهبر انقلابشان و مراجع دیگر روی بحث وحدت و همگرایی مذهبی بارها و بارها تأکید کردهاند و فتوای صریح، آشکار و بدونپرده دارند، اما با این وجود در عمل به آن پایبند نیستند، ما روز قیامت پاسخ داشته باشیم که ما کارمان را انجام دادهایم. اما خدایا، خودت شاهد باش که بیشتر از این کاری از ما برنمیآید.
ولی بااینحال خودمان میدانیم که این روش یعنی اضافه کردن یک گزینه به گزینههای دیگر بهنوعی میتواند به آن سردرگمی که اشاره کردید دامن بزند و آن را بیشتر کند. اما در واقع باید چه کنیم؟ راه دیگری به ذهنمان نمیرسد و ارزشهای ما ارزشهای اصیل انقلابی و دینی است و نمیتوانیم در برابر آن ساکت باشیم!
انتهای پیام/*1