«رخ دیوانه» ادامهای قابل قبول برای جریان نو در سینمای ایران
خبرگزاری تسنیم: «رخ دیوانه» بهترین فیلم از دید تماشاگران و البته درو کننده نسبی سیمرغهای جشنواره فیلم فجر شد در حالیکه «THE LOFT» اثر مشابه هالیوودی با رعایت نسبی تمام اله مانهای این شکل سینما، یک اثر کاملا معمولی با امتیازی نرمال محسوب میشود.
خبرگزاری تسنیم: مجتبی اردشیری
زمانی که هالیوود از ساخت درامهایی با محوریت یک غافلگیری بزرگ اشباع شد، به نگارش فیلمنامههایی با چند غافلگیری و رودستهای پیاپی روی آورد؛ فیلمنامههایی که در اکثر آنها، به رگههای روانشناختی کاراکترها و بستر وقوع رخدادها توجه میشد؛ تریلر روانشناسانه. اگر «روانی» هیچکاک را آغازگر تریلرهای روانشناسانه با یک غافلگیری بزرگ بدانیم، «ماشینیست» برد اندرسن، پس از یک دوره تشتت سازیهای چندین کارگردان در ساخت تریلرهایی با چند رودست بزرگ، آغازگر مدون این جریان در هالیوود محسوب میشود. طبیعی است که این جنس فیلمها به دلیل ذکاوت بسیار بالا و تبحر منحصر به فردی که در شکل فضاسازیها و تحلیل موشکافانه کاراکترها میطلبند، دنبالههای چندان زیادی ندارند.
در سینمای ایران اما این جریان با «استرداد»، شروع نسبتا خوبی داشت و حال، «رخ دیوانه»، ادامهای قابل قبول برای این جریان نو در سینمای ایران محسوب میشود.
در نخستین گام، خیلی بیانصافی است که بخواهیم «رخ دیوانه» را فیلم فیلمنامه بدانیم. فیلم با توجه به نوع قالب بصری که دارد، به شدت نیازمند حفظ راکوردهای بازی و میزانسن است. آن هم در شرایطی که با تعدد کاراکتر، فضا و فلاش بکها مواجه هستیم. داوودی که در آثار قبلی خود نیز نشان داده که به کارهای جدید روایی و بصری علاقه بسیاری دارد، در «رخ دیوانه» نمره خوبی میگیرد. اما این نمره خوب، مرهون ذکاوت کارگردانی و چیدمان و حفظ راکوردهای بازیگران و میزانسنهایش است حال آنکه فیلمنامه، چند گام پائینتر از خلاقیتهای بصری خود قرار دارد.
فیلم با توجه به موضوع و زیرشاخههای اخلاقی هر یک از کاراکترهای پرتعداد، بسیار تند شروع میشود؛ اتفاقی که حداقل در نمونههای مشابه هالیوودیاش که اکثرا تک پرسوناژ هستند، کمتر دیده میشود. اما از جایی که حادثه اصلی داستان رخ میدهد تا قبل از رمزگشاییها، فیلم یک رکود میانی عجیبی را به خود میبیند. به عبارتی فیلم، شروع و پایان طوفانیای را میبیند و با یک سوم میانی خنثی و ساکنی مواجه است که چندان مطلوب این شکل از سینما نیست.
از سوی دیگر، ضرورت چندانی برای قالب شبه اپیزودیک فیلم احساس نمیشود که فیلم بخواهد در 8 پرده روایت شود. مطمئنا با حذف این پردهها، ذکاوت کاری نویسنده بیشتر دیده میشد و البته مشابه نمونههای هالیوودی، فیلم کمی از پیچشهای روایی خاص این نوع سینما تبعیت میکند که سبب میشود مخاطب با تامل بیشتری بر روی حوادث خیره شود. این شکل ساده کردن، علاوه بر اینکه کار نگارش را تسهیل میکند بلکه فیلم را به اثری یک بار مصرف نیز تبدیل میکند که تمام جذابیتهای خود را با یک بار تماشا از دست میدهد چرا که تمام تلاشها در بروز تز (وقوع رخدادها) و آنتی تز (رمزگشاییها) خلاصه میشود و آن سنتز دلپذیر که از راه پیچش روایی ملموس است در این فیلم وجود ندارد حال آنکه یکی از ضرورتهای فیلمهایی از این جنس، پیچیدگیهای روایی و معنایی فیلم است که پشتوانه قابل قبولی برای بار مفهومی فیلم به حساب میآید.
این نیاز هم که داستان بخواهد از زبان اول شخص روایت شود، چندان مبرم نبود. مطمئنا این راهکار در ادامه تسهیل سازیهایی که در فیلم لحاظ شده بود، انجام شد که شکلی حرفهای نداشت.
زمانی که این فیلم در سی و سومین دوره جشنواره فجر نمایش داده شد، فیلمی در سینماهای آمریکا و اروپا در حال اکران بود که از قضا، داستان آن، شباهتهای بسیاری به «رخ دیوانه» داشت و اگر آن فیلم، یک سال زودتر از فیلم داوودی ساخته و اکران میشد، هم اکنون «رخ دیوانه» متهم به کپی برداری از روی این فیلم بود اما نکته مهم ماجرا آنجایی است که «THE LOFT» با رعایت نسبی تمام اله مانهای این شکل سینما، یک اثر کاملا معمولی با امتیازی نرمال محسوب میشود در حالی که فیلمی مانند «رخ دیوانه» که در رعایت اصول نخستین این شکل سینما، مشکلات متعددی دارد، میشود بهترین فیلم از دید تماشاگران ما و البته درو کننده نسبی سیمرغهای این دوره از جشنواره! و این نشان میدهد که فاصله این شکل سینمایی در ایران و هالیوود تا چه اندازه است آن هم در روزگاری که هم سینماگر ما و هم مردم ما، علاقه وافر خود را به غافلگیریهای متعدد در یک اثر سینمایی، نشان دادهاند و از این به بعد نیز مطمئنا تعداد بیشتری از این آثار در سبد تولیدات سالیانه کشور به چشم خواهد خورد.
انتهایپیام/